معنی طایفه تیمورنگ
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
تیره، ویس
کلمات بیگانه به فارسی
ویس - تیره
مترادف و متضاد زبان فارسی
آل، اعقاب، امت، ایل، تیره، جماعت، جنس، خاندان، خانواده، دسته، دودمان، سلسله، عشیره، قبیله، قوم، گروه، ملت
فارسی به عربی
امه، جنس، عشیره، قبیله
فرهنگ فارسی هوشیار
مونث طایف، جماعتی از مردم دسته گروه، پاره ای از چیزی جمع: طایفات (طائفات) طوایف (طوائف) .
فارسی به آلمانی
Abstammung (f), Die [noun], Nation (f), Rasse, Sippe (f), Stamm (m), Volk (n), Volksstamm (m)
فرهنگ معین
(اِفا.) مؤنث طایف، تیره، دسته، پاره ای از چیزی، جمع طوایف. [خوانش: (یِ فِ) [ع. طائفه]]
فرهنگ عمید
جماعتی از مردم که آداب و اخلاق یا مذهب آنان یکی است، قوم، تیره،
گروه، دسته،
واژه پیشنهادی
طایفه زند از نژاد لر ها هستند که حدود پنجاه سال بر ایران حکومت کردند.
لغت نامه دهخدا
طایفه آبیل. [ی ِ ف َ] (اِخ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل، واقع در 18هزارگزی شمال خاوری بنجار نزدیک دریاچه ٔ هامون. جلگه، گرم و معتدل با 69 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. ساکنان آنجا چادرنشین هستند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
طایفه ٔ قلندرزائ...
طایفه ٔ قلندرزائی. [ی ِ ف َ ی ِ ق َ ل َ دَ] (اِخ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل، واقع در 10هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان. جلگه، گرم و معتدل با 110 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و کرباس بافی است. راه آن مالرو است. ساکنان آنجاچادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
طایفه ٔ گاودارخا...
طایفه ٔ گاودارخاریک. [ی ِ ف َ ی ِ] (اِخ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل، واقع در 19هزارگزی شمال باختری بنجار و 5هزارگزی باختر راه فرعی ادیمی به زابل. جلگه، گرم و معتدل با 559 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
معادل ابجد
831