معنی عامل در ریاضی

حل جدول

فارسی به عربی

ریاضی

ریاضی


عامل

عنصر، لسان الحال، مشارک، وکیل

عربی به فارسی

ریاضی

ورزشی , پهلوانی , تنومندی , ورزشکار , ژیمناستیک , ریاضی


عامل

عامل (عوامل) , حق العمل کار , نماینده , فاعل , سازنده , فاکتور , عامل مشترک , دسته گذار , رسیدگی کننده , مربی , نگاهدارنده , کارگر , عمله , ایجاد کننده , از کار در امده , مزدبگیر , استادکار

لغت نامه دهخدا

ریاضی

ریاضی. (اِخ) امام الدین ریاضی سمرقندی متولد و متوفای سمرقند از گویندگان قرن نهم بود. بیت زیر از اوست:
ستاره ایست در گوش آن هلال ابرو
ز روی حسن به خورشید می زند پهلو.
(از مجالس النفائس ص 48) (فرهنگ سخنوران).

ریاضی. (ع ص نسبی) منسوب است به ریاضت. (فرهنگ فارسی معین). || منسوب به ریاضت به معنی رام کردن اسب توسن:
چو ریاضیش کند رائض چون کبک دری
بخرامد به کشی در ره و برگردد باز.
منوچهری.
|| (اِ) علم الریاضیات. علمی است که عرض آن درک مقادیر است و برحساب و جبر و مقابله و مساحت و... اطلاق می شود. (از المنجد). در تداول حکمای قدیم قسمی است از اقسام سه گانه ٔ حکمت و آن سه قسم این است:طبیعی، ریاضی، الهی. در ریاضی بحث می شود از اموری که فقط در وجود خارجی محتاج بسوی ماده باشند چنانکه مقدار و عدد خاص که موجود مادیات است نه مطلق عدم و اقسام علم ریاضی چند است: علم هندسه و علم عدد (حساب) و علم نجوم و علم موسیقی و علم مناظر و مرایا و علم جبر و مقابله و علم جراثقال. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). تعلیمی. (ناظم الاطباء). علم ریاضی. علم اوسط. حکمت وسطی. علم تعلیمی. علوم ریاضی در نزد قدما چهار قسم بوده است: حساب، هندسه، جبر و مقابله، و موسیقی. ج، ریاضیات. (یادداشت مؤلف). نزد قدما یکی ازشعب حکمت نظری که اصول آن عبارتست از: 1- هندسه. 2-علم عدد. 3- نجوم. 4- علم تألیف. و فروعی دارد مانند علم مناظر و مرایا، علم جبر و مقابله، علم جراثقال و نیز نجات و مانند آن. (فرهنگ فارسی معین):
یکی از ریاضی برافراخت یال
یکی هندسی برگشاد از خیال.
نظامی.
- رشته یا شعبه ٔ ریاضی، در اصطلاح مراتب آموزشی رشته ای از دروس دوره ٔدبیرستان و دانشکده ٔ علوم که در آن بیشتر علوم مربوط به ریاضیات را فرا می گیرند.
- علوم ریاضی، دانشهای مربوط به ریاضیات.

ریاضی. (اِخ) امام الدین ریاضی فرزند مولانا لطف اﷲ مهندس متوفای 1145 هَ. ق. از گویندگان قرن 12 هجری بود. بیت زیر از اوست:
رگ گل کرد آن گلچهره هر تار نهالی را
ازین اندیشه گلها داغ شد پر سینه قالی را.
(از قاموس الاعلام ترکی).
رجوع به فرهنگ سخنوران و مأخذ مندرج درآن شود.

ریاضی. (اِخ) او راست: 1- دستورالعمل در ضروب امثال فارسی. 2- ریاض الشعراء و آن را به سال 916 هَ. ق. به اتمام رساند. (یادداشت مؤلف). صاحب کشف الظنون گوید: آن را به سال 1019 هَ. ق. به سلطان احمد اهدا کرد. و نیز رجوع به کشف الظنون ج 1 ص 936 شود.


عامل

عامل. [م ِ] (ع ص) کارکن و صنعتگر. || کسی که با دست کار کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر که با دست کار گل ساختمان و بناء آن کند. (از اقرب الموارد) (المنجد) گلکار. || کسی که متصدی کارهای دیگر شوددر امور مالی و غیره. (المنجد). ضابط. (ناظم الاطباء). || دیوانی. نوکر. دولت. رئیس. والی. حاکم. (المنجد). ج، عمال و عاملون و عمله:
به معزولی به چشمم در نشستی
چو عامل گشتی از من چشم بستی.
نظامی.
نهد عامل سفله بر خلق رنج
که تدبیر ملک است و توفیر گنج.
سعدی (بوستان چ یوسفی ص 157).
نیاورده عامل غش اندر میان
نیندیشد از رفع دیوانیان.
سعدی.
تا نگویی که عاملان حریص
نیکخواهان دولت شاهند.
سعدی.
|| دانا. زبردست در هر کاری. || وکیل و کارگزار. (ناظم الاطباء). || کلمه ای که بدان اعراب کلمه ٔ دیگر تغییر می کند. ج، عوامل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تعریفات) (مهذب الاسماء).و رجوع به عوامل شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

ریاضی

علمی است که غرض آن درک مقادیر است و بر حساب و جبر و مقابله و مساحت و غیره اطلاق میشود، ریاضی و علم الریاضیات

فرهنگ معین

عامل

(اِفا.) عمل کننده، کارگزار، کسی که امور مالی یا ملکی کس دیگر را اداره کند، والی، حاکم، در قدیم بزرگترین مأمور وصول مالیات، (اِ.) هر عنصر ریاضی مانند عدد، حرف و عبارت که جزیی از یک حاصل ضرب باشد، نماینده شرکت، سا [خوانش: (مِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

ریاضی

(ریاضی) علمی که دربارۀ مقادیر و اعداد بحث می‌کند و شامل حساب، جبر، مقابله، و هندسه است،
(صفت نسبی، منسوب به ریاضَه) مربوط به ریاضیات،
(صفت نسبی، منسوب به ریاضَه، اسم) از رشته‌های دبیرستانی،


عامل

آن‌که یا آنچه باعث به‌وجود آمدن چیزی یا حالتی می‌شود،
عمل‌کننده، اجراکننده،
(صفت) [عامیانه] بامهارت، متخصص،
کسی که امور مالی یا ملکی کس دیگر را اداره می‌کند،
والی، حاکم،

مترادف و متضاد زبان فارسی

عامل

آژانس، پیشکار، کارپرداز، کارگزار، نماینده، مامور، مزدور، بااثر، ثمربخش، موثر، صانع، فاعل، کننده

معادل ابجد

عامل در ریاضی

1366

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری