معنی عجله
فرهنگ معین
(مص ل.) شتاب کردن، (اِمص.) تعجیل، تندی، (اِ.) شتاب، سرعت. [خوانش: (عَ جَ لِ) [ع. عجله]]
فرهنگ عمید
شتاب کردن،
(اسم) سرعت، شتاب،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
شتاب
کلمات بیگانه به فارسی
شتاب
مترادف و متضاد زبان فارسی
تسریع، تعجیل، سرعت، شتاب، شتابزدگی، شتابندگی،
(متضاد) تامل، درنگ
فارسی به انگلیسی
Dash, Haste, Hastiness, Headiness, Hurry, Impetuosity, Precipitation, Rashness
فارسی به ترکی
acele
فارسی به عربی
استعجال، برید، ذرائع، ذریعه، زحام، عجله
فرهنگ فارسی هوشیار
شتاب، سرعت
فارسی به ایتالیایی
fretta
فارسی به آلمانی
Absenden, Anschlagen, Beeilen, Beeilung (f), Eile (f), Eilen, Pfahl (m), Pfosten, Post (f), Posten, Eile (f), Hast (f)
واژه پیشنهادی
فور
معادل ابجد
108