معنی طیف نما

لغت نامه دهخدا

طیف نما

طیف نما. [طَ / طِ ن ُ / ن ِ / ن َ] (نف مرکب، اِ مرکب) اسپکترسکپ. دستگاهی که در تجزیه نور و تحقیق طیف به کار رود.


طیف

طیف. [طَ] (ع اِ) خشم. غضب. || جنون. دیوانگی. || خیال. خیاله. (منتهی الارب) (آنندراج). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس. شبح. صورت که به خواب بینند. (السامی) (مهذب الاسماء). || وسوسه. و منه: اذا مسهم طیف من الشیطان. (منتهی الارب) (آنندراج). بداندیشی. || شکل حاصل از تأثیر مغناطیس بر براده های آهن و الوان حاصل از تجزیه ٔ نور. رجوع به طیف شمس و طیف نور و طیف مغناطیسی شود. || (مص) آمدن خیال در خواب. (منتهی الارب) (آنندراج). || نموده شدن خیال در خواب. (زوزنی). || گرد چیزی گردیدن. لغه فی الطوف، مطاف مثله فیما. (منتهی الارب) (آنندراج).

طیف. [طَی ْ ی ِ] (ع اِ) خیال. || وسوسه. (منتهی الارب) (آنندراج).


خیال طیف

خیال طیف. [خ َ / خیا ل ِ طَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) حلم. آنچه در خواب بینند. رؤیا.


طیف نور

طیف نور. [طَ / طِ ف ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رنگهای حاصل از تجزیه ٔ نور بوسیله ٔ بلور یا منشور.


نما

نما. [ن ُ / ن ِ / ن َ] (اِ) صورت ظاهر. (فرهنگ فارسی معین). آنچه در معرض دید و برابر چشم است:
بسی فربه نماید آنکه دارد
نمای فربهی از نوع آماس.
سنائی.
سرمه ٔ بیننده چو نرگس نماش
سوسن افعی چو زمرد گیاش.
نظامی.
|| نشان.نمودار. مظهر:
چون فضل ربیعی نه که چون فصل ربیعی
کز جود طبیعی همه تن لطف و نمائی.
خاقانی.
|| در اصطلاح بنایان، نمای بنا و عمارت.آنچه از بیرون سوی دیده شود. (از یادداشت مؤلف). منظره ٔ خارجی بنا و عمارت. (فرهنگ فارسی معین). || (نف مرخم) به صورت مزید مؤخر و نیز در ترکیب بدین معانی آید: 1- به معنی نماینده و نشان دهنده: آب نما. بادنما. پانما. جهان نما. چهره نما. خودنما. دندان نما. دورنما. راهنما. رونما. سراپانما. صواب نما. قبله نما. قدرت نما. قطب نما. گاه نما. گنبدنما. گندم نما. گیتی نما. معجزنما. مکارم نما. هنرنما. 2- به معنی کننده: استم نما. داوری نما. 3- به معنی شکل و منظره: بدنما.خوش نما. 4- مخفف نموده است: خواب نما. (یادداشت مؤلف). انگشت نما. دست نما. شب نما. 5- به معنی شبیه و مانند: ابرنما. اهل نما. دوست نما. سنگ نما. لعل نما.

فارسی به انگلیسی

طیف‌ نما

Spectroscope

فرهنگ عمید

طیف نما

وسیله‌ای که در آن منشور بلورین قرار داده شده و برای مطالعه و تجزیۀ نور به‌کار می‌رود، اسپکترسکپ،


طیف

(فیزیک) نوار هفت‌رنگی که نور پس از گذشتن از منشور تشکیل می‌دهد،
مجموعه چیزهایی که خصوصیات مشترکی داشته باشند،
٣. [قدیمی] خیال، توهم،


طیف سنج

طیف‌بین همراه با نورسنج برای اندازه‌گیری شدت نسبی قسمت‌های طیف نوری، اسپکتروفوتومتر،

فرهنگ فارسی هوشیار

طیف نما

دستگاهی که جهت مطالعه و تجریه ی نور بکار میرود


طیف

خشم، غضب، جنون

حل جدول

طیف نما

اسپکتروسکپ

فرهنگ معین

طیف

(مص ل.) آمدن خیال در خواب، (اِ.) غضب، خشم، جنون، دیوانگی.4- وسوسه، هر یک از هفت رنگی که بعد از تجزیه نور به دست می آید، مجازاً: نوع، گونه. [خوانش: (طِ) [ع.]]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

طیف

بیناب

مترادف و متضاد زبان فارسی

طیف

خشم، غضب، جنون، دیوانگی، پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم، وسوسه، خیال، وهم، توهم، بیناب، بدخیالی، بداندیشی

معادل ابجد

طیف نما

190

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری