معنی صیغه

لغت نامه دهخدا

صیغه

صیغه. [غ َ /غ ِ] (از ع اِ) متعه. در تداول عوام، و عرف فقها، زنی است که او را به عقد انقطاع گیرند برای مدتی کوتاه یا دراز و محدود نه دائمی و همیشگی با ذکر مهر و آنرا شرایط و احکام خاصی است. از جمله آنکه زن صیغه را طلاق نیست و چون مدت معین او بسر آید از شوی خویش بریده گردد و او را از مال شوی و شوی را از مال وی ارث نیست مگر با شرط وعده ٔ او دو طهر است:
چنان رسم بد در جهان رو نهفت
که بی صیغه مرغان نگردند جفت.
شفیع اثر (از آنندراج).
- امثال:
مگر ما از صیغه ایم و شما از عقدی.

فرهنگ معین

صیغه

هرچیز در قالب ریخته شده، ریخت، شکل، عقد موقت، صورتی از کلمه که شخص یا زمان فعل را نشان می دهد. [خوانش: (غَ یا غِ) [ع. صیغه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

صیغه

نکاح موقت،
(اسم، صفت) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر‌دائمی، زن موقتی، مُتعه،
(اسم) (ادبی) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: صیغهٴ مفرد، صیغهٴ تثنیه، صیغهٴ جمع،
(اسم) (فقه، حقوق) عبارتی که هنگام معامله و خریدوفروش و عقد نکاح بر زبان جاری می‌کنند و دلیل بر رضای طرفین است،
(اسم) نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل،
(اسم) [قدیمی] عنوان،
* صیغه جاری کردن: (فقه، حقوق) صیغه‌ خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق، یا معامله را خواندن،

حل جدول

صیغه

متعه

نکاح موقت

مترادف و متضاد زبان فارسی

صیغه

متعه، نکاح‌موقت، شکل، صورت، فرم، هیئت، خطبه

فارسی به انگلیسی

صیغه‌

Concubine

فرهنگ فارسی هوشیار

صیغه

خلقت، نوع، اصل، شکل متعه، زنی است که او را بعقد انقطاع گیرند

معادل ابجد

صیغه

1105

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری