معنی ضربههای قلم مو در نقاشی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
قلم مو. [ق َ ل َ / ق َ ل َ م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) قلمی که سر آن از چندین تار مو مرکب است و برای نقاشی بکار میرود. (آنندراج). قلمی که بجای نوک چوبین و آهنین نوک از موی دارد و نقاشان بکار برند. (یادداشت مؤلف):
برای آنکه کشم دایم انتظار ترا
بدیده چون قلم مو شده ست مژگان جمع.
سعید اشرف (از آنندراج).
مشکل که نشیند بجهان نقش تو نیکو
باریک بره تا نشوی چون قلم مو.
مخلص کاشی (از آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
خامه مو مویین خامه (اسم) قلم مودار مخصوص رنگ و روغن که نقاشان بکار برند و آن انواعی دارد. توضیح قلمی مرکب از دسته چوبی دراز و بستی از فلز و نوکی مویین که در ترسیم خطوط و نقاشی و رنگ آمیزی بکار رود. نوک قلم موهایی که مورد استفاده نقاشان مینیاتوریست و آبرنگ ساز خاور دور است از موی خز است و آن را بطرز خاصی در نی قرار می دهند. نوک این قلم مو بسیار ریز است و در عین حال به علت پر پشت بودن مو کارهای آبرنگ تقریبا درشت را نیز می توان با آن انجام داد. سابقا در هندوستان یک نوع قلم مو بسیار ریز و ظریف بود اما اکنون بیشتر از قلمهای اروپایی استفاده می کنند در ایران از قدیم قلم مورا از موی خز و پر غاز تهیه می کردند ولی به واسطه کمیابی و قیمیتی بودن این دو حیوان مدتهاست که برای تهیه قلم موی مینیاتور از موی گربه و شاه کبوتر استفاده می کنند.
فرهنگ عمید
قلمی که در سر آن دستۀ کوچکی از مو یا الیاف قرار دارد،
قلم
هر وسیلهای که با آن بنویسند، خامه، کِلک،
(اسم مصدر، اسم) [مجاز] نویسندگی،
[مجاز] شیوۀ نوشتن، سبک،
(زیستشناسی) [مجاز] هریک از استخوانهای دستوپای انسان و سایر جانداران،
[مجاز] نوع، گونه،
شصتوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه، نونوالقلم،
واحد شمارش برخی اشیا،
* قلم راندن: (مصدر متعدی)
حکم کردن،
[قدیمی، مجاز] رقم زدن، رقم کردن، نوشتن،
* قلم زدن: (مصدر لازم) [مجاز]
نوشتن،
نقش کردن، نقاشی کردن،
حکاکی کردن،
* قلم شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] قطع شدن، بریده شدن،
* قلم کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]
بریدن،
چیزی را به شکل قلم قطع کردن،
* قلم کشیدن: (مصدر متعدی) [مجاز]
خط کشیدن، خط زدن،
حذف کردن،
نادیده گرفتن، بیتوجهی کردن،
فرهنگ معین
فارسی به ایتالیایی
pennello
فارسی به آلمانی
Bürste (f), Bürsten, Dickicht (n), Fegen, Gestrüpp (n), Kehren
قلم مو زدن
Bürste (f), Bürsten, Dickicht (n), Fegen, Gestrüpp (n), Kehren
فارسی به عربی
معادل ابجد
1904