معنی ضارب

لغت نامه دهخدا

ضارب

ضارب. [رِ] (ع ص، اِ) زننده. || زننده ٔ تیر قداح. || امین تیر قمار. || رونده. (منتهی الارب). || لیل ضارب، شب سخت تاریک. (دهار). شب که تاریکی آن همه ٔ اطراف را پوشد. || ناقه ٔ لگدزننده وقت دوشیدن. || شتر ماده که دم را برداشته بر شرم خود زنان رود. ضاربه مثله. (منتهی الارب). || ضارب السلم، و هو شجر مجتمع من السلم و بالیمامه یسمی ضارب. (معجم البلدان). || مرغ طلبکار رزق. || جای پست هموار درختناک. || پاره ای از زمین درشت دراز در زمین نرم. (منتهی الارب). زمین فراخ در وادی. (منتخب اللغات). || آب راهه و رحبهمانندی در وادی.ج، ضوارب. (منتهی الارب). || زننده به رنگی از رنگها. مائل به رنگی: اجوده الضارب الی البیاض. (ابن البیطار)، نیکوترین آن است که به سپیدی زند.

فرهنگ معین

ضارب

(رِ) [ع.] (اِفا.) زننده، کسی که می زند. ج. ضوارب. ضاربین.

فرهنگ عمید

ضارب

زننده،

حل جدول

ضارب

زننده

مترادف و متضاد زبان فارسی

ضارب

زننده،
(متضاد) مضروب

فارسی به انگلیسی

ضارب‌

Assailant, Cock, Hammer, Whacker

فرهنگ فارسی هوشیار

ضارب

زننده

فرهنگ فارسی آزاد

ضارب

ضارِب، زننده- اسم فاعل ضرب با معانی مربوطه- فرو رونده و شنا کننده در آب- متحرک بلند و طولانی- شب ظلمانی (جمع:ضَوارِب)،

معادل ابجد

ضارب

1003

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری