معنی ظرف فلزی نگهداری گاز مایع
حل جدول
سیلندر
ظرف فلزی
رویی
تال
ظرف فلزی دستهدار
یغلاوی
تبدیل گاز به مایع
میعان
مخزن حمل گاز مایع
کپسول
تبدیل مایع به گاز
تبخیر
گاز طبیعی مایع شده
ال ان جی
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
مایع. [ی ِ] (ع ص، اِ) مائع. هر چیز روان مثل آب و سرکه وشراب که بر روی زمین جاری شود. (ناظم الاطباء). که جامد نباشد. که سیلان کند. جسمی که روان باشد. آبکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران «آبگونه » را بجای این کلمه پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
- مایع دماغی نخاعی، مایعی است صاف و زلال که در حقیقت مایع محافظی است که اطراف مغز و نخاع را فرا گرفته و در همه جا به هم مربوط است و مابین عنکبوتیه و نرم شامه قرار دارد. این مایع برای تشخیص غالب امراض دماغی و یا پرده های مغز به کار می رود. مایع دماغی نخاعی در ضربات وارد به مغز ممکن است با خون مخلوط شود. در اورام پرده ٔ دماغ (مننژیت) مایع مذکور چرکی می شود و ترکیباتش از حیث آلبومین و قند و لوکوسیت تغییر می کند. (فرهنگ فارسی معین).
- مایع زلالی مفصل، مایع بی رنگ و لزجی که اطراف سطوح مفصلی را مرطوب می کند و لغزندگی سطوح مفصلی بواسطه ٔ وجود آن تسهیل می شود. (فرهنگ فارسی معین).
- مایع زلالیه. رجوع به زلالیه شود.
|| هر چیز گداخته و ذوب شده. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
از حالتهای سهگانۀ ماده که در آن شکل ماده از شکل ظرف خود تبعیت میکند، آبگونه،
ظرف
وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه،
* ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی میکند، اسم زمان،
* ظرف مکان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر مکان وقوع و استقرار چیزی میکند، اسم مکان،
* ظرف لعابدار: ظرفی که آن را لعاب داده باشند،
ترکی به فارسی
گاز مایع
معادل ابجد
1746