معنی عارف
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
دانا، آگاه، خدا - شناس. [خوانش: (رِ) [ع.] (اِفا.)]
فرهنگ عمید
شناسنده، دانا،
(تصوف) کسی که خدا او را به مرتبۀ شهود ذات و اسما و صفات خود رسانده باشد، کسی که عبادت حق را از آن جهت میکند که او را مستحق عبادت میداند نه از جهت امید ثواب یا خوف از عقاب، کسی که برای رسیدن به معرفت خداوند خود را ریاضت میدهد، حکیم ربانی: عاصیان از گناه توبه کنند / عارفان از عبادت استغفار (سعدی: ۸۶)،
[قدیمی] صبور، شکیبا،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سالک، صوفی، دانا، صاحبنظر، عالم، عریف، واقف
فارسی به انگلیسی
Mystic
فارسی به ترکی
arif
نام های ایرانی
پسرانه، آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می یابد، دانا، آگاه، نام شاعر ایرانی قرنچهاردهم، عارف قزوینی
عربی به فارسی
کارمند داخلی , خودی , خودمانی , محرم راز
فرهنگ فارسی هوشیار
دانا و شناسنده، خدا شناس
فرهنگ فارسی آزاد
عارِف، پی برنده- شناسنده- اقرار کننده- دانا- شکیبا-صبور- معروف- مجازاً خداشناس،
واژه پیشنهادی
نظر دوخته
معادل ابجد
351