معنی صد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ده برابر ده (100)، خیلی زیاد، تا یه غاز بی ارزش، مبتذل، پاره چاک چاک، پاره پاره، البته به طور حتم، مسلماً، قطعاً. [خوانش: (صَ) [په.] (اِ.)]
در صد (صَ. دَ. صَ) (ق مر.) قطعاً، بی - شک.
(مص م.) برگردانیدن، (مص ل.) اعراض کردن، دوری کردن. [خوانش: (صَ دّ) [ع.]]
فرهنگ عمید
برگرداندن،
منع کردن،
بازداشت،
عدد ۱۰۰، دهدهتا. δ اصل این کلمه با سین است، زیرا در کلمات فارسی صاد نیست،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
سد
فارسی به انگلیسی
Centi-, Hecto-, Hundred
فارسی به ترکی
yüz
فارسی به عربی
مأه
عربی به فارسی
بی اثر کردن , خنثی کردن , عمل متقابل کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
عدد معروف لفظ فارسی است، ده ده تا، عدد 001
فرهنگ فارسی آزاد
صَدّ، غیر از معانی مصدری فوق- هجران- کوه- ابر بلند (جمع: اَصْداد-صُدُود)،
صدّ، (صَدَّ-یَصُدُّ) مانع شدن- ممانعت کردن- جلو گرفتن- اِعراض کردن- روی گردانیدن،
معادل ابجد
94