معنی شیفتگی

لغت نامه دهخدا

شیفتگی

شیفتگی. [ت َ / ت ِ] (حامص) برهم زدگی و آشفتگی. (از برهان) (ناظم الاطباء). سدم. غرام. (منتهی الارب):
چون شیفتگی و مستیم هست
در شیفته دل مجوی ودر مست.
نظامی.
بر شیفتگی دهند و زنجیر
باشد سخن دراز دلگیر.
نظامی.
زین شیفتگی بیا بیارام
کاَّشفته تو را دریغ شد نام.
نظامی.
|| تحیر و حیرانی. (ناظم الاطباء). حیرانی. (آنندراج) (برهان) (غیاث). || حرص و آز. (ناظم الاطباء).ولع. (یادداشت مؤلف). || بیهوشی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (غیاث): امیر محمود دزدیده می نگریست و شیفتگی و بیهوشی برادرش می دید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253). || شیدایی.وله. مهر. عشق. عاشقی. افتتان. دلباختگی. دلدادگی. هیام. (یادداشت مؤلف). وجد. (منتهی الارب). || شعف. شغف. (یادداشت مؤلف). || جنون.دیوانگی. سودا. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

شیفتگی

دلباختگی، عاشقی، آشفتگی. [خوانش: (تَ یا تِ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

شیفتگی

عاشقی، دلباختگی،

حل جدول

شیفتگی

دلدادگی، دلباختگی، عاشقی، شیدایی

فیلمی از علی زمانی عصمتی

عشق

اشتیاق

مترادف و متضاد زبان فارسی

شیفتگی

آرزومندی، دلباختگی، دلدادگی، شیدایی، عاشقی، عشق

فارسی به انگلیسی

شیفتگی‌

Absorption, Allure, Captivation, Fascination, Fondness, Idolatry, Infatuation, Ravishment

فارسی به عربی

شیفتگی

اسر، هیام

فرهنگ فارسی هوشیار

شیفتگی

‎ عاشقی دلباختگی، آشفتگی، حیرانی.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

شیفتگی

820

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری