معنی عاشقانه

لغت نامه دهخدا

عاشقانه

عاشقانه. [ش ِ ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) عاشق وار. از روی عشق. از کمال محبت. با نهایت میل:
دعوت عاشقانه میکردم
بخت درهای آسمان بگشاد.
خاقانی.
در آن صحرای خرم رخش میراند
سرود عاشقانه باز میخواند.
نظامی.
صائب اگر بیار سخن فهم میرسید
میشد جهان پر از غزل عاشقانه اش.
صائب.

فارسی به انگلیسی

عاشقانه‌

Amorous, Amorously, Idyllic, Loving, Romantic, Warm

فرهنگ معین

عاشقانه

(ش نِ) [ع - فا.] (ق مر.) مانند عاشق ها، از روی عاشقی.

فرهنگ عمید

عاشقانه

عاشق‌وار، مانند عاشقان، عاشق‌مانند،
(قید) از روی عشق،

حل جدول

عاشقانه

عاشق وار، از روی عاشقی، با نهایت میل


میعاد عاشقانه

اثری از مریم دالایی


داستان عاشقانه

رمانس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عاشقانه

دل سپارانه، شورمندانه، مهرآمیز

فرهنگ فارسی هوشیار

عاشقانه

با نهایت میل، از کمال محبت

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

از رمان‌های عاشقانه

آب برای فیل‌ها

زارا، عشق چوپان

شبح اپرا

شیخ

ماه نو

مردم عادی

معادل ابجد

عاشقانه

527

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری