معنی صیانت
لغت نامه دهخدا
صیانت. [ن َ] (ع مص) صیانه. نگه داشتن. نگهبانی. (غیاث اللغات). صون. صیانه. حفظ. وقایه. نگاهداری. خویشتن بازداشتن:
از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم
هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود.
منوچهری.
... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). رجوع به صیانه شود.
فرهنگ معین
(مص م.) حفظ کردن، خویشتن نگاهداشتن، (اِمص.) نگه داری. [خوانش: (نَ) [ع. صیانه]]
فرهنگ عمید
حفظ کردن، نگهداشتن،
[قدیمی] پرهیزکاری،
حل جدول
نگهداری، حفظ کردن، خویشتن نگاهداشتن
فرهنگ واژههای فارسی سره
نگهداری
مترادف و متضاد زبان فارسی
حراست، حفظ، محافظت، نگهداری
فرهنگ فارسی هوشیار
حفظ کردن
معادل ابجد
551