معنی طراح نخستین عروسک های باربی

حل جدول

طراح نخستین عروسک های باربی

جک رایان


طراح نخستین عروسک‌های باربی

جک رایان


سازنده عروسک های باربی

روت هندلر


طراح عروسک‌های باربی

روت هندلر


‌باربی

عروسک آمریکایی


سازنده آمریکایی عروسک های باربی

روث هندلر

روت هندلر


طراح

طرح ریز، مدلساز، نقاش

طراح جدول متقاطع و شرح درمتن و سرگرمی : 09124782467 حمیدرضا محمدرضایی

لغت نامه دهخدا

باربی

باربی. (اِخ) نام قصبه ای است در ایالت ساکس پروس که در 25هزارگزی جنوب شرقی ماگدمبورگ در محل اتصال دو نهر ساله و الب واقع گشته است. (از قاموس اعلام ترکی ج 2).


طراح

طراح. [طَ] (ع ص) جای دور. (منتهی الارب) (آنندراج).

طراح. [طَرْ را] (اِخ) از اعلام است. (منتهی الارب).

طراح. [طَرْ را] (ع ص) بیرنگ گر. گرده ریز. نقشه ریز. آنکه طرح افکند. نقاش.

طراح. [طُرْ را] (اِخ) دهی از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 34هزارگزی شمال باختری اهواز کنار کرخه، کنار راه شوسه ٔ اهواز به سوسن گرد. دشت، گرمسیر با 120 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ کرخه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه ٔ حلاف هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


عروسک

عروسک. [ع َ س َ] (اِ مصغر) تصغیر عروس. (برهان). عروس کوچک. عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. (برهان). لعبت که دختران به آن بازی کنند. (غیاث اللغات). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). لعبتی که کودکان (مخصوصاً دخترکان) بدان بازی کنند. (فرهنگ فارسی معین). لعبت. دمیه. ملعبه. آدمک. بازیچه. آنچه از پارچه یا موم یا پلاستیک و دیگر چیزها بشکل دخترکان زیبا سازند برای بازیچه. تندیسهای خرد از پارچه و غیره برای بازی کودکان مادینه: حالت قشنگی که بخودش گرفته بود بیشتر او را شبیه یک آدم مصنوعی یا یک عروسک کرده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 13).
- عروسک پس ِ پرده، اسم فارسی حب کاکنج است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). اسم فارسی عامه ٔ فرس، کاکنج است. (مخزن الادویه). عروس پشت پرده. عروس درپرده. عروسک پشت پرده. رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پشت پرده، کاکنج، که نوعی گیاه است. عروس پس پرده. عروس پشت پرده. عروس درپرده. عروسک پس پرده. رجوع به کاکنج شود.
- عروسک پهلوان کچل بودن، بی عرضه بودن. ازخود اراده و فکر نداشتن: وزیران دوره ٔ استبداد حکم عروسک های پهلوان کچل را داشتند و نمی توانستند از خوددارای فکر و اراده ای باشند. (فرهنگ عوام).
- عروسک خیمه شب بازی، عروسکی که در خیمه شب بازی بکار رود و با سیم یا نخی آنها را به حرکت درآرند و یک تن از داخل خیمه بزبان آنها سخن میگوید. رجوع به خیمه شب بازی شود.
- || کنایه از شخص بی اراده که آلت دست دیگران شود.
- عروسک درپرده، کاکنج، که گیاهی است. عروسک پس پرده. عروسک پشت پرده. عروس پس پرده. عروس پشت پرده. عروس درپرده. رجوع به کاکنج شود.
|| دختر نابالغ که او را به شوهر دهند. (برهان). || منجنیق کوچک را گویند، و آن آلتی باشد که در قلعه ها سازند و بدان سنگ و آتش و خاکستر به جانب دشمن اندازند. (برهان). منجنیق کوچک، و آن از آلات جنگ قلعه گیری است. (غیاث اللغات) (آنندراج). || نام پرنده ای است که شبها بیدار باشد و بانگ کند. (برهان). || اسم فارسی طینوس است. (مخزن الادویه). اسم فارسی طنبوث است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). || کرم شب تاب. (برهان). حباحب است که بفارسی کرم شب تاب نامند. (مخزن الادویه). ذروح. (از دهار). کاغنه. (از زمخشری). ذرجدح. (از دهار). واحد ذراریح که جمع ذرّوح است. گوژخار. باغوجه. مگسک. واغنه. رجوع به ذروح شود. || بوم ماده را گویند، و آن پرنده ای است منحوس. (برهان). || رنگ لعلی. (برهان). || میوه ای است از اقسام زردآلو. (آنندراج) (از غیاث اللغات):
وصف زردآلو ار کنم بنیاد
سازم اول ازو عروسک شاد.
شرف الدین علی یزدی (در صفت فواکه، از آنندراج).

فرهنگ معین

عروسک

بازیچه ای به شکل انسان (یا حیوان) جهت سرگرمی و بازی کودکان، مجازاً: دختر یا زنی زیبا و بسیار ظریف.، ~ گردانی نمایش های عروسکی که در آن عروسک ها را به وسیله نخ هایی به حرکت درمی آورند.، ~ خیمه شب بازی کنایه از [خوانش: (عَ سَ) [ع - فا.] (اِمصغ.)]

معادل ابجد

طراح نخستین عروسک های باربی

1975

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری