معنی طناز

لغت نامه دهخدا

طناز

طناز. [طَن ْ نا] (ع ص) بسیار فسوس کننده. (منتهی الارب). فسوس دارنده. (دهار). افسونگر. (مهذب الاسماء). که سخریه کند. که دست اندازد. (صحاح الفرس). بسیارسخن به رموز گوینده. (غیاث) (آنندراج):
به چنگ باز گیتی در، چو بازت گشت سرپیسه
کنونت باز باید گشت ازین بازی و طنازی.
ناصرخسرو.
شده از من موافقان رنجور
شده بر من مخالفان طناز.
مسعودسعد.
سر متاب از طریق تا نشوی
هدف تیر طعنه ٔ طناز.
سنائی.
از جوانمردی بر جود و سخای تو کند
دو کف راد تو بر حاتم طی طنازی.
سوزنی.
سپر نیفکنم از خصم طاعن طناز
که خصم نبود بی طاعنی و طنازی.
سوزنی.
|| نازکننده و رفتار به ناز کننده و شوخ. (غیاث) (آنندراج). به ناز خرامنده. کش خرام.

فرهنگ معین

طناز

شوخ، کرشمه، به ناز خرامنده، مسخره کننده. [خوانش: (طَ نّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

طناز

زیبا و پرعشوه،
(اسم، صفت) [قدیمی] مسخره‌کننده، ‌ طنزگو،

حل جدول

طناز

شوخ و پرناز

لوند

مترادف و متضاد زبان فارسی

طناز

دلفریب، عشوه‌ساز، افسونگر، دلربا، شیوه‌گر، عشوه‌گر، کرشمه‌گر، لوند، دل‌نشین، فریبنده، شوخ، پرناز، طنزگو

فارسی به انگلیسی

طناز

Graceful, Nymph, Skittish

نام های ایرانی

طناز

دخترانه، با ناز و کرشمه، بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده

فرهنگ فارسی هوشیار

طناز

بسیار فسوس کننده، افسونگر، دست انداز، شوخ و پر ناز

فرهنگ فارسی آزاد

طناز

طَنّاز، مسخره کننده- در فارسی بمعنای دلکش و پرناز و خرامان مصطلح است،

معادل ابجد

طناز

67

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری