معنی ظرفیت

لغت نامه دهخدا

ظرفیت

ظرفیت. [ظَ فی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) گنجایش. بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّه.
- ظرفیت الکتریکی، مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است. رجوع به فاراد شود.

فرهنگ معین

ظرفیت

گنجایش، تحمل، استعداد، قوه. [خوانش: (ظَ یَّ) (مص جع.) مأخوذ از عربی به معانی ]

فرهنگ عمید

ظرفیت

گنجایش، وسع،
[مجاز] استعداد، قابلیت،
(اسم) اندازه، میزان،

حل جدول

ظرفیت

پتانسیل، گنجایش

گنجایش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ظرفیت

گنجایش، گنجانه

مترادف و متضاد زبان فارسی

ظرفیت

گنجایش، وسع، وسعت، گیرش

فارسی به انگلیسی

ظرفیت‌

Capacity, Content, Equal, Measure, Tether, Volume

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

ظرفیت

قدره، اِتّساعٌ

فرهنگ فارسی هوشیار

ظرفیت

‎ گنجایش وسع: اتومبیل با ظرفیت . . . تن بار، آبگیر، استعداد قوه قابلیت، ظرفیت یک اتم برابر با عده الکترون های است که می تواند (هنگام ترکیب با عناصر دیگر) از دست بدهد و یا می تواند بگیرد و یا در ضمن واکنش شیمیایی با اتم دیگری شرکت کند. بدیهی است ظرفیت یک عنصر وقتی ظاهر می شود که جسم به صورت ترکیب در آید بنابرین نمی توان برای یک عنصری که وارد ترکیبات شیمیایی نشده ظرفیت بیان کرد مگر آن که بگوییم ظرفیت آن صفر است مثلا ظرفیت اتم سدیم و اتم کلر هر دو صفر است و در کلر سدیم کلر دارای ظرفیت منفی (‎ - 1) و سدیم دارای ظرفیت مثبت (‎ 1) است. معمولا ظرفیت یک عنصر را با ئیدرژن می سنجند یعنی ظرفیت یک عنصر برابر عده اتمهای ئیدرژنی است که با یک اتم آن عنصر ترکیب می شوند. یا ظرفیت الکتریکی. مقدار الکتریسیته ایست که باید به یک جسم داد تا به سطح آن از صفر بیک ولت برسد. واحد آن فاراد است. ‎ زهی گنج گنجا، آبگیر، بارگیر، آتاوی (استعداد)

فارسی به ایتالیایی

ظرفیت

capacità

portata

واژه پیشنهادی

ظرفیت

گنجایش

جا

معادل ابجد

ظرفیت

1590

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری