معنی ضرب و شتم همسر
فرهنگ واژههای فارسی سره
لت و کوب
فرهنگ معین
واژه پیشنهادی
تلکه و تسمه
لغت نامه دهخدا
شتم. [ش َ] (ع مص) مَشتَمَه. مَشتُمَه. دشنام دادن. اسم از آن شتیمه است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). توصیف کردن دیگری را به آنچه نقص و خواری او باشد. (از تعریفات). دشنام دادن. (دهار). دژنام دادن. (تاج المصادر بیهقی). دشنام. (فرهنگ نظام): فضوح، شتم است مرعربان را. (منتهی الارب). دشنام. طعن. ملامت. سرزنش. (ناظم الاطباء). || (اِ) آزار و ستم و جور. || زیان. || فساد. || قباحت. || طنز. (ناظم الاطباء). معانی اخیر در مآخذ دیگر دیده نشده.
فرهنگ عمید
دشنام دادن، فحش دادن، ناسزا گفتن،
ضرب
زدن، کوبیدن،
کتک زدن،
(اسم) (موسیقی) ریتم،
سکه زدن،
(اسم، اسم مصدر) (ریاضی) از چهار عمل اصلی حساب، عبارت از تکرار کردن عددی در عدد دیگر برای بهدست آوردن عددی که چند برابر آن است. δ عدد اول را مضروب و عدد دوم را مضروبٌفیه و نتیجه را حاصل ضرب میگویند. مانند ضرب عدد ۵ در ۶ (۳۰ = ۶ × ۵) عدد ۵ مضروب و عدد ۶ مضروبٌفیه و عدد ۳۰ حاصل ضرب است. علامت ضرب × است که آن را ضربدر میگویند،
(اسم) (موسیقی) = تنبک
* ضرب خوردن: (مصدر لازم) صدمه خوردن، آسیب دیدن،
* ضرب دیدن: (مصدر لازم) صدمه دیدن، آسیب دیدن،
* ضرب زدن: (مصدر متعدی) صدمه زدن، آسیب وارد کردن،
* ضرب گرفتن: (مصدر لازم) (موسیقی) نواختن ضرب، تنبک زدن، نواختن تنبک،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدگویی، دشنام، زشتیاد، سخنزشت، فحش، ناسزا، ناسزاگویی
فرهنگ فارسی هوشیار
دشنام، ملامت، فساد، زیان، سرزنش
فارسی به عربی
ضرب، ضربه
کلمات بیگانه به فارسی
لت و کوب
معادل ابجد
2053