معنی عبری
فارسی به انگلیسی
Hebraic
عربی به فارسی
زبان عبری , عبرانی , یهودی
لغت نامه دهخدا
عبری. [ع َ را] (ع ص) امراءه عبری، زن با اشک. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، عباری. || عین عبری، چشم پر اشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس) (اقرب الموارد).
عبری. [ع ُ ری ی] (ع اِ) کنار باساق که بر لب جوی روید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کنار باساق که بر لب جوی روید و بزرگ شود. (اقرب الموارد). سدر کنار جوی. (مهذب الاسماء). || نزد بعضی کنار بی ساق است. (منتهی الارب).
ابن عبری
ابن عبری. [اِ ن ُ ع ِ] (اِخ) ابوالفرج (622-685 هَ.ق.). کشیش سریانی. پدرش اصلاً یهودی بوده و به کیش نصرانیت درآمده. ابن عبری در شهر ملاطیه متولد شد و با علوم دینی نصرانی علم طب و فلسفه و زبان عرب نیز بیاموخت. چندی اسقف شهر گوبای حلب و خلیفه ٔ حلب و تکریت بوده و مدتی به مسافرت گذرانیده و به آخر در مراغه درگذشته است. کتب بسیاری به زبان سریانی داشته، در تاریخ و فلسفه و کلام موافق کیش نصاری. و یک جزء از تاریخ عمومی خود را که موسوم به مختصر تاریخ الدول است از سریانی به عربی ترجمه کرده و از تورات نیز چیزی بر آن افزوده است. و تفسیر فصول ابقراط و اختصار مصور دیسقوریدس نیز از اوست.
فرهنگ معین
(عِ) [ع.] (ص نسب.) نک عبرانی.
حل جدول
فارسی به عربی
عبری
فرهنگ عمید
زبانی از شاخۀ زبانهای سامی که میان یهودیان رایج است،
خطی که این زبان با آن نوشته میشود،
(اسم، صفت) [قدیمی] هریک از افراد قوم یهود، یهودی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
عبرانی، کلیمی، یهودی
فرهنگ فارسی هوشیار
گریان زن زبان یهودی (صفت) یهودی عبرانی، زبان یهود عبرانی.
سخن بزرگان
هرکس بر دانش خود افزاید، بر اندوه خود افزوده است.
فرهنگ فارسی آزاد
عَبْرانی-عِبْرِی، نام قوم حضرت ابراهیم و بعداً یهود و زبان یهودی. (عِبْرِیَّت:یَهُوْدِیَّت-عِبْرانِیَّه)،
معادل ابجد
282