معنی طلوع کردن

لغت نامه دهخدا

طلوع کردن

طلوع کردن. [طُ ک َ دَ] (مص مرکب) برآمدن آفتاب و ماه و ستاره. سر برزدن. برآمدن آفتاب و مانند آن. طلوع. رجوع به طلوع شود: و صبح ملت حق بر آن نواحی طلوع کرد. (کلیله و دمنه). در اقاصی آن ولایت بجائی رسید که هرگز رایت اسلام بر آن حدود طلوع نکرده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 348).

حل جدول

طلوع کردن

طلعت، ظهور

برآمدن

مترادف و متضاد زبان فارسی

طلوع کردن

برآمدن، سربر زدن، سر زدن، دمیدن، بردمیدن (خورشید وستارگان)

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

طلوع کردن

برآمدن بر دمیدن بر آمدن آفتاب و دیگر ستارگان.

واژه پیشنهادی

طلوع کردن

بردمیدن

برآمدن-بالاآمدن-

دمیدن

معادل ابجد

طلوع کردن

389

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری