معنی صحرایی پهناور در جنوب قاره آفریقا
حل جدول
کالاهاری
صحرایی در جنوب آفریقا
کالاهاری
نامیب
صحرایی در آفریقا
کالاهاری
رهبر قاره آفریقا
ماندلا
کشوری در جنوب شرقی قاره آفریقا
موزامبیک
مالاوی
صحرای جنوب آفریقا
کالاهاری
صحرایى پهناور در آفریقا
کالاهارى
کشوری در قاره پهناور
فیلیپین
واژه پیشنهادی
قاره آفریقا
لغت نامه دهخدا
پهناور. [پ َ وَ] (ص مرکب) بسیارعریض. دارای پهنا، پهنادار. سخت عریض. پرپهنا. عراض. مصفح. (از منتهی الارب). صلاطح. پهن: مجثئل، پهناور و راست ایستاده. عریض ٌ اریض، پهناور. رأس ٌ مفرطح، سر پهناور. (منتهی الارب). || ذوسعه. متسع. فراخ. وسیع. بافضا: کشوری پهناور، وسیع:
به آتش درشود گر نی چو خشم اوست سوزنده
بدریا درشود ورنه چو جود اوست پهناور.
(از فرهنگ اسدی نخجوانی).
چه ابر با کف دیناربار تو و چه گرد
چه بحر با دل پهناور تو و چه شمر.
فرخی.
دست او ابر است و دریا را مددباشد ز ابر
نیز از دستش جهان دریای پهناور شود.
فرخی.
امیر صفه ای فرموده بود بر دیگر جانب باغ برابر خضرا، صفه ای سخت بلند و پهناور. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 349).
چون تو دانا بسیست گرد جهان
تنگدل زین جهان پهناور.
سنائی.
چو کودک بدست شناور در است
نترسد اگردجله پهناور است.
سعدی.
قَصْعَهٌ صلخفه؛ کاسه ٔ پهناور قریب تک. رحرحان، رحرح، رحراح، چیز فراخ و پهناور. صفیح، روی پهناور از هر چیزی. (منتهی الارب). || دور. || پهن اندام: جاریه سلطحه؛ دختر عریض و پهناور. جاریهٌ صلدحه؛ دختر پهناور. صلطحه؛ زن پهناور. صلندحه؛ ماده شتر پهناور. (منتهی الارب).
قاره
قاره. [رَ] (اِخ) (یوم قاره) روزی است از روزهای تاریخی عرب. (معجم البلدان). رجوع به «ذوقاره» و «قاره اهوی » شود.
فرهنگ عمید
بیابانی، صحرانشین، ساکن صحرا،
پرورشیافته در صحرا: گل صحرایی، موش صحرایی،
کار یا عملی که در صحرا انجام شود،
فارسی به عربی
جزیره، قاره
معادل ابجد
1546