معنی ضمه

فرهنگ معین

ضمه

(ضَ مِّ) [ع. ضمه] (اِ.) یکی از حرکات که علامت آن « ُ » است.


مضموم

ملحق شده، ضمیمه شده، واژه ای که دارای ضمه باشد. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِمف.)]

حل جدول

ضمه

یکی از حرکات یا اعراب کلمه


ضمه ، فتحه ، کسره

یکی از حرکات یا اعراب کلمه


یکی از حرکات یا اعراب کلمه

ضمه

ضمه، فتحه، کسره


حرکات حروف در کلمات

کسره ، فتحه ، ضمه

فرهنگ عمید

ضمه

از حرکات یا اِعراب حروف که در موقع تلفظ آن لب‌ها جمع می‌شود، پیش،


ضم

(ادبی) = ضمه
[قدیمی] همراه، ضمیمه،


مضموم

جمع‌شده، گرد‌آورده‌شده،
[نحو] کلمه‌ای که حرکت ضمه داشته باشد، ضمه‌دار،

فرهنگ فارسی هوشیار

ضمه

یکی از حرکات و اعراب کلمه که در موقع تلفظ آن لبها جمع میشود و در فارسی پیش میگویند

فرهنگ فارسی آزاد

ضمه

ضَمَّه، حرکت رفع یا ضَمَّه (صدای پیش- ُ)،


مضموم

مَضمُوم، مُنضَم شده، اضافه گردیده، حرفی که حرکت پیش یا ضمه (_ُ) دارد، کلمه ای که حرف آخرش صدای پیش یا ضمه دارد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

رفع

ازبین‌بردن، برطرف کردن، دفع، مدافعه، حل، ساماندهی، ضمه

معادل ابجد

ضمه

845

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری