معنی ظرف
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
آوند، هر آن چه که در آن چیزی بگذارند، جمع ظروف، فاصله زمانی. [خوانش: (ظَ فَ) [ع. ظرافه]]
فرهنگ عمید
وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه،
* ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی میکند، اسم زمان،
* ظرف مکان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر مکان وقوع و استقرار چیزی میکند، اسم مکان،
* ظرف لعابدار: ظرفی که آن را لعاب داده باشند،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
آوند
مترادف و متضاد زبان فارسی
کاسه، آوند، بشقاب، درخلال، درطی
فارسی به انگلیسی
Barrel, Bath, Container, Matter, Receptacle, Utensil, Vessel
فارسی به ترکی
kap, kılıf
فارسی به عربی
زهریه، سفینه، صحن، ظرف، هاویه، یستطیع
عربی به فارسی
قید , ظرف , معین فعل , قیدی , عبارت قیدی , ظرفی , چگونگی , شرح , تفصیل , رویداد , امر , پیشامد , شرایط محیط , اهمیت , پیچیدن , پوشاندن , درلفاف گذاشتن , فراگرفتن , دورچیزی راگرفتن , احاطه کردن , پاکت , پوشش , لفاف , جام , حلقه ء گلبرگ
فرهنگ فارسی هوشیار
جای چیزی، باردان، آنچه در آن چیزی نهند
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
گنجانه
معادل ابجد
1180