معنی طالقان

لغت نامه دهخدا

طالقان

طالقان. [ل َ / ل ِ] (اِخ) دهی جزء دهستان شفت، بخش مرکزی شهرستان فومن. در 31هزارگزی جنوب خاوری فومن و22هزارگزی جنوب خاوری شفت. کوهستانی معتدل مرطوب و مالاریائی. با 297 تن سکنه. آب آن از نهر امامزاده ابراهیم. محصول آنجا برنج و ابریشم و عسل و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و شال بافی و راه آن مالرو است. زیارتگاه امامزاده ابراهیم برادر امام رضا (ع) در چهارهزارگزی جنوب این آبادی واقع و زیارتگاه قراء اطراف محسوب میگردد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

طالقان. [ل َ / ل ِ] (اِخ) لقب پادشاهان «شهرک » از حدود ماوراءالنهر. بنابر روایت کریستنسن دانمارکی، سلاطین ممالکی که مجاور سرحدهای شرقی و شمالی ایران بوده اند، اغلب به القاب مخصوصه معروفند، من جمله «طالقان » لقب پادشاه شهرک از حدود ماوراءالنهر بوده است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 357).

طالقان. [ل َ / ل ِ] (اِخ) شهری است و یا شهرستانی است میان قزوین و ابهر، و از آنجاست صاحب اسماعیل بن عباد. (منتهی الارب). طالقان ولایت سردسیر است، در شرقی قزوین. طولش از جزایر خالدات فه. مه و عرض از خطّ استوا، لوی. در کوهستان افتاده است، و کلاتها بوده، و دیه های معتبر کمتر باشد، حاصل آنجا غلّه و اندکی جوز و میوه بود، و مردم آنجا دعوی مذهب سنت کنند، اما ببواطنه مایلتر باشند. ولایت سرانرود و جرود و قهپایه وکن و کرخ از توابع آنجاست، و در این ولایت دیه ها معتبر بود، حقوق دیوانی طالقان با این ولایت یک تومان است. (نزههالقلوب چ لیدن ص 65 مقاله ٔ 3). شهرکی است ازجبال، از ری به دیلمان نزدیک. (حدودالعالم). پنجمین ناحیه است از ایالت تهران، از شمال و مشرق محدود است به مازندران، از جنوب به ساوجبلاغ و از مغرب به قزوین. طالقان ناحیه ای است کوهستانی، و قسمت مهم آن در دره ٔ شاهرود واقع شده، و این رود از مغرب گردنه ٔ کندوان سرچشمه گرفته بطرف مشرق جاری است، و اغلب قرای طالقان در کنار شعب آن واقعند، قرای متعدد طالقان که همه بخوشی آب و هوا معروفند، عبارتند از: شهرک، نسا، و محمودآباد. عده ٔ قرای آن 78 و جمعیت آن قریب 24300 نفر، و اغلب قریه های آن قدیمی و اشخاص بزرگی منسوب به آن قراء میباشند. (جغرافیای سیاسی کیهان صص 354- 355). آب طالقان وارد بحر خزر میشود. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 311). طالقان دارای معدن زغال سنگ است. و رجوع به نزههالقلوب (چ لیدن مقاله ٔ 3 صص 220- 222) و الارشاد (چ سید جلال الدین تهرانی ص 4) و سفرنامه ٔ مازندران ص 23، 21، 20، 108، 111، 142 رابینو شود.

طالقان. [ل َ / ل ِ] (اِخ) شهری است به خراسان بر حد میان طخارستان و ختلان، جائی است بر دامن کوه با کشت و برز بسیار. (حدودالعالم). شهری است به خراسان بر سد حد گوزگانان است و از آن این پادشاهی است، شهری با نعمت بسیار است و از او نبیذ بسیار خیزد و نمد خیزد. (حدود العالم). شهری است میان بلخ و مروالرود. از آن شهر است ابومحمد، محمودبن خداش الطالقانی. (منتهی الارب) (آنندراج). این شهر بین مروالرود و بلخ واقع، و میان این دو شهرستان سه روز یا سه منزل مسافت است، اصطخری گوید: بزرگترین شهرستان طخارستان طالقان میباشد. این شهرستان در زمین همواری واقع شده است و فاصله ٔ آن تا کوه یک تیر پرتاب است، نهری بزرگ و باغهای بسیار دارد، و به اندازه ٔ ثلث بلخ باشد، و بعد از طالقان و زوالین بزرگترین شهرستان طخارستان بشمار رود، جماعتی ازفضلاء از این خاک برخاسته اند، از آن جمله است ابومحمد، محمودبن خداش الطالقانی. (معجم البلدان ج 6). طالقان از ولایت طخارستان است، و از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات، فا. و عرض از خط استوا، ک. له. شهر کوچک است اکثر مردم آنجا جولاه باشد، و در او غله و میوه بسیار است، و معمور و آبادان است و از آنجا تا مرو شش فرسنگ مسافت است. (نزههالقلوب چ لیدن مقاله ٔ 3صص 179- 156). طالقان کرسی ولایت طخارستان، واقع دردومنزلی ولوالج و سه منزلی بدخشان است. (تاریخ مغول). آقای اقبال در حاشیه ٔ کتاب مذکور توضیح داده اند: هنوز هم به این اسم باقی، و در مشرق قندز و بر سر راه فیض آباد واقع است. (تاریخ مغول عباس اقبال ص 58). چون یزدجرد بمرد، از پس او هیجده سال ابن هرمز برادر کهتر که پیش پدر بود ملک بگرفت. آن پسر مهتر از سیستان بسوی ملک هیاطله رفت، به غرجستان و طخارستان و بلخ، و خبر خویش بگفت که برادر کهتر ملک بگرفت، و حق من است و از وی سپاه خواست، ملک او را طالقان داد، و گرامی کرد، و لکن سپاه ندادش. (ترجمه ٔ طبری بلعمی).
سوی طالقان آمد و مرورود
سپهرش همیداد گفتی درود.
فردوسی.
دگر طالقان شهر تا فاریاب
همیدون ببخش اندرون اندرآب.
فردوسی.
سوی طالقان آمد و مرورود
جهان پر شد از ناله ٔ نای و رود.
فردوسی.
و رجوع به تاریخ سیستان ص 26 و التفهیم چ تهران ص 335 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 200، 201، 544، 582 و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 ص 92، 104، 105، 106، 119، 131، 132. و جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 51، 58، 139، 194، 196، 200 و ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان رشید یاسمی صص 357- 204 وحبیب السیر چ 1 تهران ج 1 ص 254، 430، 348، 171 و حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 6، 15، 26، 127 و تاریخ مغول عباس اقبال ص 36، 47، 48، 50، 57، 58، 62، 64، 73، 171، 176 شود.


کرخ طالقان

کرخ طالقان. [ک َ خ ِ ل ِ] (اِخ) ولایتی است از توابعطالقان. (از نزههالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 65).

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

طالقان

پارسی تازی گشته تالگان تایگان نام شهری است

معادل ابجد

طالقان

191

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری