معنی ضد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
مخالف، دشمن، ناهمگون، ناسازگار، و نقیض ویژگی دو یا چند امر نسبت به هم، به طوری که با وجود یکی دیگر نمی تواند باشد. [خوانش: (ض دُ) [ع.] (ص.)]
فرهنگ عمید
ناساز، ناسازگار، مخالف، ناهمتا،
[قدیمی] مثل، نظیر، همتا. δ در معنای ۱ و ۲ از اضداد است،
جلوگیریکننده،
(صفت) (ادبی) ویژگی کلمهای که بر دو معنی متضاد دلالت دارد، مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا،
(اسم) [قدیمی] دشمن،
* ضدسم: پادزهر، پازهر،
* ضدضربه: ویژگی چیزی که طوری ساخته شده باشد که هرگاه ضربه برآن وارد شود از کار نیفتد: ساعت ضدضربه،
* ضدعفونی: (پزشکی) پلشتبری،
حل جدول
مخالف
فرهنگ واژههای فارسی سره
پاد
مترادف و متضاد زبان فارسی
خلاف، عکس، مباین، مخالف، مغایر، نقیض، وارونه، ناجور، ناسازگار، خصم، دشمن، عدو،
(متضاد) موافق
فارسی به انگلیسی
Anti-, Contrary, Converse, Counter, Counter-, Cross, Opposite, Head, Inimical, Proof _, Repellent
فارسی به ترکی
zıt, muhalif
فارسی به عربی
خصم، معادی، معارض، نقیض
عربی به فارسی
دربرابر , درمقابل , پیوسته , مجاور , بسوی , مقارن , برضد , مخالف , علیه , به , بر , با
فرهنگ فارسی هوشیار
بمعنای مقابل، مخالف، دشمن، ناسازگار
فرهنگ فارسی آزاد
ضِدّ، دشمن- مخالف- شبیه- نظیر- مثل و مانند (از اَضْداد است)، (جمع:اَضْداد-ضِدّ)،
ضَدّ، (ضَدَّ-یَضُدُّ) در دشمنی فائق شدن- در عداوت غلبه کردن- ضدیت و دشمنی کردن-پُر کردن- به مدارا و مهربانی منع کردن،
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
804