معنی صاغر
لغت نامه دهخدا
صاغر. [غ ِ] (ع ص) مرد خوار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ج، صاغرون، صاغرین، صَغَره: حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون. (قرآن 29/9). و لنخرجنهم منها اذله و هم صاغرون. (قرآن 37/27). فغلبوا هنالک و انقلبوا صاغرین. (قرآن 119/7). فاخرج انک من الصاغرین. (قرآن 13/7). و لئن لم یفعل ما آمره لیسجنن و لیکوناً من الصاغرین. (قرآن 32/12). || خواری دوست. (منتهی الارب).
صاغر. [غ َ] (اِ) ساغر. پیاله ٔ شراب خواری بزرگ.
فرهنگ عمید
راضی به ستم و خواری، آنکه به پستی و ستم تن بدهد،
حل جدول
یکی از صفات شیطان است. به معنای پست و ذلیل، ذلیل بودن به واسطه رفتن عزت و حکومت و استقلال؛ از بین رفتن حیثیت و مقام و حقیر و زبون بودن.
فرهنگ فارسی هوشیار
مرد راضی، به ستم و خواری
فرهنگ فارسی آزاد
صاغِر، ذلیل- پست و حقیر- خوار و ذلیلی که به پستی و حقارت تن در داده باشد- حقیر شونده،
معادل ابجد
1291