معنی عشیره

فرهنگ معین

عشیره

(عَ رِ) [ع. عَشیرَه] (اِ.) قبیله، خویشان و نزدیکان.

مترادف و متضاد زبان فارسی

عشیره

آل، ایل، طیره، خاندان، خانواده، طایفه، قبیله

فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

عشیره

قبیله

فرهنگ فارسی هوشیار

عشیره

برادران و قبیله و تبار و نزدیکان، دودمان

فرهنگ عمید

عشیره

قبیله، طایفه، خویشان و کسان نزدیک شخص،

حل جدول

عشیره

ایل، تیره، دودمان، نژاد

ایل

نژاد، دودمان، تیره، ایل


طایفه، عشیره

ایل


ایل ، عشیره ، خاندان

طایفه


ایل، عشیره، خاندان

طایفه

فارسی به آلمانی

عشیره

Abstammung (f), Sippe (f), Stamm (m), Volksstamm (m)

لغت نامه دهخدا

غزوه ٔ عشیره

غزوه ٔ عشیره. [غ َزْ وَ ی ِ ع ُ ش َ رَ] (اِخ) یا غزوه ٔ ذی العشیره. رجوع به غزوه ٔ ذی العشیره و عشیره و ذی العشیره شود.


عشیره زامل

عشیره زامل.[ع َ رِ م ِ] (اِخ) دهی از دهستان چنانه بخش شوش شهرستان دزفول. سکنه ٔ آن 700 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات دیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

گویش مازندرانی

عشیره سر

از توابع گیل خواران شهرستان قائم شهر

معادل ابجد

عشیره

585

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری