معنی طپانچه

لغت نامه دهخدا

طپانچه

طپانچه. [طَ چ َ / چ ِ] (اِ) طبانچه. اصلش تپانچه است. سیلی. چک. طپنچه. لطمه. زخم با کف دست. توگوشی. بناغوشی. بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه:
خان بزاری و بخواری بازگشت
از طپانچه لعل کرده روی و ران.
فرخی.
گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی
شد ز طپانچه مرا چو معجر او بر.
مسعودسعد.
نرگس او شد ز دیده همچو نیلوفر در آب
وز طپانچه دو رخ من رنگ نیلوفر گرفت.
مسعودسعد.
از طپانچه گشته رخسارش چو نار و پس بر او
قطره های اشک بر چون دانه های ناردان.
وطواط.

فرهنگ معین

طپانچه

(طَ چِ) (اِ.) نک تپانچه.

فرهنگ عمید

طپانچه

تپانچه

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

طپانچه

اسلحه کمری، پارابلوم، تپانچه، پیستوله، هفت‌تیر، سیلی، لطمه، سیلی زدن، لطمه زدن

فرهنگ فارسی هوشیار

طپانچه

سیلی، چک، تو گوشی

معادل ابجد

طپانچه

70

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری