معنی علی

لغت نامه دهخدا

علی

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اویس ایلکانی (شاهزاده شیخ...). رجوع به علی بن سلطان اویس ایلکانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد. نام طبیب یا گیاه شناسی است که ابن البیطار در مفردات خود از او روایت کند. از جمله در ذیل کلمات طباشیر، طرخون و طلق نام او را آورده است.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم بن علان، مکنّی به ابوالحسن. از محدثین امامیه زمان غیبت صغری. رجوع به علان کلینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبداﷲ قهندزی نیشابوری ضریر، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قهندزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن مالک بن عباد نفزی رندی مالکی، مشهور به ابن عباد. رجوع به علی نفزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم بن عبدالرحمان بن ضحاک فزاری، مشهور به ابن مقری یا ابن بقری و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی فزاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکربن علی بن ابراهیم بن علی بن عدنان حسینی دمشقی حنفی، مشهور به نقیب الاشراف. رجوع به علی نقیب الاشراف شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد، مشهور به نصیرالدین کاشی. رجوع به علی کاشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد (خواجه...) ممدوح منوچهری دامغانی شاعر:
از دولت آن خواجه علی بن محمد
امروز گلاب است و رحیق است در انهار.
منوچهری.
این شخص ظاهراً همان علی بن عمران ممدوح منوچهری است. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) شود. (از دیوان منوچهری چ 2 دبیرسیاقی ص 320).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد، مشهور به تاج الحلوانی. رجوع به تاج الحلوانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد، مشهور به ابن محبا عباسی و ملقّب به عمادالدین. رجوع به علی عباسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد. مورخ و خطیب بود و مدتی عهده دار خطابت در جامع قراچه ٔ احمدپاشا در شهر میخالیج بوده است. او راست: مصباح القلوب فی التاریخ که در اواسط ربیعالاول سال 1061 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 757. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1710. فهرس الخدیویه ج 1 ص 158. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 493).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد، مکنّی به ابوالحسن. متکلم و اصولی قرن چهارم هجری است که در سال 380 هَ. ق. درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 90).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد. خاتم سفرای اربعه ٔ حضرت قائم (ع). رجوع به علی سمری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم بخاری ضریر، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به حمیدالدین. رجوع به علی بخاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد. وی از اهالی ری بود و از جمله وکیلانی است که صاحب کشف الغمه بنقل از اعلام الوری تألیف طبرسی، گوید که: آنها حضرت صاحب الامر (ع) را رؤیت کرده اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 110).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفائی، مشهور به رمیلی و مکنّی به ابوصلاح. رجوع به علی رمیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محسن بن علی بن محمدبن ابی فهم تنوخی، مکنّی به ابوالقاسم. متولد در نیمه ٔ شعبان سال 355 هَ. ق. و متوفی در بغداد در ماه محرم سال 447 هَ. ق. رجوع به ابوالقاسم (علی بن محسن...)، و نیز به ماَّخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 175. الوافی صفدی ج 12 ص 140.المنتظم ابن جوزی ج 8 ص 168. النجوم الزهراه ٔ ابن تغری بردی ج 5 ص 58. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 68. لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 252. اعیان الشیعه ٔ عاملی ج 42 ص 9.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مجاهدبن یوسف عامری، ملقّب به اقبال الدوله. وی دومین و آخرین تن از امرای دانیه است که از سال 436 تا 468 هَ. ق. حکومت کرد و در این سال این سلسله به دست امرای هودی منقرض گشت. وی نیز به «سرقسطه» رفته و در آنجا ساکن گشت و در سال 474 هَ. ق.درگذشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 23) (الاعلام زرکلی بنقل از ابن خلدون ج 4 ص 164) (البیان المغرب ج 3 ص 157).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکربن عبداﷲبن مفرج انصاری اسکندری شافعی، ملقّب به شمس الدین. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن محمود، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به ابن حلوانی. رجوع به علی حلوانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن عبداﷲبن عباد عبادی هروی شافعی مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عبادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قطان. علی بن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم بن یحیی کتامی، مشهور به ابن قطان و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کتامی (ابن محمد بن عبدالملک بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مبارک، مشهور به ابن زاهده و مکنّی به ابوالحسن. متوفی بسال 594 هَ. ق. او راست: خریدهالامثال. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 701 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 427).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مأمون بن محمد. وی از ملوک سلسله ٔ دوم خوارزمشاهان بود و پس از اینکه پدرش مأمون بن محمد بر دست غلامان خویش در ضیافت صاحب جیش خود کشته شد او بجای پدر نشست و لشکر بر او بیعت کردند و حکم او در ولایت جرجانیه و خوارزم نفاذ یافت. وی نیز مانند سایر ملوک این سلسله، شخصی فضل دوست و ادب پرور بود. چنانکه شیخ الرئیس ابوعلی سینا در سن بیست و دوسالگی بر اثر پریشانی احوال دولت سامانی نزد این علی بن مأمون به خوارزم شد و او وظیفه ای کافی جهت وی تعیین کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 444). و نیز رجوع به جامعالتواریخ خواجه رشیدالدین همدانی (بخش سامانیان و غزنویان) چ دبیرسیاقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مأمون. مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به معتضد بود و او را «سعید» نیز می گفتند. وی قائم مقام برادر خود ابومحمد رشیدبن مأمون (سلطان مراکش متوفی در سال 640 هَ. ق.) بود و در سال 646 هَ. ق. وقتی که یکی از قلاع حدود قهستان رامحاصره می کرد به ضرب تیغ یکی از امرا کشته شد و برادرزاده اش، ابوحفص عمربن ابی ابراهیم، ملقّب به مرتضی به سلطنت نشست. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 584).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم بن عمربن خلیل شیحی بغدادی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شیحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی، مشهور به ابن عفیف. رجوع به علی نابلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ماکولا. علی بن هبهاﷲبن علی بن هبهاﷲبن جعفر عجلی جرباذقانی بغدادی، مشهور به ابن ماکولاو ملقّب به سعدالملک و مکنّی به ابونصر. رجوع به ابن ماکولا (ابونصر علی...) و علی بن هبهاﷲ بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی فهم داودبن ابراهیم تنوخی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم تنوخی و نیز به علی بن محمدبن داودبن ابراهیم... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن جوله. محدث است. (منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن جدیدبن علی بن محمدبن جدید حضرمی تریمی شافعی، مشهور به ابن جدید. رجوع به علی حضرمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن بختیاربن علی واسطی مندائی. رجوع به علی مندائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم بن علی بن یوسف سبیتی عاملی کفراوی. رجوع به علی سبیتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم حجازی شافعی سقطی. رجوع به علی سقطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکربن مطیر، مشهور به ابن مطیر. فقیه بود و در رجب سال 1084 هَ. ق. درشهر زیدیه درگذشت. او راست: مختصرالتلخیص در فقه. (از معجم المؤلفین بنقل از خلاصهالاثر محیی ج 3 ص 193).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد، مشهور به ابن صباغ و ملقّب به نورالدین. وی فقیه مالکی بود. اصل او از سفاقس است و در سال 784 هَ. ق. در مکه متولد شد و در سال 855 هَ. ق. در همین شهر درگذشت. او راست: الفصول المهمه لمعرفهالائمه و فضلهم و معرفه اولادهم و نسلهم. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1271.الاعلام زرکلی ج 5 ص 161. مخطوطات الموصل جلی ص 122). و نیز رجوع به ابن صباغ (شیخ نورالدین علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی قاسم بن محمدبن فرحون تونسی مدنی مالکی، مکنّی به ابوالحسن، و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی تونسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی قاسم بن محمدبن جعفر. مفسر بود. وی در سال 769 هَ. ق. متولد شد و در 837 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- تجریدالکشاف. 2- تفسیرالقرآن در هشت مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از البدرالطالع شوکانی ج 1 ص 485).

علی. [ع َ] ابن محمدبن ابی قاسم بن علی بن ناصر نجری یمنی. رجوع به علی نجری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی قاسم بن ابراهیم بن علی بن محمد دادسی مغربی. رجوع به علی دادسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی زکریا یحیی وطاسی بادسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابوحسون. از ملوک بنی وطاس در فاس. رجوع به علی وطاسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم دمشقی حنائی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حنائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی حسن (یا ابی الحسین) اندلسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اندلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکر مطیری. رجوع به علی مطیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکر شعبی یمانی. رجوع به علی شعبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مجاهدبن مسلم بن رفیع کابلی رازی کندی. مکنّی به ابومجاهد. متوفی در حدود سال 180 هَ. ق. او راست: 1- اخبار بنی امیه. 2- کتاب المغازی. رجوع به کابلی (ابومجاهد علی بن...) و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 175. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 106. تهذیب التهذیب ابن حجر ج 7 ص 377. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 26.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد، مکنّی به ابوالمدد. صوفی بود و در سال 1008 هَ. ق. درگذشت. اوراست: کشف الاسرار الازلیه و تحقیق دوائرالانوار الابدیهکه شرح کتاب «الازل » محمد وفائی است. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1389. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 751. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 354).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مبارک عجابی. رجوع به علی عجابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مبارک لحیانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به لحیانی و علی لحیانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکربن شرف ماردینی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی ماردینی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکربن ابراهیم بن ابی القاسم بن عمربن احمدبن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن مطیر حکمی یمنی شافعی، مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی حکمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکر، ملقّب به جلال الدین و مشهور به ابن عمار. وی از قضاه دولت مجاهدی یمن بود سپس به وزارت رسید. و وزارت مجاهد رسولی را به عهده داشت و در سال 760 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از العقود اللؤلؤیه ج 2 ص 111 و تاریخ ثغر عدن ج 2 ص 158).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم عادلشاهی. هشتمین تن از عادل شاهیان بیجاپور. رجوع به علی عادلشاهی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مانع حوشبی. سلطان حواشب در یمن. رجوع به علی حوشبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ماشطه. علی بن حسن، مشهور به ابن ماشطه. رجوع به ابن ماشطه و علی بن حسن شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن حریق مخزومی بلنسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مخزومی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم حنش ذیبینی صنعانی. رجوع به علی حنش شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن قاضی عسکر. علی بن خلیل بن علی بن حسین دمشقی. مشهور به ابن قاضی عسکر و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دمشقی (ابن خلیل بن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاضی عسکر. علی بن حسین بن علی بن حسین بن خلف بن محمد ارموی، مشهور به ابن قاضی عسکر و ملقّب به شرف الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی ارموی (ابن حسین بن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاضی سعدی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی سعدی (ابن قاضی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم کاشانی کاتب، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کاشانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مبارک احمر. رجوع به علی احمر (ابن مبارک...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قلی بن محمد خلخالی اصفهانی. رجوع به علی خلخالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم طبری. رجوع به علی طبری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم سعدی حلبی رامی. رجوع به علی رامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم زیتونی رومی حنفی. رجوع به علی زیتونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم رشیدی. رجوع به علی رشیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم خوافی سنجانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سنجانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم اردبیلی خلیلی شافعی بطائحی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی بطائحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قراعثمان (علی بیک...) رجوع به علی بیک بن قراعثمان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم بن یونش اشبیلی، مشهور به زقاق و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم بن محمد تجیبی مغربی، مشهور به زقاق و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زقاق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم بن علیف بن هیس بن سلیمان بن عمروبن نافع حکمی زبیدی رافعی شراحیلی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حکمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قلال. علی بن عبداﷲبن طیب جزائری، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قلال. رجوع به علی جزائری (ابن عبداﷲبن طیب...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم عباسی حنفی یمنی. رجوع به علی عباسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن سکون حلی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سکون.رجوع به علی حلی (ابن محمدبن محمدبن علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قابسی. علی بن محمدبن خلف معافری مالکی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قابسی. رجوع به ابن قابسی (ابوالحسن علی بن...) و نیز به علی بن محمدبن خلف... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالملک بن عباس قزوینی نحوی، مکنّی به ابوطالب. رجوع به علی قزوینی (ابن عبدالملک...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضیل بن عیاض. پدر او از مشاهیر بود و در سال مؤاخذه ٔ برامکه یعنی سال 187 هَ. ق. درگذشت. اما خود علی بن فضیل در عبادت و فضل بر پدر برتری داشت. و گویند روزی وی در مسجدالحرام نزدیک چاه زمزم ایستاده بود که ناگاه شنید شخصی این آیه را می خواند «یوم القیامه تری المجرمین » وی صعقه ای زد و درگذشت. (ازحبیب السیر چ خیام ج 2 ص 243). از فضیل بن عیاض در دیوان شاه داعی شیرازی ذکری آمده است، رجوع بدانجا شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضل مؤیدی طالقانی. رجوع به علی طالقانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضل مزنی نحوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مزنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قراعثمان (امیر...). وی از بزرگانی است که در اردوی امیر قرایوسف مقید بود. و وقتی که امیرقرایوسف در هفتم ذیقعده ٔ سال 823 هَ. ق. درگذشت و میرزا بایسنقر به دارالملک تبریز رسید، این امیرعلی بیک بن امیر قراعثمان مورد عفو و مرحمت میرزا بایسنقر قرار گرفت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 608 و 610).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قریب، معروف به حاجب بزرگ، یا امیرعلی خویشاوند. از بزرگان امرای سلطان محمود غزنوی. رجوع به حاجب (علی بن قریب...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ماشاذه. وی از علمای متقدم قرن پنجم (عهدی که مافروخی در آن میزیست) بود و نام او درمحاسن اصفهان آمده است. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 29). و رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 122 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کمال الدین حسین کاشانی، ملقّب به غیاث الدین.رجوع به غیاث الدین (علی بن کمال الدین کاشانی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ماجده ٔ سهمی، مکنّی به ابوماجده. رجوع به علی سهمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن لیث صفار. وی فرزند کوچکتر لیث و برادر کهتر یعقوب لیث بود. وی در چند مورد با برادر خود در جنگ ها شرکت داشت از جمله در سال 253 هَ. ق. که یعقوب بر هری دست یافت، برادر خود علی بن لیث را با زندانیان و بنه در آنجا گذاشت و خود برای جنگ با ابراهیم بن الیاس بن اسد به «پوشنگ » رفت. و چون یعقوب درگذشت، دو برادر او عَمرو و علی هر دو حاضر بودند و با وجودی که عهد و فرمان علی بر سپاه یعقوب روان تر بود، بعد از مذاکراتی که بین دو برادر واقع شد، کار بر عَمرو قرار گرفت. ولی پس از اندکی علی از اینکه کار امارت را به عمرو واگذار کرده است، پشیمان شد و عمرو چون بر این موضوع آگاه گشت، علی را در بند کرد و در سال 266 هَ. ق. وی را آزاد ساخته مال بسیار بداد و دل اوخوش گردانید. اما در رمضان همان سال که عمرو با علی به جنگ خجستانی رفته بود، بواسطه ٔ خیانت علی بنفع خجستانی، عمرو بار دیگر وی را دستگیر ساخته و در قلعه ٔ بم زندانی کرد. و در رمضان سال 276 هَ. ق. که عمرو به پارس رفته بود وی حیلتی کرد و از زندان بگریخت و گروهی فراهم آورده به سیستان حمله کرد و چون از عهده ٔ جنگ با احمدبن شهفور (حاکم سیستان از جانب عمرو) و ازهربن یحیی برنیامد، راه خراسان گرفت و به رافعبن هرثمه پیوست. در سال 283 هَ. ق. جنگ سخت بین سپاه عمرو و رافع رخ داد که منجر به شکست رافع و گریختن او به گرگان شد. در این جنگ دو پسر علی لیث یعنی لیث و معدل که در سپاه رافع بودند، اسیر شدند و عمرو آن دو را به نیشابور آورد و خلعت داد و نیکوئی کرد و گفت سوی پدر روید. اما آنها این پیشنهاد را نپذیرفتندو نزد عم خویش باقی ماندند. رجوع به صفاریان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن لطف علی مغانی تبریزی. رجوع به علی تبریزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن لجام. علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی، مشهور به ابن لجام و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرطبی (ابن خلف بن عبدالملک بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مبارک بن حسن بن احمدبن ابراهیم واسطی رفاعی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی واسطی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن قیم علی بن عیاد اسکندری، مشهور به ابن قیم. رجوع به علی اسکندری (ابن عیاد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن لبال. علی بن احمدبن علی شریشی، مشهور به ابن لبال و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شریشی (ابن احمدبن علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن لالی بالی رومی حنفی، مشهور به منق و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی منق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کوفی. علی بن محمدبن عبیدبن زبیر اسدی، مشهور به ابن کوفی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اسدی (ابن محمدبن عبیدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کوچک. علی بن حسین بن علی عبسی، مشهور به ابن کوچک وراق. رجوع به علی عبسی (ابن حسین بن علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کمال الدین محمود استرآبادی مکی. رجوع به علی استرآبادی (ابن کمال الدین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کل محمدبن علی محمد قاربوزآبادی قزوینی. رجوع به علی قزوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قَرین بن بیهس. محدثی ضعیف بود در روایت حدیث. (منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کلاس. علی بن محمدبن علاءالدین دواداری، مشهور به ابن کلاس. رجوع به علی دواداری (ابن محمدبن علاءالدین...) و ابن کلاس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کرامه. علی بن مصطفی بن ابی اللطف طرابلسی حنفی، مشهور به ابن کرامه. رجوع به علی طرابلسی (ابن مصطفی بن ابی اللطف...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کامه. وی ظاهراً از امرای آذربایجان و خواهرزاده ٔ رکن الدوله بوده است. (از مجمل التواریخ و القصص، حاشیه ٔ ص 392).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن کامل بن اسماعیل حموی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی حموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن لب بن شلبون معافری، مکنّی به ابوالحسن. از وزرای اندلس. رجوع به علی معافری (ابن لب...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاصح. علی بن عثمان بن محمدبن احمدبن حسن عذری بغدادی، مشهور به ابن قاصح و مکنّی به ابوالبقاء. رجوع به علی عذری (ابن عثمان بن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن لحام. علی بن محمدبن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی، مشهور به ابن اللحام و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی دمشقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قلیج، ملقّب به سیف الدین. وی مدرسه ای وقف کرده بود که ذکر آن در عیون الانباء آمده است. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 260 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قطاع. علی بن جعفربن علی سعدی صقلی، مشهور به ابن قطاع و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی بن جعفربن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قصار.علی بن احمد بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. رجوع به علی قصار (ابن احمد بغدادی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قصار. علی بن ابی حسین عبدالرحیم سلمی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن حبیب قلیوبی. شاعر مصری. رجوع به علی قلیوبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن حسن، مشهور به مصری و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضل اﷲبن علی بن عبیداﷲ حسنی راوندی، ملقّب به عزالدین. رجوع به علی راوندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سهل صائغ دینوری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صائغ شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالحق زرویلی، مشهور به صغیر و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صغیر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عباس توحیدی، مکنّی به ابوحیان. صوفی و متکلم و حکیم و ادیب و لغوی و نحوی قرن چهارم هجری. رجوع به ابوحیان توحیدی و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 205. طبقات الشافعیه ٔ اسنوی ص 52. مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 99. اسماءالرجال الناقلین عن الشافعی و المنسوبین الیه، نوشته ٔ ابن هدایه ص 57. عیون التواریخ ابن شاکر کتبی ج 12 ص 216. تاریخ ابن عدسه ج 3 ص 354. التذکره ٔ طاهر جزائری. ص 6. فهرس المؤلفین بالظاهریه. الوافی صفدی ج 12 ص 168. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 26. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 5. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 ص 79. طبقات الشافعیه ٔ سبکی ج 4 ص 2. تهذیب الاسماء و اللغات نووی ج 3 ص 223. طبقات الشافعیه ٔ ابن هدایه ص 38. شدالازار شیرازی ص 53. بغیهالوعاه سیوطی ص 348.مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 188. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 140 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 602 وج 2 ص 65. ابوحیان توحیدی، نوشته ٔ عبدالرزاق محیی الدین. ابوحیان التوحیدی، نگاشته ٔ ابراهیم گیلانی. هدیهالاحباب عباس قمی ص 14. امراءالبیان محمد کردعلی ج 2 ص 448. کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 221. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 684. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 1 ص 427.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ، مکنّی به ابوعبداﷲ و مشهور به ابن باکو، از عرفای نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری و معاصر القادر و القائم عباسی بود. وی از اهالی شیراز است سپس به نیشابور رفته و با امام قشیری و شیخ ابوسعید ابوالخیر و دیگر متصوفه ٔ بزرگ ملاقات کرد و او را با آنها داستانهای بسیاری است که تفصیل آن در نامه ٔ دانشوران مذکور است. وی در اواخر عمر به شیراز بازگشت و در کوهی از نواحی شیراز انزوا اختیار کرد و در سال 442 هَ. ق. درگذشت. رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 70 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عامر نجار مصری شافعی. رجوع به علی نجار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن طیب جلابی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی جلابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن صائغ کنانی. رجوع به علی کنانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن صافی بن شجاع ربعی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی ربعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن شاه ظاهری بغدادی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابن الشاه الظاهری و نیز به علی بن محمدبن الشاه الظاهری... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن شاکر مؤدب لیثی واسطی. رجوع به علی مؤدب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سیرماذیانی. کاتب بود و به عربی شعر هم می گفت و دیوان او پنجاه ورقه است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سید نحوی بطلیوسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به خیطال. رجوع به علی بطلیوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سلیم نوری، مکنّی ومشهور به ابوالحسن سفاقسی. رجوع به علی نوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن احمدبن محمد بکری صدیقی مصری شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سلیم مصری، ملقب به بهاءالدین و مشهور به ابن حنا، وزیر الظاهرباﷲ فاطمی. رجوع به علی مصری (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سلیمان نوفلی. رجوع به علی نوفلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سدیر. وی از اطبای قرن ششم هجری و معاصر الناصرلدین اﷲ عباسی است. مولد و منشاء وی در مداین بود و نزد اطبای بغداد تحصیل طب نموده در مداین به معالجه و مداوای مریضان پرداخت. وی در صناعت شعر نیز ماهر بود. و در دهه ٔ سوم رمضان سال 606 هَ. ق. بطور ناگهانی درگذشت. «سدیر» لقب پدر اوست. (از نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 448) (از عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 304).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عباس بن شیبان دمشقی حنبلی، مشهور به ابن اللحام و ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دمشقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سعدبن محمدبن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی، مشهور به ابن خطیب الناصریه و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی حلبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اسماعیل بن علی بن محمدبن داوود بیضاوی الاصل مکی شافعی، مشهور به زمزمی و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی زمزمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سالم طندتائی ازهری. رجوع به علی طندتائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سالم تغلبی آمدی حنبلی شافعی، ملقّب به سیف الدین. رجوع به علی آمدی (ابن ابی علی بن محمد....) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن زهران بن علی رشیدی مصری شافعی، مشهور به خضری. رجوع به علی خضری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن رضابزاز شیرازی، موسس فرقه ٔ بابیه. رجوع به باب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن رضابن محمدبن حمزه ٔ حسینی موسوی طوسی مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن دفترخوان. رجوع به علی طوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالحمید هیتی بغدادی دمشقی صالحی. رجوع به علی هیتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری باجی شافعی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی باجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن دقماق حسینی، ملقّب به زین الدین. رجوع به علی حسینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ افزری. رجوع به علی افزری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عثمان بن محمدبن رجب بن علاءالدین دمشقی شافعی، مشهور به ابن شمعه. رجوع به علی دمشقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدوس کوفی نحوی، مشهور به ابن عبدوس. رجوع به ابن عبدوس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبیدبن زبیر اسدی، مشهور به ابن کوفی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اسدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن ابی سیف بصری مدائنی، مکنّی به ابوالحسن. مؤرخ و اخباری و راویه ٔ شعر. رجوع به ابوالحسن مدائنی و نیز به علی بن محمدبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم بن یحیی کتامی، مشهور به ابن قطان و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کتامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالمحسن بن محمدبن سالم قلعی مکی حنفی. رجوع به علی قلعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ قزوینی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قزوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ فخری. رجوع به علی فخری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ طبیب. متوفی در سال 815 هَ. ق. او راست: مختصرالابزری، در طب که شامل علم ابدان و ادیان است. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1625).

علی.[ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ حموی، مشهور به ابن ملیک. از شعرای عرب. رجوع به علاءالدین بن ملیک شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲ بهرمسی محلی شافعی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابومحمد. رجوع به علی محلی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن علی بن زکریا زبحی جرجانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زبحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان اجهوری مصری مالکی، مکنّی به ابوالارشاد و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی اجهوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالظاهربن نشوان جذامی مصری سعدی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی سعدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن احمد بحرانی. رجوع به علی بحرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالودود مربیطری، مکنّی به ابوعیسی. رجوع به علی مربیطری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سلیمان بن علی بن سلیمان بن حسن انصاری غرناطی، مشهور به ابن الجباب و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سلامه ٔ روحانی مقری رحبی، مکنّی به ابوالحسن. محدث و مقری بود. رجوع به علی روحانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالعزیزبن فتوح بن ابراهیم تغلبی موصلی دمشقی شافعی، ملقّب به تاج الدین و مشهور به ابن دریهم (712 -762 هَ. ق.). او راست: 1- الانصاف بالدلیل فی اوصاف النیل. 2- تصاریف الدهر فی تعاریف الاجر. 3- التصریف وحله التعریف. 4- غایهالاعجاز فی الاحاجی و الالغاز. 5- مفتاح الکنوز فی حل الرموز. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المؤلفین بالظاهریه. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 209 و سایر صفحات. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 723 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 158). و نیز رجوع به ابن دریهم شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالصمدبن عبدالاحدبن عبدالغالب همدانی مضری سخاوی، ملقّب به علم الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علم الدین سخاوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحیم بن محب الدین بن ایوب مکی شافعی، مشهور به ایوبی. رجوع به علی ایوبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالکریم بن دینار بصری واسطی کاتب، مکنّی به ابوالحسین. رجوع به علی بصری (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان بغدادی حنفی، مشهور به آمدی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی آمدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان اقاوی، مشهور به مراکشی. رجوع به علی مراکشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن رستم بن هردوز، مشهور به ابن ساعاتی و ملقّب به بهاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن ساعاتی و علی بن رستم بن هردوز شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن داوودبن ابراهیم تنوخی، مکنّی به ابوالقاسم. فقیه و اصولی ومحدث و نحوی و منطقی و متکلم و منجم و ادیب و شاعر است که در ذی حجه ٔ سال 278 هَ. ق. در انطاکیه متولد شد و در ربیعالاول سال 342 هَ. ق. در بصره درگذشت. او راست: 1- دیوان شعر. 2- الفرج بعدالشده. 3- کتابی در علم عروض. 4- کتابی در علم قافیه. 5- کتابی در فقه و حدیث. رجوع به ابوالقاسم تنوخی و نیز به مآخد ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 196. سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 124. الوافی صفدی ج 12 ص 156. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 162. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 77. النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 3 ص 310. لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 256. بغیهالوعاه سیوطی ص 347. شذرات الذهب ابن عماد ج 2 ص 362. تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 33. مرآه الجنان یافعی ج 2 ص 334. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 781. روضات الجنات خوانساری ص 477. الجواهرالمضیه ٔ قرشی ج 1 ص 372.

علی. [ع َ] (اِخ) محمدبن احمدبن سلمه ٔ مخزومی بلنسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مخزومی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد عنسی صنعانی. رجوع به علی عنسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اقبرس قاهری شافعی، مشهور به ابن اقبرس و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی قاهری شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اسواری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اسواری (ابن محمدبن بابویه...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اسماعیل بن محمدبن بشر انطاکی تمیمی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی انطاکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حبیب بصری مشهور به ماوردی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ماوردی و به علی ماوردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اسماعیل بن علی بن احمدبن محمدبن اسحاق اسبیجابی سمرقندی، ملقّب به بهاءالدین. رجوع به علی اسبیجابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اسماعیل بن ابی بکربن عبداﷲبن عمربن عبدالرحمان ناشری زبیدی یمانی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی ناشری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اسداﷲ امامی اصفهانی. رجوع به علی امامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن اسحاق. وی از اهالی قم بود واز جمله وکیلانی است که صاحب کشف الغمه بنقل از اعلام الوری تألیف طبرسی، گوید که آنها حضرت صاحب الامر (ع) را رؤیت کرده اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 110).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ارسلان بن محمد منتخب، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی منتخب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ادریس ثانی، (یا علی اول)، ملقّب به حیدره. چهارمین تن از ادراسه در مراکش است. وی از سال 221 تا 234 هَ. ق. حکومت کرد. او مردی باذکاوت و شریف و فاضل بود و در سال 234 در سنین جوانی درگذشت. (از طبقات سلاطین اسلام ص 29) (الاعلام زرکلی بنقل از الاستقصاء ج 1 ص 67 و جذوهالاقتباس ص 290).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد قزوینی بغدادی شافعی، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قزوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد علوی، مشهور به صاحب الزنج. رجوع به صاحب الزنج شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ایدمر جلدکی، ملقب به عزالدین. رجوع به علی جلدکی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد عالونی حنفی. رجوع به علی عالونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد سمنانی حلبی حنفی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی سمنانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی حجازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن جعفر کوفی حمانی. رجوع به علی حمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قاسم بن علی بطیوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بطیوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قارح. علی بن منصوربن طالب حلبی، ملقّب به دوخله و مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حلبی (ابن منصوربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن معوض حسینی ببلاوی مالکی ادریسی اشعری. رجوع به علی ببلاوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن عمربن ابی زرع، مکنّی به ابوالحسن یا ابوعبداﷲ و مشهور به ابن ابی زرع. رجوع به ابن ابی زرع شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن علی بن یحیی بکری زیدی یمنی. رجوع به علی بکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن عبداﷲبن نصیرالدین بن ملکان برتوانی حنفی. رجوع به علی برتوانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن عبداﷲبن محمدبن علی باجی اندلسی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی باجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن الشاه الظاهری بغدادی، مکنّی به ابوالقاسم. متوفی در سال 252 هَ. ق. رجوع به ابن الشاه الظاهری و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 202. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 673.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن بابویه اسواری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اسواری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن خلیل بن محمدبن ابراهیم بن موسی حنفی، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین. نام او در هدیهالعارفین به صورت «علی بن محمدبن علی، مشهور به ابن غانم مقدسی » آمده است. او راست: 1- اوضح رمز فی شرح نظم کنزالدقائق، در فروع فقه حنفی. 2- بغیه المرتاد لتصحیح الضاد.3- تعلیق بر الاشباه و النظائر ابن نجیم، در فروع فقه. 4- حاشیه بر القاموس فیروزآبادی، که پسرش آن را مدوّن کرده است. 5- ردالراغب عن صلاه الرغائب. 6- رساله ای در ضاد که ظاهراً همان بغیهالمرتاد است. 7- رساله ای در وقف. رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن...) و نیز به مآخذ ذیل شود:معجم المؤلفین ج 7 ص 195. ریحانهالالبای خفاجی ص 244. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 750. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 99 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 173 و ج 2 ص 645. فهرس الخدیویه ج 3 ص 122. فهرس الازهریه ج 2 ص 105.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسن خلاطی حنفی، ملقّب به قادوسی و مشهور به رکابی. رجوع به علی قادوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن خلف نیرمانی، مکنّی به ابوسعد. رجوع به ابوسعد نیرمانی و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7ص 195. عیون التواریخ ابن شاکر کتبی ج 13 ص 59. الوافی صفدی ج 12 ص 155. فوات الوفیات ابن شاکر کتبی ج 2 ص 75.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن خلف معافری مالکی، مشهور به ابن قابسی و مکنّی به ابوالحسن. محدث و حافظ و اصولی و فقیه و متکلم قرن چهارم هجری. او راست: 1- الرساله المفصله لاحوال المتعلمین و احکام المعلمین و المتعلمین. 2- ملخص الموطأ. 3- الممهد فی الفقه و احکام الدیانه. 4- المنبه للفطن من غوائل الفتن. 5- المنقذ من شبه التأویل. رجوع به ابن قابسی (ابوالحسن...) و نیز رجوع به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 194. سیرالنبلاءذهبی ج 11 ص 36. الوافی صفدی ج 12 ص 156. فهرس المؤلفین بالظاهریه. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 427. تذکرهالحفاظ ذهبی ج 3 ص 264. النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 4 ص 233. البدایه ٔ ابن کثیر ج 11 ص 351. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 168. الدیباج ابن فرحون ص 199. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1908. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 566. مختصر دول الاسلام ج 1 ص 188. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 685.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن خلال، مکنّی به ابوالحسن. ادیب و ناسخ و دارای خطی شیوا و صحیح بود. وی در سال 381 هَ. ق. درگذشت. (از معجم الادباء یاقوت، چ مرگلیوث ج 5 ص 377).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن خلف اوسی قرطبی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرطبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حبشی ازجی. رجوع به علی ازجی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز بستی، مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به نظام الدین، شاعر شهیر قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالفتح بستی و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 186. الوافی صفدی ج 12 ص 196. یتیمهالدهر ثعالبی ج 4 ص 284. البدایه ٔ ابن کثیر ج 11 ص 278. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 772 و سایر صفحات. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 1 ص 455. روضات الجنات خوانساری ص 482. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 685. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 144. وفیات الاعیان ج 1 ص 338. ارشادالاریب ج 6 ص 407.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسین بن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح و ملقّب به ذوالکفایتین. فرزند ابن عمید. رجوع به علی ذوالکفایتین شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسین بن عبدوس کوفی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کوفی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسین بن عبداﷲ حبشی. رجوع به علی حبشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسین بن عبدالکریم بن موسی بن عیسی بن مجاهد بزودی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فخرالاسلام. رجوع به علی بزودی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسن عبدی، مکنّی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. رجوع به علی عبدی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسن بن یوسف بن یحیی مصری، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن النبیه. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن بدیع، مکنّی به ابوالقاسم. از علمای حدود قرن پنجم هجری در اصفهان است که در «محاسن اصفهان » مافروخی ذکر وی آمده است. رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 32 و ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 122 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسن بن محسن بن حسن المرتضی اعرجی کاظمی. رجوع به علی کاظمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسن بن زین الدین شهید ثانی عاملی جبعی اصفهانی، مشهور به صغیر. رجوع به علی صغیر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن حسن بن دینار دیناری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دیناری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن خالد بلاطنسی شامی شافعی. رجوع به علی شامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن یوسف بن محمد هیثمی طبناوی قاهری مالکی اشعری، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن سختویه بن حمشاد، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بن حمشادبن سختویه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی، ملقّب به فتح الدین. رجوع به علی قنائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن جعفربن حسین بن محمدبن صباح حمیری یمنی، پدر حسن صباح. رجوع به علی حمیری (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن جرجانی حنفی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حنفی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن بهاء بغدادی حنبلی، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن بسری بندار، مکنّی به ابوالقاسم. محدث است. رجوع به ابوالقاسم (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضل اﷲبن محمد مرعشی شافعی. رجوع به علی مرعشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضل بن احمد قرمطی. رجوع به علی قرمطی (ابن فضل...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عقیل حنبلی عالمی بغدادی، مکنّی به ابوالفاء. رجوع به علی ظفری (ابن عقیل بن محمد...) و به ابوالفاء (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ مصری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالواحد بغدادی، مشهور به صریعالدلاء، مکنّی به ابوالحسن. وی شاعر بود و در سال 412 هَ. ق. درگذشت. و او را دیوان شعری است. رجوع به صریعالدلاء و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 143. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 453.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالواحدبن محمدبن عبداﷲبن عبداﷲبن یحیی انصاری سجلماسی جزائری مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سجلماسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالواحدبن علی بن جعفر نهدی حمیری. رجوع به علی نهدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالمؤمن بن عبداﷲ، مکنّی به ابوالحسن. تابعی بود. و رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالملک رقی، مکنّی به ابوالحصین. رجوع به علی رقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن وصیف قاینی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به حلاء. رجوع به علی حلاء شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالملک بن حسام الدین جونفوری هندی، مشهور به متقی و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی متقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالملک بن ابی الغنائم بندنیجی، ملقّب به عمادالدین. رجوع به علی بندنیجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی، مکنّی به ابوالمعالی ملقّب به عفیف الدین. رجوع به علی دوالیبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالمجید، مکنّی به ابوالحسن. تابعی بود. و رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ منفلوطی. رجوع به علی منفلوطی (ابوالنصر) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ متیوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی متیوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدوس. علی بن عمربن احمدبن عماربن احمدبن علی بن عبدوس حرانی. مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن عبدوس. رجوع به علی حرانی (ابن عمربن احمدبن..) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ قادری شیخانی. رجوع به علی قادری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ عیسوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عیسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ عسیلی. رجوع به علی عسیلی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ عربی حلی، مشهور به ابن لجام و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی عربی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ طوری مصری حنفی. رجوع به علی طوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبیداﷲبن نصربن سری زاغونی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن. متولد در 455 و متوفی در 17 محرم سال 527 هَ. ق. او راست: 1- الایضاح فی اصول الدین. 2- التلخیص فی الفرائض. 3- الدور والوصایا. 4- دیوان خطب. 5- غررالبیان فی اصول الفقه، در چند مجلد. رجوع به زاغونی (علی بن عبیداﷲ...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 144. سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 139. مناقب الامام احمد ص 228. الوافی صفدی ج 12 ص 112. المنتظم ابن جوزی ج 10 ص 32. البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 205. شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 80. مرآهالجنان یافعی ج 3 ص 852.کشف الظنون حاجی خلیفه ص 290. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 145 و سایر صفحات. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 696.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فویره. علی بن یحیی، مشهور به ابن فویره و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بن یحیی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عدی بن ربیعه. ابوعمر گوید که: وی از صحابه نبود اما از کسانی است که در مکه یا مدینه در عهد پیغمبر (ص) از پدر و مادر مسلمان زاده شده اند. عثمان خلیفه در ابتدای خلافت خود علی بن عدی را والی مکه کرد. و او در جنگ جمل با عائشه شرکت داشت. (از الاصابه ج 4، قسم دوم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن مبارک وهرانی، مکنّی به ابوالحسن.رجوع به علی وهرانی (ابن عبداﷲبن ناشربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ تونسی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تونسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بهائی دمشقی غزولی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی بهائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالواحد دینوری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دینوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدوس. علی بن محمدبن عبداﷲ کوفی نحوی، مشهور به ابن عبدوس. رجوع به ابن عبدوس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بغدادی سویدی. رجوع به علی سویدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی ترکمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان اقشهری رومی حنفی. رجوع به علی اقشهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن یعقوب بن عبدالحق مرینی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به المنصور باﷲ و مشهور به سلطان اکحل. دهمین سلطان از بنی مرین در مراکش. رجوع به ابوالحسن مرینی و علی مرینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن نصر قرافی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرافی (ابن عثمان...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن محمد اوسی (یا اوشی) فرغانی، ملقّب به سراج الدین. رجوع به علی فرغانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی، مشهور به ابن صیرفی و ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صیرفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن محمدبن احمد بن حسن عذری بغدادی، مشهور به ابن قاصح و مکنّی به ابوالبقاء. رجوع به علی عذری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبیداﷲ (یا عبداﷲ) دقیقی بغدادی، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم علی بن عبداﷲ دقاق و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 144. الوافی صفدی ج 12 ص 112. عیون التواریخ ابن شاکر ج 13 ص 65. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 56. بغیهالوعاه سیوطی ص 343. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 212. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 451.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن علی بن سلیمان سلیمانی اربلی، ملقّب به امین الدین. رجوع به علی سلیمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان عبدالقادربن محمودبن یوسف بغدادی حنبلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن سلمان باباطاغی رومی حنفی. رجوع به علی باباطاغی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن ابی علی جلابی هجویری غزنوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی جلابی (ابن عثمان...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عتیق بن عیسی انصاری قرطبی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرطبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدویه، مکنّی به ابوالحسین. از روات بود، و نام او در الموشح آمده است. (از الموشح ابی عبیداﷲ مرزبانی ص 207).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبیده ٔ کاتب. به عربی شعر گفته و مقل است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبیده ٔ ریحانی بغدادی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی ریحانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ عبسی، مکنّی به ابوعاصم. از روات حدیث بود و ثوروی و ابوادریس از وی روایت کنند. و رجوع به ابوعاصم عبسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ سمسمی لغوی، مکنّی به ابوالحسین. رجوع به علی سمسمانی (ابن عبداﷲ...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ طحان ازهری مصری. رجوع به علی طحان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن علی بن عمر علوی طولقی جزایری حسنی خلوتی مالکی. رجوع به علوی طولقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ شونی احمدی مصری شافعی. رجوع به علی شونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ شیفتکی شیرازی شافعی، ملقّب به شرف الدین.رجوع به علی شیرازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبیداﷲبن حسن بن حسین بن بابویه قمی رازی. رجوع به علی قمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حرث بن رحضهبن عامربن رواحهبن حجربن مصیص بن عامربن لؤی قرشی عامری. رجوع به علی عامری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبیداﷲ احمدبن زین الدین، مشهور به زین العرب. رجوع به علی زین العرب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بوسنوی، ملقّب به عالی. رجوع به علی بوسنوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی رافع. رجوع به ابن ابی رافع و به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان خراط، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی خراط شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن سیف یا یوسف، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به علویه. رجوع به علی علویه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن علی تستری بحرانی. رجوع به علی بحرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن علی بن محمدبن یوسف بن سلیمان بن عمرازدی، مشهور به ابن استجی. رجوع به علی ازدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن علی بن عبداﷲبن احمد قزوینی، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوتراب. رجوع به علی قزوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، علوی، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به شبیه یا ابن الشبیه. رجوع به علی علوی (ابن عبداﷲبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن عبدالجبار شاذلی ضریر، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین. پیشوای فرقه ٔشاذلیه. رجوع به شاذلی و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 137. طبقات الاولیاء ابن ملفن ص 35. الوافی صفدی ج 12 ص 92. فهرس المؤلفین بالظاهریه. لواقح الانوار فی طبقات الاخبار شعرانی ج 2 ص 5. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 404و سایر صفحات. جامعالکرامات حسن کوهن ص 15. مناقب ابی الحسن الشاذلی، تألیف محمد فاسی. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 559 و ج 2 ص 17. ابوالحسن الشاذلی تألیف علی سالم عمار. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 709. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 120. نکت الهمیان ص 213. نورالابصار ص 234.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ باراس دوعنی حضرمی. رجوع به علی دوعنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن احمدبن مظفر نجفی. رجوع به علی نجفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن طیب جزائری، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قلال. رجوع به علی جزائری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن طاهر خزاعی اصفهانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی خزاعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن شیخ بن عبداﷲبن شیخ بن عبداﷲ عیدروس، مشهور به زین العابدین. رجوع به علی زین العابدین شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن شاذان بن بتتی قصار، مکنّی به ابوالحسن. وی مقری بود و در یک روز چهار ختم منهای یک هشتم آن بافهماندن تلاوت می خواند. و قرائت او در محضر عده ای ازقراء بر ابی شجاع بن مقرون بوده است. وی در سال 607 هَ. ق. درگذشت. (از تاج العروس ذیل ماده ٔ «ب ت ت »).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن سنان طوسی تیمی، مکنّی به ابوالحسن. از بزرگان علمای کوفه. رجوع به طوسی (ابوالحسن علی...) و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 229 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن علی نطوبسی قاهری ازهری ضریر مالکی، مشهور به سنهوری و ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سنهوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ (یا عبیداﷲ) بن دقّاق دقیقی بغدادی، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به دقّاق. رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیداﷲ دقاق). و علی بن عبیداﷲ دقیقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن خلف بن محمدبن عبدالرحمان بن عبدالملک انصاری مالکی، مشهور به ابن نعمه و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن خالدبن یزیدبن معاویهبن ابی سفیان، اموی سفیانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سفیانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن ابی سرور سروجی. رجوع به علی سروجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن حسن جذامی مالقی نباهی، مشهور به ابن حسن و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مالقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن عباس، مکنّی به ابوالحسن و ابومحمد و مشهور به ابوالاملاک و ملقّب به ذوالثفنات. وی جد خلفای عباسی بود و در سال 40 هَ. ق. متولد شد. او نیز مانند سید سجاد زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلام، ملقّب به ذوالثفنات است. و او را پنج صد درخت زیتون بود و هر روز زیرهر درخت دو رکعت نماز می گذاشت. (از یادداشت دهخدا).در «منتهی الارب » آمده است که: «علی بن عبداﷲبن عباس » تابعی است. رجوع به ابوالاملاک و ذوالثفنات و نیز رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 14، 177، 182 و 193 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد سعیدی بیاری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سعیدی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ لی ی] (ع ص) بلند. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). بلندبرآمده و درشت. || بزرگ و بلندقدر و شریف. (منتهی الارب). شریف. (لسان العرب). شریف و بزرگ. (از اقرب الموارد). || آنکه بالاتر از او چیزی نیست. (از لسان العرب) (از متن اللغه). بزرگوار و برتر از همه ٔ خلق. (مهذب الاسماء). || توانا و کلان. (منتهی الارب). سخت و صلب. (از لسان العرب). سخت و قوی. (از اقرب الموارد). سخت و قوی و صلب. (از متن اللغه). || کسی که در مقابل زنان نرم باشد. (از لسان العرب) (تاج العروس) (ذیل اقرب الموارد). || (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (مهذب الاسماء).از اسماء حسنی است. (از اقرب الموارد):
این علی را از نژاد بوعلی اندر جهان
نیست همتای تو فرزندی فواﷲ العلی.
سوزنی.
ج، عِلْیه (منتهی الارب) (لسان العرب) (اقرب الموارد)، عَلیّون، عَلیّین. (از اقرب الموارد).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حمدان، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به سیف الدوله. رجوع به سیف الدوله و به آثارالباقیه ٔبیرونی ص 133 و لباب الالباب عوفی ج 1 ص 27 و 326 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحیم سلمی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی و خطّاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقادربن محمد قرافی قاهری نقاش، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی نقاش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن علی موسوی. رجوع به علی موسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن عمران قرشی مخزومی شیعی میمونی. مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی میمونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بصیر حاکمی حموی حنفی. رجوع به علی بصیر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن مخلوف طرابلسی مغربی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی طرابلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بستی (یا سبتی) اندلسی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بستی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بدلیسی حنفی، ملقب به حسام الدین. رجوع به علی بدلیسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بارقی. رجوع به علی بارقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ انطاکی رومی حنفی. رجوع به علی انطاکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن سعیدبن موهب جذامی اندلسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن موهب. رجوع به علی اندلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ خفاجی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی خفاجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ ازمیری، ملقّب به حجا و مشهور به بورغانجی زاده. رجوع به علی ازمیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن یوسف بن محمد حوینی، مشهور به شیخ حجاز و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی جوینی (ابن یوسف بن عبداﷲ...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن وصیف بغدادی، مشهور به ناشی اصغر. رجوع به ناشی الاصغر (علی بن عبداﷲ...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن ناشربن مبارک وهرانی، مکنّی به ابوبکر. رجوع به علی وهرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن منجم، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم. رجوع به علی بن هارون بن علی بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن هیصم هروی. رجوع به علی هروی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن عمرو، مکنّی به ابوالحسن. از علمای متقدم قرن پنجم هجری، یعنی عصری که مافروخی در آن میزیست. و نام او در «محاسن اصفهان » آمده است. اما در ترجمه ٔ محاسن اصفهان نام او به صورت «علی عبداﷲ عمر» ذکر شده است. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 29) و رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 122 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن هیدور تادلی. رجوع به علی تادلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن محب اﷲبن محمدجعفر علیاری. رجوع به علی علیاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن محمدبن عبدالباقی بن ابی جراده ٔ عقیلی انطاکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عقیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عدلان بن حمادبن علی ربعی موصلی، ملقّب به عفیف الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن یوسف بیری حلبی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی بیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن عبدالغفار سمسمانی لغوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سمسمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ سفطی مصری مالکی مشهور به وراق و ملقّب به نورالدین، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی وراق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ ششتری نمیری اندلسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی ششتری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن مبارک مرزوی، مکنّی به ابوالحسن، رجوع به علی مرزوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن عیاش قیروانی مالکی عبیدلی. رجوع به علی عبیدلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان حواری خلیلی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی خلیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان خلوتی ضریر، مشهور به ناظم الدرر. رجوع به علی خلوتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضل بن احمد اسفراینی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به حجاج. رجوع به ابوالحسن (علی بن فضل...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمیدالدین مختار، ملقّب به شمس الدین و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی مختار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن علی بن عبداﷲ رمانی اخشیدی وراق، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی رمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن ابان نفری، مشهور به سکری و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن داوودبن جراح بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جراح. متولد در سال 245 و متوفی در ذیحجه ٔ سال 334 هَ. ق. وزیر المقتدرباﷲ عباسی. او راست: 1- جامع الدعاء. 2- رسائل و نامه های او. 3- الکتّاب و سیاسهالمملکه و سیرهالخلفاء. و رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی...) و به ابن جراح و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 161. الوافی صفدی ج 12 ص 133. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 129. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 68. روضات الجنات خوانساری ص 476. حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 302. دستورالوزراء خوندمیر ص 76. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 133. دول الاسلام ذهبی ج 1 ص 164. سیرالنبلاء ذهبی. تاریخ بغداد ج 12 ص 14. المنتظم ج 6 ص 351.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن حمزهبن وهاس، مکنّی به ابوالطیب و مشهور به ابن وهاس. ادیب و شاعر و نویسنده. اصل او از یمن بود و در حدود سال 500 هَ. ق. در مکه درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 134) (معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 85).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن ابی الفتح اربلی، ملقّب به بهاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اربلی و ابوالحسن (علی بن عیسی اربلی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن محمدبن مشرف بن احمد همدانی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن اضحی. رجوع به علی همدانی (ابن عمربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی صائغ رامهرمزی نحوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صائغ (ابن عیسی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیاش، مکنّی به ابوالحسن. تابعی و محدث بود وذکر او در عیون الانباء آمده است. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 305 شود

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیاد تستری (شوشتری) بکری فاسی مغربی. رجوع به علی تستری بود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیاد اسکندری، مشهور به ابن قیم. رجوع به علی اسکندری (ابن عیاد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عنتر رشیدی مصری. رجوع به علی رشیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمید. نام او علی بن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح و مشهور به ابن عمید بود. رجوع به ابن عمید (ابوالفتح...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425 شود

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن عیسی اربلی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به بهاءالدین.رجوع به علی اربلی (ابن عیسی بن ابی الفتح...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن قرشی شاذلی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شاذلی (ابن عمر...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمر عربی مدرس. رجوع به علی عربی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمرعداس، مکنّی به ابوالحسن. از وزرای دولت فاطمی مصر. رجوع به علی عداس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمر زبیبی سمرقندی. محدث بود. و نیز رجوع به علی زبیبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی حرانی. رجوع به علی حرانی (ابن عیسی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی. طبیب بود و نزد حنین تحصیل کرد و آنگاه طبیب خلیفه المعتمد شد. وی پیش از سال 279 هَ. ق. میزیست. او راست: منافعالحیوان. (از معجم المؤلفین بنقل از المخطوطات العربیه ٔ شیخو ص 149).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی اسطرلابی. رجوع به علی اسطرلابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عراق صناری خوارزمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی خوارزمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن عمر مراکشی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مراکشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن علی کاتبی قزوینی، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن. حکیم و منطقی قرن هفتم هجری. وی در ماه رجب سال 600 هَ. ق. متولد و در ماه رمضان سال 675 هَ. ق. درگذشت. رجوع به کاتبی قزوینی، و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 159. الوافی صفدی ج 12 ص 132. فهرس مخطوطات الظاهریه. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 66. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 1 ص 225. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 713.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن علی بن حسام الدین ابوصیری حنفی شاذلی، مشهور به ابن بتنونی. رجوع به علی بتنونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن علی کحّال. رجوع به علی کحّال شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن فرج بن صالح ربعی شیرازی بغدادی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی ربعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن خلیل بن علی اسفیذاری، مکنّی به ابوعاصم و ملقّب به فخرالدین. رجوع به علی اسفیذاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فاضل مازندرانی، ملقّب به زین الدین. رجوع به علی مازندرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضلان بزری، محدث. رجوع به علی بزری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضال بن علی بن غالب بن جابربن عبدالرحمان بن محمدبن عمروبن عیسی بن حسن زمعه ٔ مجاشعی قیروانی فرزدقی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی فرزدقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فضال. نام او علی بن حسن بن علی بن فضال بن عمربن ایمن کوفی، و مکنّی به ابوالحسن است. رجوع به علی کوفی (ابن حسن بن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فرامرزبن علاءالدوله ابوجعفر محمدبن دشمن زیاربن کاکویه، مکنّی به ابومنصور. از دیالمه ٔ کاکویه بود که در کردستان از سال 398 تا 488 هَ. ق. حکومت می کردند. وی در سال 488 هَ. ق. در جنگی که بین او و تتش با مجدالملک در دشت ماوه رخ داد، کشته شد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 130) (مجمل التواریخ و القصص ص 409) (معجم الانساب و القبائل زامباور ص 328).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غانم. علی بن محمدبن خلیل بن محمدبن محمدبن ابراهیم بن موسی حنفی، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین. رجوع به ابن غانم (نورالدین علی بن...) و علی (بن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فلاح. علی بن جعفربن فلاح کتامی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به فلاح. از وزرای دولتی فاطمی مصر. رجوع به علی کتامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فرات. علی بن محمدبن موسی بن حسن بن فرات نهرافی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرات، وزیر المقتدر باﷲ عباسی. رجوع به ابن فرات (ابوالحسن علی...) و علی بن محمد... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فخرالدوله، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به مجیرالدوله. وی بعد از درگذشت برادرش عمیدالدوله در زندان خلیفه ٔ عباسی، دیرزمانی محبوس بود تا در رمضان سال 499 هَ.ق. مورد لطف خلیفه المستظهر باﷲ شد و وی را به منصب وزارت رسانید و در حدود نه سال در این مقام بود تا در صفر سال 508 هَ. ق. درگذشت، و هبهاﷲ محمدبن علی مشهور به ابن مطلب عهده دار امر وزارت گردید. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 91). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 317 و آثارالوزراء عقیلی چ دانشگاه ص 142 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فتح اﷲ نهاوندی نجفی. رجوع به علی نهاوندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فتح، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مطوق. رجوع به مطوق (علی بن...) و علی مطوق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فاکهی.علی بن حسن همدانی، مشهور به ابن فاکهی و مکنّی به ابوالفضل. رجوع به علی فاکهی (ابن حسن همدانی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غسان. علی بن مؤمل بن علی بن غسان مصری، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان. رجوع به علی مصری (ابن مؤمل بن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن ماهان. از سرداران و امرای بزرگ عهد عباسیان و از ولاه خراسان است. وی در سال 180 هَ. ق. از جانب هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی به حکومت خراسان منصوب گشت. و به خراسان رفت و طاهربن حسین مشهور به ذوالیمینین را از جانب خود به فوشنج فرستاد. در سال 191 هَ. ق. هارون الرشید، علی بن عیسی را به سبب ارتکاب ظلم از حکومت خراسان عزل کرد و هرثمهبن اعین را به جای او فرستاد. هرثمهنیز علی بن عیسی را دستگیر کرد و با بندی گران به جانب بغداد روانه ساخت. چندی بعد وقتی امین به خلافت رسید علی بن عیسی از جمله کسانی بود که به همراهی فضل بن سهل ذوالریاستین امین را تشویق به خلع مأمون از ولایت عهدی کردند. در سال 195 هَ. ق. علی بن عیسی به فرماندهی شصت هزار سوار از جانب امین به جنگ مأمون روانه گشت. زبیده مادر امین، علی بن عیسی را سفارش کرد که مأمون مانند فرزند من و مورد علاقه ٔ من است لذا وقتی او را دستگیر ساختی با او به ملاطفت رفتار کن و دست بند سیمین بر دستهای او زن. علی نیز با اعتماد کامل به پیروزی خود به جانب خراسان روان گشت و با سپاه چند هزارنفری طاهربن حسین بن مصعب خزاعی مشهور به ذوالیمینین، که از جانب مأمون مأمور جنگ با علی شده بود، برخورد کرد و در جنگی که بین دو سپاه روی داد، علی بن عیسی کشته شد و طاهر پس از چندی توانست بغداد را تسخیر و امین را دستگیر کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 230 و 244 تا 249). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 133، النجوم الزاهره ج 2 ص 149، البدایه و النهایه ج 10 ص 226 و کامل التواریخ ابن اثیر ج 6 ص 79 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غراب فرازی کوفی، مکنّی به ابوالحسن. تابعی بود. و رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غراب، مکنّی به ابوالولید. محدث بود. ورجوع به ابوالولید (علی بن...) شود. ابن الندیم گوید:وی فقیه و از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه بود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غدیر. علی بن منصوربن مضرس بن قیس غنوی جزری، مشهور به ابن غدیر. رجوع به علی جزری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غانیه. علی بن اسحاق بن محمدبن غانیه، مشهور به ابن غانیه. حاکم قسمت شرقی اندلس در قرن ششم هجری. رجوع به علی بن اسحاق بن محمدبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمر خربونی مصری (علی خیری...). رجوع به علی خیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فخرالدین مسعودبن عزالدین حسین، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به حسام الدین. وی فرزند کهتر ملک فخرالدین مسعود نخستین تن از ملوک بامیان بود. برادر بزرگتر او شمس الدین محمد بود که پس از پدر به سلطنت بامیان رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 609). وی همان شاهزاده ای است که نظامی عروضی کتاب چهارمقاله ٔ خود را به نام او تألیف کرده است. پدر وی فخرالدین مسعود اولین پادشاه از ملوک غوریه ٔ بامیان است، و شمس الدین محمدبن فخرالدین مسعود، برادر اوست. هیچ ذکری از این شاهزاده در کتب تواریخ نیست. فقط قاضی منهاج الدین عثمان بن سراج الدین الجوزجانی در کتاب طبقات ناصری (ص 104) در ضمن تعداد اولاد فخرالدین مسعود، نام او را می برد. و سال وفات او معلوم نیست ولی چون در حین تألیف چهارمقاله در حیات بوده وفات او بالضروره بعد از حدود سنه ٔ 550 هَ. ق. که تاریخ تألیف این کتاب است، واقع شده. (تعلیقات چهارمقاله ٔ نظامی عروضی ص 2).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن محمدبن فارس انباری، مشهور به ابن حداد و ملقّب به قوام الدین و مکنّی به ابوالفرج. رجوع به علی انباری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن فرحون. علی بن محمدبن فرحون قیسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی قیسی (ابن محمدبن فرحون...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غالب، مکنّی به ابوالحسن. متوفی در سال 767 هَ. ق. او راست: 1- کتاب الاعتبار. 2- منظومه ٔ نهایهالعوام فی ذکر الخلفاءالکرام، و شرح آن. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1393 و 1990).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی اردبیلی انصاری، مشهور به طیبی. رجوع به علاءالدین طیبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن هبهاﷲ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مهذب الدین و مشهور به ابن نقاش. وی طبیب بود و در علم حدیث نیز دست داشت. تولد و نشو و نمای او در بغداد بود سپس به دمشق و از آنجا به قاهره رفت و دیگربار به دمشق بازگشت. او در خدمت الملک العادل نورالدین محمودبن زنگی بود و سالها در بیمارستان بزرگ وی خدمت کرد و پس از درگذشت نورالدین محمود به خدمت صلاح الدین درآمد. وی در سال 574 هَ. ق. در دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از طبقات الاطباء ج 2 ص 162).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن علی بن ابی طالب. از محدثان بود. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن جعفربن عبداﷲبن کثیر کثیری. سلطان شبام در حضرموت. رجوع به علی کثیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان شهیدی، ملقّب به رکن الدین. رجوع به علی شهیدی (ابن عثمان...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عساکربن مرحب بن عوام بطایحی ضریر، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بطایحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی. از محدثان بود. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علقمهبن عبده ٔ تمیمی، فرزند علقمه شاعر، که بنام علقمه ٔ فحل مشهور است. رجوع به علی تمیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علان. علی بن حسن بن علان بن عبدالرحمان، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بن حسن بن علان... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عفیف. علی بن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی، مشهور به ابن عفیف.رجوع به علی نابلسی (ابن محمدبن ابراهیم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن محمدبن حسن حربی بغدادی شافعی، مشهور به ابن قزوینی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن عمربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن محمدبن طی فقعانی عاملی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی فقعانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عطیهبن حسن بن محمدبن حداد هیتی حموی (شیخ علوان...). رجوع به علوان حموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عطار. علی بن ابراهیم بن داوودبن سلمان بن سلیمان عطار دمشقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین و مشهور به ابن عطّار. رجوع به علی عطّار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عطیفهبن مصطفی بن عیسی بن جلال الدین بن رضاءالدین بن سیف الدین بن میثهبن رضاءالدین بن محمدعلی بن عطیفه ٔ حسنی کاظمی. رجوع به علی کاظمی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن عصفور. علی بن مؤمن بن محمدبن علی حضرمی اشبیلی، مشهور به ابن عصفور و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن عصفور و به علی بن مؤمن بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عصار. علی بن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی (ابن عبدالرحیم بن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عساکر. نام و نسب وی چنین است: علی بن حسن بن هبهاﷲبن عبداﷲبن حسین دمشقی شافعی، مشهور به ابن عساکر و ملقّب به ثقهالدین و مکنّی به ابوالقاسم.رجوع به ابن عساکر و علی بن حسن بن هبهاﷲبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن جمال الدین محمدبن طی عاملی فقعانی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی فقعانی (ابن علی بن محمدبن طی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عروه. علی بن حسین بن عروه ٔ مشرقی دمشقی حنبلی، مشهور به ابن زکنون و ابن عروه و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مشرقی (ابن حسین بن عروه...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عربی براده ٔ مغربی فاسی تیجانی (علی حرازم...). رجوع به علی حرازم شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عرام. علی بن احمدبن عرام بن احمد ربعی اسوانی، مشهور به ابن عرام. رجوع به علی ربعی (ابن احمدبن عرام بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن محمدبن ابی العز دمشقی حنفی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی دمشقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عطیهبن مطرف بن سلمه ٔ لخمی بلنسی، مشهور به ابن زقاق و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی لخمی و ابن زقاق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام. وی به روایت شیخ مفید، یکی از هفت فرزند امام محمدباقر علیه السلام است و والده ٔ او ام ولد بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عیسی بن جزله ٔ بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جزله. رجوع به ابن جزله شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عراق. نام او علی بن محمدبن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی، ملقّب به سعدالدین و مشهور به ابن عراق است. رجوع به علی حجازی (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عجلان بن رمیثهبن ابی نمی حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین.امیر مکه. رجوع به علی حسنی (ابن عجلان بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان غزی دمشقی حنفی، ملقّب به شرف الدین. رجوع به علی غزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عثمان غزنوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی غزنوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن احمد نجاری حنفی، ملقّب به علاءالدین.رجوع به علی نجّاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی عاملی جبعی بحرانی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی موسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن ادریس ثانی (یا علی ثانی). هفتمین تن از ادارسه ٔ مراکش بود که پس از یحیی بن یحیی به سلطنت رسید. وی در سالهای بین 234 و 292 هَ. ق. حکومت کرد ولی سنین سلطنت او بتحقیق معلوم نیست. (از طبقات سلاطین اسلام ص 29). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 130 و الاستقصاء ج 1 ص 78 و جذوهالاقتباس ص 236 و معجم الانساب زامباور ص 103 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد سمرقندی، ملقّب به علاءالدین و معروف به ملاعلی قوشچی و یا فاضل قوشچی. رجوع به علاءالدین قوشچی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن احمد بغدادی مالکی، مشهور به ابن قصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قصار (ابن احمد بغدادی...) شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن عمربن احمدبن مهدی بن مسعودبن نعمان بن دیناربن عبداﷲ بغدادی دارقطنی، مکنّی به ابوالحسن. محدث و حافظ و فقیه و قاری قرن چهارم هجری بود که در ذیقعده ٔ سال 305 یا 306 متولد شد و در 384 یا 385 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- السنن. 2- غریب اللغه. 3- القرأات. 4- المختلف و المؤتلف فی اسمأالرجال. 5- المعرفه بمذاهب الفقهاء. و دارقطنی منسوب است به «دارالقطن » که محله ای است در بغداد. (از معجم المؤلفین بنقل از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 2 ص 239. سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 259. الاستدراک ابن نقطه ج 1 ص 3. عیون التواریخ ابن شاکر ج 12 ص 241. اسماءالرجال طیبی ص 46. طبقات الشافعیه ٔ اسنوی ص 88. مناقب الشافعی و اصحابه من تاریخ الذهبی ص 92. المبهمات فی الحدیث نووی ص 35. فهرس المؤلفین بالظاهریه. الوافی صفدی ج 12 ص 127.تاریخ بغداد خطیب بغدادی ص 34. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 417. البدایه ٔ ابن کثیر ج 11 ص 317. المنتظم ابن جوزی ج 7 ص 183. طبقات الشافعیه ٔ سبکی ج 2 ص 31. تذکرهالحفاظ ذهبی ج 3 ص 186. طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 559.النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی. ج 4 ص 172. المختصر فی اخبارالبشر ابوالفداء. ج 2 ص 137. اللباب ابن اثیر ج 1 ص 404. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 116. مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 2 ص 14. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 55 و 149 وسایر صفحات. روضات الجنات خوانساری ص 481. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 683. فهرس مخطوطات الظاهریه ٔ یوسف عش ج 6 ص 170. فهرس المخطوطات المصوره ٔ لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 137. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 2 ص 164). و نیز رجوع به «دارقطنی » و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 38 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن احمدبن عمربن ناجی میهی شافعی بصیر. رجوع به علی میهی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن احمدبن عماربن احمدبن علی بن عبدوس حرانی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن عبدوس. رجوع به علی حرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن ابراهیم قرشی صوفی شاذلی. رجوع به علی شاذلی (ابن عمربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن قزل بن جلدک ترکمانی، مشهور به مشد و ملقّب به سیف الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مشد شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن هبهاﷲ بخاری، ملقب به جلال الدین. رجوع به علی بخاری (ابن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمران، مکنّی به ابوالحسن. ممدوح منوچهری دامغانی شاعر. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمر، مشهور به اسود و قره خواجه. رجوع به علاءالدین اسود شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمار. علی بن محمدبن ابی بکر، ملقّب به جلال الدین و مشهور به ابن عمار. رجوع به علی بن محمدبن ابی بکر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمادالدین. علی بن اسماعیل بن موسی بن علی بن حسن بن محمد دمشقی شافعی، ملقّب به علاءالدین و مشهور به ابن عمادالدین و ابن وس. رجوع به علی بن اسماعیل بن موسی بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علیف. علی بن احمدبن حسن یمانی، مشهور به ابن علیف. رجوع به علی بن احمدبن حسن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن شُکربن احمدبن شکر. متوفی پس از سال 418 هَ. ق. او راست: شرح اعتقاد احمدبن حنبل. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 154).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی عزی مخلاتی. رجوع به علی مخلاتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی شبراملسی شافعی قاهری، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالضیاء. رجوع به علی شبراملسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی دیربی شافعی، مکنّی به ابونصر. رجوع به علی دیربی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی برقی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی برقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی استرآبادی مازندرانی، ملقّب به عمادالدین. رجوع به علی استرآبادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن ابراهیم بن عبداﷲ کنانی قیچاطی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قیچاطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عقیل بن محمدبن عقیل بغدادی ظفری حنبلی، مکنّی به ابوالوفاء. رجوع به علی ظفری و ابوالوفاء (علی بن محمدبن عقیل...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عمربن احمدبن عبدالباقی بن بکری، مکنّی به ابوالحسن. کتابدار کتابخانه ٔ نظامیه در قرن ششم. نام او را به صورت «علی بن احمدبن بکری » نیز گفته اند. رجوع به علی بن احمدبن بکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن مرادبن عثمان بن علی بن قاسم عمری موصلی شافعی. رجوع به علی عمری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی مصری ازهری شافعی. رجوع به علی عزیزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن عبداﷲ حلبی حنفی. رجوع به علی حلبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن طاووس حسنی حلی، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به رضی الدین. رجوع به علی حلبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عز اذرعی دمشقی حنفی. ملقّب به صدرالدین. رجوع به علی اذرعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علاءالدین دواداری، مشهور به ابن کلاس. رجوع به علی دواداری و ابن کلاس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منیر. علی بن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین و مشهور به ابن منیر. رجوع به علی اسکندری (ابن محمدبن منصوربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی الرضا علیهماالسلام. هشتمین امام از ائمه ٔ شیعه ٔ اثنا عشریه. رجوع به ابوالحسن. (علی الرضابن موسی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن یزداد (یا یزید) قمی نیشابوری حنفی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن محمد شفیعبن محمدبن جعفربن میرزا محمدرفیعبن محمد شفیع مستوفی الممالک، خراسانی تبریزی، ملقب به ثقهالاسلام. رجوع به علی خراسانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن علی بن موسی بن محمدبن خلف انصاری سالمی اندلسی جیانی، مشهور به ابن ارفع راس و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی انعماری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن عبداﷲ لخمی بسطی، مشهور به قرباقی. رجوع به علی لخمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن عبدالملک بن سعید عنسی اندلسی غرناطی مغربی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید. او را علاوه بر کتابهائی که در «ابن سعید» آورده شده است، تألیفات ذیل می باشد:1- ریحانهالادب. 2- الشهب الثاقبه فی الانصاف بین المشارقه و المغاربه. 3- لذه الاحلام فی تاریخ امم الاعجام، در حدود دو جلد. 4- نتائج القرائح فی مختار المرائی و المدائح. او را دیوان شعری نیز می باشد. رجوع به ابن سعید و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 249. الوافی صفدی ج 12 ص 216. معجم الادباء یاقوت ج 8 ص 5. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 89. بغیهالوعاه سیوطی ص 357. الدیباج ابن فرحون ص 208. حسن المحاضره ٔ سیوطی ج 1 ص 320. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 279 و سایر صفحات. تاریخ علماء بغداد ابن رافع. ص 145. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 485 و ج 2 ص 60 و سایر صفحات. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 714. فهرس المخطوطات المصوره ٔ لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 142. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 2 ص 72.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن شفیعبن رفیع تبریزی، ملقّب به ثقهالاسلام. رجوع به علی تبریزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام. هشتمین امام از ائمه ٔ شیعه اثناعشریه. رجوع به ابوالحسن (علی الرضابن موسی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن طاووس علوی فاطمی، حسینی حلی، مشهور به ابن طاووس ومکنّی به ابوالقاسم یا ابوالحسن یا ابوموسی و ملقّب به رضی الدین. (589- 664 هَ. ق.) رجوع به ابن طاوس و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 248. روضات الجنات خوانساری ص 392. فوائدالرضویه عباس قمی ج 1 ص 330. تذکرهالمتبحرین ص 490. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 710. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 166 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 76 و سایر صفحات و ج 2 ص 16 و سایر صفحات. ریحانهالادب ج 6 ص 60. مصنفی علم الرجال ص 297.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی بن ابراهیم رومی قوچ حصاری، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی قوچ حصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی (شیخ خواجه...)، از متصوفه ٔعهد صفویه. رجوع به علی (ابن صدرالدین موسی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نافع، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زریاب. مولای مهدی خلیفه ٔعباسی و موسیقیدان مشهور. رجوع به علی زریاب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موفق عابد، مکنّی به ابوالحسن. وی از محدثان و زهاد بود و در سال 265 هَ. ق. درگذشت. در صفهالصفوه حکایات بسیاری درباره ٔ کرامات او نقل شده است. رجوع به صفوهالصفوه ٔ ابوالفرج بن جوزی ج 2 ص 218 شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن نورالدین محمد غوریانی (حافظ...)، استاد و وزیر ابوتراب میرزا. رجوع به حافظعلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نوح حسینی واسطی بلکرامی هندی حنفی، مشهور به غلام علی آزاد. رجوع به غلام علی آزاد شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن معتضد، ملقّب به المکتفی باﷲ و مکنّی به ابومحمد. هفدهمین خلیفه ٔ عباسی. رجوع به علی عباسی (ابن احمد معتضدبن موفق...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصوربن عزیزبن معز فاطمی عبیدی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الظاهرالاعزاز دین اﷲ، از پادشاهان دولت فاطمی مصر. رجوع به علی فاطمی (ابن منصوربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصوربن عبیداﷲ خطیبی اصفهانی بغدادی، مکنّی به ابوعلی و مشهور به اجل لغوی. رجوع به علی خطبیی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصوربن طالب حلبی، ملقب به دوخله و مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حلبی (ابن منصوربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصوربن امیرحاجی خراسانی (امیر...) وی یکی از سه فرزند منصوربن حاجی خراسانی است و او را فرزندی نبود. و برادر کهترش امیر مظفر که نزد اتابک یوسف شاه تربیت یافت، جد افراد سلسله ٔ «آل مظفر» می باشد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 273).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منذر. از محدثان بود. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منجم. علی بن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم. رجوع به علی (ابن هارون بن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منجب بن سلیمان صیرفی مصری، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی صیرفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منتصر. علی بن محمدبن منتصر طرابلسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منتصر. رجوع به علی طرابلسی (ابن محمدبن منتصر...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نبیه. علی بن محمدبن حسن بن یوسف بن یحیی مصری، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن النبیه. رجوع به علی مصری (ابن محمدبن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مؤمل بن علی بن غسان مصری، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن غسان. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ملک معز، ملقّب به ملک منصور. وی از غلام زادگانی بود که بر مصر سلطنت می کردند. پدر او ملک معز الترکی الصالحی در سال 655 هَ. ق. دختر حاکم موصل را به زنی گرفت و این امر باعث رشک همسر دیگرش شجرهالدر مکنّی به ام خلیل گردید، لذا به توطئه ٔ او ملک معز را در حمام کشتند. پس از او به استصواب امرا و ارکان دولت، پسرش ملک منصورعلی، بر تخت سلطنت نشست و اوام خلیل را به قتل رساند و دو سال بر مصر پادشاهی کرد. در این هنگام غلامان او را خلع کردند و سیف الدین را که اتابک علی بود بر تخت نشاندند و او را به نام ملک مظفر خواندند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 252).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منقی. علی بن خلیفهبن علی نحوی، مشهور به ابن منقی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی (ابن خلیفهبن علی نحوی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصر. از محدثان بود. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصراﷲ همدانی. رجوع به علی همدانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصر اسفرایینی مکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اسفرایینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصربن هارون بن ابی القاسم حسینی یا موسوی تبریزی، ملقّب به معین الدین یا صفی الدین و متخلص به قاسم و مشهور به قاسمی و شاه قاسم. عارف مشهور قرن نهم هجری. رجوع به قاسم انوار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصربن محمدبن عبدالصمد فندروجی اسفرایینی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قندروجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصربن عقیل بن احمدبن علی بغدادی همام عبدی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عبدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصربن سلیمان زنبقی لغوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زنبقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصربن سعدبن محمد کاتب، مکنّی به ابوتراب. وی در محرم سال 428 هَ. ق. در عُکبَرا متولد شد و در آنجا پرورش یافت و آنگاه به بغداد رفت و ادب و نحو را نزد علی بن برهان نحوی فراگرفت سپس به بصره رفت و کاتب نقیب طالبیان آنجا گشت و آنگاه در سال 449 هَ. ق. به بغداد بازگشت و در کرخ اقامت گزید تا اینکه درجمادی الاخره ٔ سال 518 هَ. ق. درگذشت. (از معجم الادباء یاقوت، چ قاهره ج 15 ص 97 و چ مارگلیوث ج 5 ص 433).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصربن سعدبن سلطان ابی عبداﷲ محمدبن سلطان ابی الحسن، مکنّی به ابوالحسن وملقّب به الغالب باﷲ. از ملوک بنی الاحمر اندلس. رجوع به علی (ابن سعدبن علی بن یوسف الغنی باﷲ...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصر، ملقّب به مهذب الدوله. یکی از احکام بطیحه بود که القادر باﷲ عباسی از ترس الطائع، مدتی به او پناهنده شده بود. وی در سال 335 هَ. ق. متولد شد و در جمادی الاولای سال 408 هَ. ق. درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 544) (الاعلام زرکلی بنقل از کامل ابن اثیر ج 9 ص 17). و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن نصر) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصر، ملقّب به نورالدین. فقیه، متوفی درسال 695 هَ. ق. وی مدتی نیابت حکم را در قاهره عهده دار بود. او را کتابی است در فقه. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 253 بنقل از تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 34).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصر نصرانی، مشهور به ابن طبیب و مکنّی به ابوالحسن. وی ادیب و نویسنده بود در سال 377 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- اصلاح الاخلاق، که در حدود یکهزاروپانصد ورق است. 2- البراعه. 3- صحبهالسلطان، که بیش از یکهزار ورق است. (از معجم المؤلفین بنقل از معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 96. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 131. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 682).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مؤمن بن محمدبن علی حضرمی اشبیلی، مشهور به ابن عصفور و مکنّی به ابوالحسن. فقیه و نحوی و لغوی بود که در سال 663 یا 669 هَ. ق. در تونس درگذشت. مولد او در سال 597 هَ. ق. بود. بجز کتبی که در «ابن عصفور» از وی ذکر شده او راست: 1- شرح جمل زجاجی، در نحو. 2- شرح دیوان متنبی. 3- شرح معرب در نحو، که کامل نیست. 4- الممتع فی التصریف. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 218. فوات الوفیات ابن شاکر. ج 2 ص 93. شذرات الذهب ابن عماد ج 5 ص 330. بغیه الوعاه سیوطی ص 357. مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 118. عنوان الدرایه ٔ غبرینی ص 188. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 527 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 527. روضات الجنات خوانساری ص 413. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 712). و نیز رجوع به ابن عصفور شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصوربن ناصر مقدسی حنفی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مقدسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصور فاسی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی فاسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ناصرلدین اﷲ. وی فرزند خلیفه الناصرلدین اﷲ عباسی بود. پدرش ابتدا برادر او محمدالظاهر باﷲ را ولیعهد خویش قرارداد ولی پس از چندی از او رنجیده خاطر گشت و وی را معزول ساخت و «علی » را به ولایت عهدی برگزید. اما این علی در زمان حیات پدر درگذشت لذا ولیعهدی بار دیگر به محمد تعلق گرفت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 332).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ناصرالدین بن احمد طرابلسی دمشقی حنفی. رجوع به علی طرابلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ناصربن محمدبن احمد بلیسی مکی شافعی حجازی، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ناصر. رجوع به علی حجازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ناصربن علی حسینی، ملقّب به صدرالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حسینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن میمون بن ابی بکربن علی بن میمون بن ابی بکربن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مهزیار اهوازی دورقی شیعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اهوازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مهدی بن محمدبن علی بن داوودبن محمدبن عبداﷲبن محمدبن احمدبن عبدالقاهربن عبداﷲبن اغلب بن ابی الفوارس بن میمون حمیری رعینی زبیدی، مکنّی به ابوالحسن. اولین تن از خوارج بنی مهدی در زبید. رجوع به علی رعینی (ابن مهدی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مهدی بن علی بن مهدی کسروی اصفهانی بغدادی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کسروی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موهب. علی بن عبداﷲبن محمدبن سعیدبن موهب جذامی اندلسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن موهب. رجوع به علی اندلسی (ابن عبداﷲ محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ملمش ترکی، مکنّی به ابوالحسن وملقّب به فخرالدین. نام او را «علی بن بکمش » نیز گفته اند. رجوع به علی ترکی (ابن بکمش بن مزان...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مکی. علی بن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی، ملقّب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی. رجوع به علی شامی (ابن محمدبن مکی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نصیرالدین محمودبن مظفر خوارزمی، ملقّب به شمس الدین. پدر او نصیرالدین محمود سمت وزارت و نیز اشراف مطبخ و اسطبل سلطان سنجر را داشت. و بواسطه ٔ بی کفایتی از وزارت کنار رفت و منصب اشراف را به پسرش شمس الدین علی واگذاشت. و پس از مدتی مقرب الدین جوهر خادم، شمس الدین علی را نزد سلطان سنجر متهم به داشتن روابط با برخی از حرمسرایان سلطان ساخت لذا با پدرش به زندان افکندند و در همان زندان درگذشتند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 515) (دستور الوزراء خوندمیر ص 199 و 203).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن معصوم. علی بن احمدبن محمدبن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام اﷲبن مسعودبن محمدبن منصور حسنی حسینی، مشهوربه ابن معصوم (علی خان...) رجوع به سیدعلی خان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن معقل، مکنّی به ابوالحسن. «حبال » صاحب کتاب الوفیات از وی یاد کرده و او را صاحب ابوعلی فارسی دانسته و سال وفات وی را ربیعالاول 433 هَ. ق. آورده است. (از معجم الادباء یاقوت، چ مارگلیوث ج 5 ص 421).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مصطفی بن ابی لطف طرابلسی حنفی، مشهور به ابن کرامه. رجوع به علی طرابلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مشعشع. علی بن محمدبن فلاح، مشهور به ابن مشعشع. از نوادگان امام موسی کاظم (ع) و از امرای دولت مشعشعی در اهواز و حویزه. رجوع به علی (ابن محمدبن فلاح) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مشاطه، مکنّی به ابوالحسن. او راست: اخبارالوزراء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 30).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسهر کوفی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کوفی (ابن مسهر...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسهر شاعر.وی شاعر بود و ابوالمؤید محمدبن صائغ جزری مشهور به عنتری، او را درقصیده ای هجو کرده و آن ابیات در عیون الانباء آمده است. رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 296 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسلمه. علی بن حسن بن ابی الفرج احمد، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به رئیس الرؤسا. ابن مسلمه. وزیر القائم بامراﷲ عباسی. رجوع به علی (ابن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسلم عقیلی. هفتمین تن از حکام بنی عقیل در عراق و موصل. رجوع به علی عقیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسلم بن محمدبن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی، مشهور به ابن سهروردی و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الاسلام. رجوع به علی سهروردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسلم بن جناب، مکنّی به ابوالحسن. تابعی بود. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسعود فرغانی، مکنّی به ابوسعد و ملقّب به کمال الدین. رجوع به علی فرغانی (ابن مسعود...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه وی رومی حنفی، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مصطفی بن عطیهبن جعفربن احمدبن عطیه ٔ مشرفه. رجوع به علی مشرفه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هلال بغدادی، مشهور به ابن بواب و مکنّی به ابوالحسن. او را قصیده ای است رائیه که ادوات کتابت را در آن جمعآوری کرده است. رجوع به ابن بواب و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 258. الوافی صفدی ج 12 ص 23. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1339. مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1ص 76. الخطاط البغدادی علی بن هلال المشهور به ابن البواب نوشته ٔ سهیل انور. حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 309.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی شاعر، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف و ملقّب به نظام الدین. وی از اهالی قرطبه و از شعرای اندلس بود که به مشرق رفت و در حلب ساکن گشت و با قاضی آنجا (ابن شداد) مربوط شد. و در سال 604 هَ. ق. در حلب درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از وفیات الاعیان ج 2ص 358، زادالمسافر ص 20، نفح الطیب ج 2 ص 656، المغرب فی حلی المغرب ج 1 ص 136، التکمله ٔ ابن ابار ص 678). و نیز رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسعود ابهری، ملقّب به صدرالدین.وزیر تکش. رجوع به علی به صدرالدین (علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن حسن بن نبهان یشکری ربعی. رجوع به علی یشکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد فزاری. رجوع به علی فزاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محیی الدین جامعی عاملی. رجوع به علی جامعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسافر عدوی. رجوع به علی عدوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مزید اسدی، مکنّی به ابوالحسن. نخستین حکمران حله از بنی مزید اسدی. رجوع به علی مزیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مره ٔ بغدادی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به نقاش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مرزبان. علی بن احمد بغدادی شافعی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن مرزبان. رجوع به علی بغدادی (ابن احمد بغدادی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مراد کاشی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی کاشی (ابن مراد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصوربن مضرس بن قیس غنوی جزری، مشهور به ابن غدیر. رجوع به علی جزری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مصطفی قیصری رومی حنفی، مشهور به فردی. رجوع به علی فردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن منصوربن محمدبن ابی المعالی بن احمد حسینی کازرانی الاصل حائری المولد، مشهور به علی الکبیر. رجوع به علی کبیر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مغلی. علی بن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی، مشهور به ابن مغلی و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی حموی (ابن محمودبن ابی بکر...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن معلی بزاز. وی محدث و از مردم سینیز (دهی به فارس) بود. (منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مکرم. علی بن حسین بن مکرم، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به ناصرالدین و مؤیدالدوله و مشهور به ابن مکرم. از ملوک عمان. رجوع به علی (ابن حسین بن مکرم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مقله. علی بن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن محمدبن صالح بن حسان بن حصن عبدری، مشهور به ابن مقله و مکنّی به ابوالحسن.رجوع به علی عبدری (ابن حسن بن اسماعیل بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مقلد ندیم، مکنّی به ابوالحسن. وی موسیقیدان بود و در غناء و آهنگ های مختلف دستی داشت و مدتی ندیم المستظهر و المسترشد بوده است و در سال 517 هَ. ق. درگذشت. او را کتابی است در اغانی و نیز منظومه هائی به او نسبت می دهند. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 209).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مقلدبن نصربن منقذ کنانی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به سدیدالملک. رجوع به علی کنانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مقرب احسائی. رجوع به علی احسائی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن هلال جزائری عراقی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین. رجوع به علی جزائری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مقاتل بن عبدالخالق حموی. رجوع به علی حموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مفید، مکنّی به ابوالقاسم. از فضلای قرن پنجم هجری، او راست: نزههالناظر و تنبیه الخاطر فی کلمات النبی و الائمه. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 245).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مفضل بن علی بن مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفر لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شرف الدین. رجوع به علی مقدسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مغیره ٔ اثرم بغدادی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به اثرم (علی بن...)، و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 244. تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 276. الوافی صفدی ج 12 ص 198. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 56. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 77. النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 2 ص 263. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 146. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 175. ارشادالاریب ج 5 ص 421. نزههالالباس ص 218. انباه الرواه ج 2 ص 319.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مکی. علی بن احمدبن مکی رازی، ملقّب به حسام الدین و مشهور به ابن مکی. رجوع به علی (ابن احمدبن مکی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مصطفی موستاری سکتواری، ملقّب به علاءالدین و مشهور به علی دده و به شیخ التربه. رجوع به علی دده شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مصطفی دباغ حلمی شافعی، مشهور به میقاتی و مکنّی به ابوالفتوح. رجوع به علی میقاتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مکی کاظمی. رجوع به علی کاظمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن معلی.وی کلانتر قطیف بود و در سال 281 هَ. ق. یکی از بزرگان قرمطی به نام یحیی بن ذکرویه بن مهرویه به منزل اورفت و به نام اینکه وی از جانب امام محمد مهدی (ع) آمده است از آنجا آغاز تبلیغ اهالی قطیف و بحرین به مذهب قرامطه کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 285).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن معاویهبن احمد ازدی مهلبی بصری شیعی (علی بلال...)، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مهلبی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن مظفربن مبارزالدین (شاه...). وی یکی از چهار پسر شاه شرف الدین مظفر حاکم شیراز، و برادر کوچکتر شاه یحیی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 287) (تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 426).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مظفربن علی بن حسن بن مسلمه، مکنّی به ابوالقاسم. ادیب و شاعر و نویسنده بود (455 تا 493 هَ. ق.) او را رسائلی است. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 203).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مظفربن ابراهیم. و یا هدیهبن عمربن یزید کندی اسکندرانی وداعی دمشقی. متوفی در 716 هَ. ق. رجوع به علاءالدین (ابن مظفر) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مطیر. علی بن محمدبن ابی بکربن مطیر، مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی بن محمدبن ابی بکربن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مطیر. علی بن محمدبن ابی بکربن ابراهیم بن ابی القاسم بن عمربن احمدبن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن مطیر حکمی یمنی شافعی، مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی حکمی (ابن محمدبن ابی بکربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مُطلِب برقی. محدث بود. (منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مصیصی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به مصیصی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نضر، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ادیب. وی قاضی از اهالی صعید اعلی بود. او را در علوم اوائل و ادب مقامی ارجمند بود و ابوالصلت در رساله ٔ خود وی را بسیار می ستاید. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 237).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نظام الدین حسنی حسینی، ملقّب به صدرالدین. رجوع به علی حسنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مراد. مفسر بود و در سال 1083 هَ. ق.در قید حیات بوده است. او راست: انوارالقرآن فی مصباح الایمان، در تفسیر. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 241).

علی. [ع َ] (اِخ) ابواسحاق. تابعی بود. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن احمد مصری مکی یمنی شافعی، مشهور به غزولی. رجوع به علی غزولی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن احمد رومی حنفی فناری، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی فناری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحدبن موسی بن احمدبن محمدبن اسحاق شیبانی قفطی، مشهور به قاضی اکرم و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الدین. رجوع به علی قفطی و ابن قفطی (جمال الدین ابوالحسن علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف، مشهور به ابن بقّال و مکنّی به ابوالحسن. وی از اهالی بغداد و مدتها با مهلبی همراه بود. شاعری قوی بشمار می رفت و در علم کلام نیز دستی توانا داشت و با اینکه دارای ثروت فراوانی بود، بخل و امساک داشت. گویند مردی متکبر بود و با هیچ یک از شعرا آمدوشد نداشت و خود را برتراز همه ٔ شاعران می دانست. وفات او در عهد شرف الدولهبن عضدالدوله روی داد. یاقوت حموی بسیاری از اشعار اورا در معجم الادباء آورده است. رجوع به معجم الادباء یاقوت چ قاهره ج 15 ص 229 و چ مارگلیوث ج 5 ص 507 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یقظان سبتی. رجوع به علی سبتی (ابن یقظان...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یقطین بن موسی کوفی بغدادی. رجوع به علی کوفی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابواسد. تابعی بود. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یعقوب طرابزونی (علی رضا...). رجوع به علی رضا (ابن یعقوب...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمدبن ابی زهران موصلی شافعی. مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به عمادالدین. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یعقوب بن داوودبن طهمان. وی فرزند یعقوب بن داوود بودکه وقتی ابراهیم بن عبداﷲ بر ابوجعفر دوانیقی خروج کرد همراه او بوده است. این علی حکایتی درباره ٔ سبب گرفتاری و حبس پدر خود بدست مهدی خلیفه نقل کرده است که در تاریخ حبیب السیر آمده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 223 و دستورالوزراء خوندمیر ص 30 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف مرابطی. رجوع به علی مرابطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هبهاﷲبن اثردی مکنّی به ابوالحسن و مشهوربه ابن اثردی. وی طبیب و از اهالی بغداد بود. او راست: شرح کتاب دعوهالاطباء ابن بطلان، که در سال 507 هَ. ق. این شرح را نگاشته است. (از معجم المؤلفین بنقل از عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 279. المخطوطات العربیه ٔ شیخو ج 3 ص 4. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 756).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بصری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بصری (ابن یوسف...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یزید دمشقی صاحب القاسم، مکنّی به ابوعبدالملک. از روات حدیث بود و نیز رجوع به ابوعبدالملک (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هشام. او را پنجاه ورقه شعر است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی عنسی، ملقّب به شمس الدین.شاعر یمانی. رجوع به علی عنسی (ابن یحیی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن احمدبن علی بن احمدبن قاسم گیلانی قادری حموی. رجوع به علی گیلانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی سمرقندی قرمانی حنفی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی سمرقندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی زیری. رجوع به علی زیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی زیادی مصری شافعی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی زیادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی خیوانی صنعانی. رجوع به علی خیوانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی ارمنی، مکنّی به ابوالحسن. از فرماندهان عصر عباسی. رجوع به علی ارمنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن نصربن احمد سامانی. رجوع به علی سامانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن محمد بناء زیدی. رجوع به علی بناء شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف (صلاح الدین) ابن ایوب ایوبی، مشهور به الملک الافضل نورالدین. رجوع به علی ایوبی (ابن صلاح الدین یوسف...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن تاشفین لمتونی، مکنّی به ابوالحسن. دومین تن از ملوک نقابدار مرابطان در مراکش. رجوع به علی لمتونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن راشد وشلی زیدی یمنی. رجوع به علی وشلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) عبداﷲ پوری. رجوع به علی پوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) شمس الدین. از فضلای قرن چهاردهم هَ. ق. او راست: التنویرالکافی فی التصویر الفوتوغرافی (فتوگرافی)، که در سال 1319 هَ. ق. در قاهره در زمان حیات مؤلف بچاپ رسید. (از معجم المؤلفین از فهرس الریاضیات المکتبه البلدیه ص 71).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یونس بن عبداﷲ لهواری تونسی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی لهواری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ضیاءالدین (امیر...). حاکم مرو. رجوع به ضیاءالدین علی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یزداد. علی بن محمدبن حسن عبدی، مکنّی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. رجوع به علی عبدی (ابن محمدبن حسن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) شرف الدین مرعشی. رجوع به علی مرعشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) شرف الدین. وی از جانب سلطان ملکشاه، والی حلب ومحصل خراج انطاکیه بود. وقتی در سال 477 هَ. ق. سلیمان شاه بن قتلمش بفرمان سلطان الب ارسلان اکثر بلاد شام را مسخر ساخت و انطاکیه را نیز در این سال فتح کرد، شرف الدین علی که محصل خراج انطاکیه بود از سلیمان شاه خراج سالیانه ٔ انطاکیه را مطالبه کرد. سلیمان جواب داد که این شهر اکنون جزو بلاد اسلامی شده است و خراج طلبیدن از آنجا معقول نیست. و چون شرف الدین علی بر خواسته ٔ خود اصرار کرد بین آن دو جنگی درگرفت و شرف الدین علی کشته شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 538).

علی. [ع َ] (اِخ) اختیارالدین، ابن احمد (دهقان...). ممدوح سوزنی. رجوع به علی (ابن احمد) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) رشیدالدین. وی از امرای بزرگ دربار سلطان شمس الدین التمش بود. وقتی در روز سه شنبه بیست وششم صفر سال 630 هَ. ق. سپاه سلطان شمس الدین پس از یازده ماه محاصره ٔ قلعه ٔ کوالیار واقع در هندوستان، توانست آن را بگشاید و کوتوال آن قلعه فرار کرد، رشیدالدین علی از جانب سلطان به حکومت آن سرزمین منصوب گشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 618).

علی. [ع َ] (اِخ) تاج الدین، مکنّی به ابوالمکارم. وی عالم و فقیه بود وتالیفاتی در امور شرعی داشت. و در سال 712 هَ. ق. درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از شدالازار ص 220).

علی. [ع َ] (اِخ) ابوزیاد. محدّث بود و شعیب بن کهتم از او روایت کرد. رجوع به ابوزیاد (علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابوزیاد. تابعی بود. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یونس. نام او علی بن عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری، مکنّی به ابوالحسن است. رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن...) و نیز رجوع به علی (ابن عبدالرحمان بن احمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن حریز (یا جریر) بن فضل بن معضادبن فضل لخمی شطنوفی شافعی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شطنوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یعیش. علی بن احمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عبدالرحمان بن یعیش زهری باجی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن یعیش. رجوع به علی باجی (ابن احمدبن عبدالرحمان بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یعقوب بن جبریل بن عبدالمحسن بکری مصری شافعی، ملقّب به نورالدین مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف ایوبی، مشهور به ملک افضل نورالدین. رجوع به علی ایوبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن علی بن مطهر حلی، ملقّب به رضی الدین. رجوع به علی حلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن عبداﷲبن یوسف جوینی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی جوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن عبدالجلیل نیلی، ملقّب به ظهیرالدین. رجوع به علی نیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن شیبان ماردینی، مشهور به ابن صفّار وملقّب به جلال الدین. وی در سال 575 هَ. ق. در ماردین متولد شد. رجوع به ابن صفّار و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 265. الوافی صفدی ج 12 ص 230. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 97. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 199.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن زیان وطاسی، مکنّی به ابوحسون. وزیر عبدالحق بن عثمان در فاس. رجوع به علی وطاسی (ابن یوسف بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن رمضان موصلی حنفی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن حیدرهبن حسن رجبی، ملقّب به شرف الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی رجبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن حسن زرندی انصاری، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زرندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن قاسم صنهاجی جزیری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی جزیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هبهاﷲ دستاوی شافعی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی دستاوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نظام الملک سعدالدین مسعودبن علی ابهری، ملقّب به صدرالدین. وزیر سلطان علاءالدین تکش. رجوع به صدرالدین علی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هارون الرشید عباسی. وی یکی از فرزندان هارون الرشید و مادر او امهالعزیز بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 246).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هارون بن نصر فرمیسینی (کرمانشاهی) نحوی، مکنّی به ابوالحسن.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هارون (ملک خان...) ملقّب به نصرهالدین، ابن ارسلان خان سلطان ماوراءالنهر است که سوزنی او را مدح گفته است:
تظلم کنم تا ستم باز دارد
ملک خان عادل علی بن هارون
اجل نصرهالدین که هست از بزرگی
به دانائی و داد هارون و مأمون
جگرگوشه ٔ ارسلان خان غازی
دل و پشت خاقان منصور میمون.
رجوع به دیوان سوزنی ص 296 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هذیل. علی بن عبدالرحمان اندلسی، مشهور به ابن هذیل. رجوع به علی اندلسی (ابن عبدالرحمان اندلسی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وهسودان بن جستان بن مرزبان بن جستان دیلمی جستانی. وی از سلاطین بنی جستان بود. که از سال 300 تا 304 هَ. ق. بر اصفهان حکومت می کرد و در سال 307 هَ. ق. بر ری مستولی گشت و در این سال درگذشت. (از معجم الانساب زامباور ص 73 و 293). در حبیب السیر آمده است که علی بن وهسودان، نایب المقتدر باﷲ عباسی در ری بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 413 شود. قفطی در تاریخ الحکماء (ص 272) نویسد: محمدبن زکریای رازی کتاب «الطب الملکی » را به نام علی بن وهسودان صاحب طبرستان نوشته است. و ظاهراً همه ٔ اینان همان علی بن وهسودان جستانی است.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وهبان. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء گوید که: محمدبن زکریای رازی کتابی برای علی وهبان نوشته است که درآن بابی درباره ٔ شمس است. رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 320 شود. و ظاهراً وی همان علی بن وهسودان صاحب طبرستان است. رجوع به علی بن وهسودان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وهاس. علی بن عیسی بن حمزهبن وهاس، مکنّی به ابوالطیب و مشهور به وهاس. رجوع به علی (ابن عیسی بن حمزهبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وهاس. علی بن حسن بن ابی بکربن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی، مشهور به ابن وهاس و ملقّب به موفق الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی یمنی (ابن حسن بن ابی بکربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ولی. او راست: تحفهالاعداد فی الحساب، به ترکی، که آن را در عهد سلطان مرادخان بن سلیم خان در مکه ٔ مکرمه تألیف کرد. و آن مشتمل بر مقدمه و چهار مقاله و خاتمه می باشد. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 362).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وفا. علی بن محمدبن محمدبن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی (ابن محمدبن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وضاح. علی بن محمدبن محمدبن محمدبن وضاح بن محمدبن وضاح شهرابانی، ملقّب به کمال الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن وضاح. رجوع به علی شهرابانی (ابن محمدبن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وصیف، مشهور به خشکناجه و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی خشکناجه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسعودبن محمود غزنوی. ملقّب به بهاءالدوله. رجوع به علی غزنوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن والی بن حمزه. ریاضی دان و مقیم مکه بود و در سال 999 هَ. ق. در قید حیات بوده است. او راست: تحفهالعددلذوی الرشد و السدد. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 258).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مقرب بن منصوربن مقرب بن حسن بن عزیزبن ضبار ربعی عیونی، مکنّی به ابوعبداﷲ و ملقّب به جمال الدین. رجوع به علی ربعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نوح بن محمدبن احمدبن نجاح، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ثمامه. وی قاضی و از اهالی مخلاف سلیمانی بود و در شهر قحمه امر قضا را بر عهده داشت و فقه شافعی نیز تدریس میکرد. بسبب کثرت خشوع و سرعت اشک ریختن او را لقب «بکاء» داده اند. وی در سال 787 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از العسجد المسبوک و المقیق الیمانی).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نوبخت. علی بن احمدبن نوبخت، مکنّی به ابوالحسن. و مشهور به ابن نوبخت. رجوع به ابوالحسن (علی بن احمد...) و به علی (ابن احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نقی بن جوادبن مرتضی حسینی طباطبایی بروجردی. رجوع به علی طباطبایی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نقی بن احمدبن زین الدین بن ابراهیم بن صقربن ابراهیم مهاشری مطیرفی احسائی. رجوع به علی احسائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نقاش. علی بن عیسی بن هبهاﷲ. مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به مهذب الدین و مشهور به ابن نقاش. طبیب قرن ششم هجری. رجوع به علی (ابن عیسی بن هبهاﷲ) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نفیس، علی بن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی، مشهور به ابن نفیس و ملقّب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و نیز به علی (ابن ابی حزم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نعمه. علی بن عبداﷲبن خلف بن محمدبن عبدالرحمان بن عبدالملک انصاری مالکی، مشهور به ابن نعمه و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری (ابن عبداﷲبن خلف بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نعمان بن محمود آلوسی بغدادی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی آلوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نعمان بن محمدبن منصور قاضی مغربی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مغربی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نعمان بن محمدبن حیون، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن حیون. وی از قضات مصر و فقیهی عادل و ادیب بود و نزد خلفای فاطمی احترامی بسیار داشت. او در سال 328 هَ. ق. متولد شد و با «المعز» از مغرب به مصرسفر کرد و در سال 366 هَ. ق. عهده دار امر قضاوت گردید و نخستین کسی است که در مصر ملقّب به قاضی القضاه شد. او را اشعاری نیکو بود و در سال 374 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از وفیات الاعیان ج 2 ص 167 و الولاه و القضاه ص 495).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هارون زنجانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی زنجانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هاشم بن علی رضوی موسوی بغدادی نجفی. رجوع به علی رضوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن تمیم بن معز صنهاجی، امیر افریقیه. رجوع به علی صنهاجی (ابن یحیی بن تمیم بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن احمدبن مضمون صنعانی. رجوع به علی صنعانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی بن ابی منصور منجم، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی منجم شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هطیل. علی بن محمد نجری یمانی زیدی، مشهور به ابن هطیل. رجوع به علی نجری (ابن محمد نجری...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی آیدینی رومی حنفی. رجوع به علی آیدینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی، مشهور به ابن فویره و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علأالدین. فقیه حنفی بود و سالها امر قضا را به عهده داشت و در سال 754 هَ. ق. درگذشت. (از معجم المؤلفین بنقل از النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 10 ص 291).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یاسین طرابلسی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی طرابلسی (ابن یاسین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یاسین رفیش نجفی، از آل عنوز. رجوع به علی رفیش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هیصم. علی بن عبداﷲبن محمدبن هیصم هروی، مشهور به ابن هیصم. رجوع به علی هروی (ابن عبداﷲبن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هیثم کاتب، مشهور به جونقا. رجوع به علی جونقا شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هندو. علی بن حسین بن هندو بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و به علی (ابن حسین بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هند قرشی، مکنّی به ابوالحسن. از مشایخ طریقت به فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری است. رجوع به ابوالحسن (علی بن هند) و نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 34 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هلال کرکی. رجوع به علی کرکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یونس عاملی نباطی بیاضی، مکنّی به ابومحمد و ملقّب به زین الدین. رجوع به علی بیاضی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هاشم عراقی حسنی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین العابدین. رجوع به علی عراقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن واسطی. علی بن احمدبن علی بن محمدبن دواس قناواسطی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی. از معاریف علمای نجوم. مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن...) و نیز به تاریخ الحکماء قفطی ص 240 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن وس. علی بن اسماعیل بن موسی بن علی بن حسن بن محمد دمشقی شافعی، مشهور به ابن عمادالدین و به ابن وس و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی بن اسماعیل بن موسی بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یحیی مخرمی، ملقّب به جمال الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مخرمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن نیار اسدی ناصری، ملقّب به شیخ الشیوخ صدرالدین. رجوع به علی اسدی (ابن نیار...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم. وی منجم و ادیب و شاعر و راویه و عروضی و نسابه بود (277- 352 هَ. ق.) با بسیاری از خلفا و وزراء هم صحبت بود. او راست: 1- الرد علی الخلیل فی العروض. 2- الرساله فی الفرق بین ابراهیم بن المهدی و اسحاق بن الموصلی فی الغناء. 3- الفرق و المعیار بین الاوغاد و الاحرار. 4- کتاب النیروز و المهرجان. 5- اللفظ المحیط ببعض ما لفظ به اللقیط. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 220. سیرالنبلاء ذهبی ج 9 ص 64. الفهرس ابن الندیم ج 1 ص 144. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 449. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 112. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1438 و سایر صفحات. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 680). نام او در کشف الظنون به صورت «علی بن عبداﷲ، مشهور به ابن المنجم » آمده است.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هبهاﷲ بخاری، ملقّب به جلال الدین. وزیر الناصرلدین اﷲ. رجوع به علی بخاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هبهاﷲبن علی بن هبهاﷲبن جعفر عجلی جرباذقانی (گلپایگانی) بغدادی، مشهور به ابن ماکولا و ملقّب به سعدالملک و مکنّی به ابونصر. او راست: 1- الاکمال فی المؤتلف و المختلف من اسمأالرجال. 2- تهذیب مستمرالاوهام علی ذوی التمنی و الاحلام. 3- مفاخرهالقلم و السیف و الدینار. رجوع به ابن ماکولا (ابونصرعلی بن...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 257. تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 280. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 278. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 420. معجم الادباء یاقوت ج 15 ص 102. المنتظم ابن جوزی ج 9ص 5. الکامل ابن اثیر ج 10 ص 43. تذکرهالحفاظ ذهبی ج 4 ص 2. البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 145. النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 5 ص 115. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 93. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 381. مرآهالجنان یافعی ج 3 ص 143. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1637. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 693. فهرس المخطوطات المصوره ٔ لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 20. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 2 ص 45.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن یوسف بن بالی بن محمدبن حمزه ٔ فناری. رجوع به علی فناری (این یوسف بن احمد رومی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هبهاﷲبن عثمان بن احمدبن ابراهیم بن رائقه ٔ موصلی، محدّث شیعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن هبهاﷲبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هبل. علی بن احمدبن علی بن عبدالمنعم، مشهور به ابن هبل و به خلاطی و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن هبل و به علی خلاطی (ابن احمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هباربن اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی قرشی اسدی. رجوع به علی اسدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مراد عمری موصلی شافعی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالفضل. رجوع به علی عمری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مدینی. علی بن عبداﷲبن جعفربن نجیح سعدی بصری، مشهور به ابن مدینی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بصری (ابن عبداﷲبن جعفربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی. نحوی و ساکن شهر تونس بود. وی در سال 1139 هَ. ق. درقید حیات بوده است. او راست: دفع الملم عن قراءه التسهیل بجلب المهم مما یقع به التحصیل، که شرح تسهیل الفوائد ابن مالک است. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الخدیویه ج 4 ص 52 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 474).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن مقله، مکنّی به ابوالحسین. وزیر المتقی عباسی. رجوع به علی بن ابی علی محمدبن مقله شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن وهب مسعری. رجوع به علی مسعری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدتقی بن محمدرضابن مهدی بحرالعلوم طباطبائی نجفی. رجوع به علی طباطبائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن ولید، ملقّب به والدالجمیع. رجوع به علی والدالجمیع شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن نصر، مکنّی به ابوالحسن. وی از کاتبان واسط بود و در سال 437 هَ ق. درگذشت. او را رسائلی است. (از معجم المؤلفین بنقل از کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 183).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری مکنّی به ابوالقاسم و ملقب به حُسنُس و مشهور به ابن صفدان. رجوع به علی حسنس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یونس، مکنّی به ابوالفرج. مافروخی دو بیت شعر عربی از وی در «محاسن اصفهان » نقل کرده است. رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 73 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن موسی بن حسن بن فرات نهروانی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرات. وزیر المقتدر باﷲ عباسی. رجوع به ابن فرات (ابوالحسن علی...) و مآخذ ذیل شود: دستورالوزراء خوندمیر ص 76. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 141. الوزراء صابی. سیرالنبلاء عریب ص 36. ابن خلکان ج 1 ص 372.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری، مشهور به ابن منیر و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین. رجوع به علی اسکندری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن منتصر طرابلسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منتصر. رجوع به علی طرابلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن مکی عاملی جزینی، ملقّب به ضیاءالدین و حسام الدین و رضی الدین و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی جزینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جبلی، ملقب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی. رجوع به علی شامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن مزین، مکنّی به ابوالحسین. از عرفای اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری بود. صاحب نفحات الانس بنقل از کتاب خواجه عبداﷲ انصاری گوید که: «ابوالحسین مزین » دو تن بوده اند یکی کبیر ودیگری صغیر و گویا با هم پسرخاله بودند.مولد و منشاء ابوالحسین مزین کبیر در بغداد بود و با جنید و سهل صحبت داشت، اما ابوالحسین مزین صغیر درمکه مجاور بود. وفات علی بن محمد کبیر در سال 327 یا328 هَ. ق. اتفاق افتاد و در بغداد دفن گردید. اماعلی بن محمد صغیر در مکه درگذشت و در همانجا دفن شد.در نامه ٔ دانشوران بسیاری از سخنان و کرامات این دوذکر شده است. رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 90 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یحیی بن احمدبن عمادالدین قادری حموی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی حموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن مرادبن علی بخاری الاصل دمشقی حنفی نقشبندی مشهور به مرادی. رجوع به علی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن نصربن منصوربن بسام عبرتائی بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن بسام. وی شاعر بود و در سال 230 هَ. ق. متولد شد و در 302هَ. ق. درگذشت. رجوع به ابن بسام و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 236. الوافی صفدی ج 12 ص 192. سیرالنبلاء ذهبی ج 9 ص 168. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 150. معجم الادباء یاقوت ج 14 ص 139. فوات الوفیات ابن شاکر ج 2 ص 83. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 25 و سایر صفحات. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 39. اعیان الشیعه ٔ عاملی ج 42 ص 24.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی نحوی استرآبادی فصیحی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی زید محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد اسبیجابی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به قطب الدین. رجوع به علی اسبیجابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن نضر. ادیب و نحوی و شاعر بود که پیش از سال 748 هَ. ق. میزیست. او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین بنقل از الطالع السعید ادفوی ص 220).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن محمدبن وضاح بن محمدبن وضاح شهرابانی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن وضاح. رجوع به علی شهرابانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن قطان فاسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی فاسی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن محمدبن خلف بن جبریل منوفی مصری شاذلی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی منوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی، مشهور به قلصادی و ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قلصادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن علی بن سکون حلی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن السکون. رجوع به علی حلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن هلال جزائری عراقی شیعی، مشهور به ابن هلال. رجوع به علی جزائری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یحیی درینی انباری، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به ثقهالدوله. رجوع به علی انباری (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی. رجوع به علی نقوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد اهوازی نحوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اهوازی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بغدادی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یوسف قزوینی شیعی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر قزوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بسطامی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد برزج کوفی شیعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی برزج شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد ادرنه وی رومی حنفی، ملقّب به مدحی و مشهور به اسکیجی زاده. رجوع به علی اسکیجی زاده شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد برجی جذامی. رجوع به علی برجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بدیهی، مکنّی به ابوالحسن، شاعر بغدادی. رجوع به علی بدیهی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن بخاری، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی بخاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بحاثی. رجوع به علی بحاثی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بتارکانی طوسی حنفی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی طوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن باقر ایجی اصفهانی شیعی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر ایجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد امین بن موسی بن حیدربن احمد. رجوع به علی امین شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یحیی سلامه ٔ صنعانی. رجوع به علی سلامه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد اشمونی شافعی، ملقب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به اشمونی و به علی اشمونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بستی شافعی، مکنّی به ابوالفتح. رجوع به ابوالفتح بستی و علی بستی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد اسکافی نیشابوری، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابوالقاسم اسکافی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمد ترکه ٔ اصفهانی، ملقّب به صائن الدین. رجوع به صائن اصفهانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمودبن ابی العزبن احمدبن اسحاق بن ابراهیم کازرونی بغدادی شافعی، ملقّب به ظهیرالدین. رجوع به علی کازرونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسعودبن حسین، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به حسام الدین. فرزند کهتر ملک فخرالدین مسعود، نخستین تن از ملوک بامیان، و مخدوم خاص نظامی عروضی مؤلف چهارمقاله. رجوع به علی (ابن فخرالدین مسعودبن عزالدین حسین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن سلیم دمشقی صالحی شافعی سلیمی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی سلیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن مهدی طبری اشعری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی طبری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یوسف خروفه ٔ اندلسی رندی نحوی. رجوع به علی اشبیلی (ابن محمدبن علی بن محمدبن... مشهور به ابن خروف) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن موسی لشکری، مکنّی به ابوالحسن. ممدوح قطران شاعر. رجوع به علی لشکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن یحیی سلمی سمیساطی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی سمیساطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقّب به عزالدین و مکنّی به ابوالحسن. مورخ و محدث و ادیب و حافظ و لغوی و بیانی و نسابه بود که در جمادی الاولی سال 555 هَ. ق. در جزیره ٔ ابن عمر متولد شد و درآنجا پرورش یافت آنگاه ساکن موصل گشت و سپس به شام سفر کرد. و در بیست وپنجم شعبان سال 630 هَ. ق. درگذشت. او را بجز کتاب کامل و اللباب و اسدالغابه، کتب ذیل نیز هست: 1- الجامعالکبیر فی علم البیان. 2- کتاب الجهاد. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 188. سیرالنبلاء ذهبی ج 13 ص 208. فهرس المؤلفین بالظاهریه تلخیص مجمعالاداب ابن فوطی ص 13. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 438. البدایه ٔ ابن کثیر ج 13 ص 139. طبقات الشافعیه ٔ سبکی ج 5 ص 127. الذیل علی الروضتین ص 162. تذکرهالحافظ ذهبی ج 4 ص 185. شذرات الذهب ابن عماد ج 5ص 137. مختصر دول الاسلام ج 2 ص 102. مرآهالجنان یافعی ج 4ص 7. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 82 و سایر صفحات. فهرس مخطوطات الظاهریه ج 6 ص 263. التعریف بالمؤرخین عزاوی ج 1 ص 24. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 706. فهرس مخطوطات المصوره ٔ سید ج 2 ص 125 و فهرس الخدیویه ج 5 ص 115). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 334 و «ابن اثیر» شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن جهیر، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به زعیم الدین یا زعیم الرؤساء و مشهور به ابن جهیر. وی در عهد القائم باﷲ عباسی نیز پس از المتقدی باﷲ عهده دار کتابت دیوان زمام بود. و دو بار وزارت المستظهر را نیز به عهده گرفت که مجموعاً در حدود ده سال بطول انجامید. و سرانجام در سال 508 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از مرآهالزمان ج 8 ص 55 و النجوم الزاهره ج 5 ص 186).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بناکتی (سیدنظام الدین...). عارف نیمه ٔ دوم قرن هفتم هجری. رجوع به علی بناکتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن محمدبن یونس بیاضی عاملی، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابومحمد. رجوع به علی بیاضی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی ازجی ضریر، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی ازجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی، ملقب به سعدالدین و مشهور به ابن عراق. رجوع به علی حجازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن یوسف همدانی. رجوع به علی همدانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی ابن وهب بن مطیع قشیری شافعی، ملقّب به محی الدین و مشهور به ابن دقیق العید. رجوع به علی قشیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی کیاهراسی طبرستانی شافعی، ملقّب به عمادالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کیاهراسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن منصور حوری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن منصور المهدی لدین اﷲ. رجوع به علی مهدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن محمد مجروتی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مجروتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن محمد علوی عمری شجری، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن صوفی. رجوع به علی شجری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی، مشهور به ابن خروف و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد (صلاح الدین الناصر). ابن علی (المهدی). ابن محمد حجاج بن یوسف زیدی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نجاح الدین و المنصور، و مشهور به ابن صلاح امیر یمن. رجوع به علی زیدی (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن محمدبن علی بن عبداﷲ یمنی صنعانی حنبلی، مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی جرجانی حسین حنفی، مشهور به سیدشریف و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی جرجانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن محمدبن حسین رباطی مغربی مالکی، مشهور به ابن بری و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن بری و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 220. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 468. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 716. او را کتابی بنام «الکافی فی علم القوافی » نیز می باشد.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن یوسف اشبیلی، مشهور به ابن ضائع و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حسین بن ابی بکر اردبیلی تبریزی شافعی، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تبریزی (ابن عبداﷲبن ابی الحسن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی قوشچی (امیرشیخ...)، از امرای خراسان. رجوع به علی بن امیر قوشچی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن حسین بن عبدالصمد تمیمی نیشابوری سبزواری مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تمیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن اسماعیل بن محمدبن علی بن احمدبن هاشم بن علوی بن حسین غریقی موسوی بحرانی. رجوع به علی موسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن احمدبن مروان عمرانی خوارزمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن عمرانی و علی عمرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبائی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی. رجوع به علی طباطبائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن ابی لطف مقدسی شافعی، مکنّی به ابوالفضل. رجوع به علی مقدسی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی، مشهور به ابن غانم مقدسی و ملقّب به نورالدین. رجوع به ابن غانم (نورالدین علی) و نیز به علی بن محمدبن خلیل بن محمد... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی، مشهور به ابن ابی قصیبه ٔ غزالی. رجوع به علی غزالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی الرضاعلیهم السلام، ملقّب به نقی. دهمین امام از ائمه ٔ شیعه ٔ اثناعشری. رجوع به ابوالحسن (علی النقی...) شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی جوینی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به عمادالدین. رجوع به علی جوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن ابراهیم خزرجی فاسی، مشهور به حصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حصار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح. رجوع به ابن عمید (ابوالفتح...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمد، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن ادمی و ملقّب به صدرالدین. وی از شعرا و نویسندگان و مترسلان دمشق بود. در سال 768هَ. ق. متولد شد. و چون از خواص دولت المؤید بود بارها مورد شکنجه و اذیت و آزار واقع شد و در سال 816 هَ. ق. در دمشق درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از الضوءاللامع ج 6 ص 8 و مطالعالبدور ج 1 ص 54 و ج 2 ص 84).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی مغربی، مشهور به سقاط و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سقاط شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن مبارک، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن اعمی. وی شاعر و از اهالی قاهره بود و قصیده ٔ مشهوری در مذمت خانه ٔ خویش دارد. او در سال 692 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از فوات الوفیات ج 2 ص 81).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن فهد تهامی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تهامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی مقری فیومی. رجوع به علی فیومی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن فلاح، مشهور به ابن مشعشع. وی از نوادگان امام موسی کاظم (ع) و از امرای دولت مشعشعی در اهواز و حویزه بود. ابن مشعشع با پدر خود در بسیاری از جنگهای او با ترکمانان که به عراق مسلط بودند، شرکت داشت و در اواخر عمر پدر، زمام امور را به دست گرفت و ابتدا ادعا کرد که روح امام علی (ع) در او حلول کرده است، سپس ادعای الوهیت کرد و بر اماکن مقدس عراق حمله برد و آنها را غارت کرد و در سال 857 هَ. ق. متعرض حجاج شد و به اموال آنان دستبرد زد و به الحاد و ستم خود ادامه داد. سرانجام در سال 863 هَ. ق. به تیر یکی از ترکان در کوه کیلویه واقع در بهبهان به قتل رسید در حالیکه پدرش هنوز در قید حیات بود. (از الاعلام زرکلی بنقل از تاریخ العراق ج 3 ص 149 و الضوءاللامع ج 6 ص 7).

علی.[ع َ] (اِخ) ابن محمدبن فرحون قیسی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فرحون. رجوع به علی قیسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن غالب عامری، مشهور به مجدالعرب و مکنّی به ابوفراس. رجوع به علی مجدالعرب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عیسی دمشقی محلی نمراوی شافعی، مشهور به قطبی و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی قطبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عیسی بن محمد اشمونی الاصل قاهری شافعی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی اشمونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عمیر نحوی کنانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی کنانی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن عمر تحیوی، ملقب به موفق الدین و مشهور به صاحب. رجوع به علی تحیوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی خزاز رازی قمی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی خزاز شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی واسطی رفاعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی واسطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن لؤلؤ. محدث بود و در سال 437 هَ. ق. نزد طوسی تحصیل علم میکرد. او را کتابی است در نفی رؤیت. (از معجم المؤلفین بنقل از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 256).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن هبهاﷲبن محمدبن علی بن مطلب، ملقّب به مجدالدین و تاج الدین و مکنّی به ابوالمکارم. وی ادیب و نویسنده و نحوی و لغوی بود که به شام سفر کرد و مقاماتی را نیز عهده دار شد و به قاهره نیز سفری کرد و در سال 561 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- مختصر اصلاح المنطق ابن سکیت. 2- مختصر غریبین. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 188، بغیهالوعاه سیوطی ص 353، کشف الظنون حاجی خلیفه ص 108 و هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 699).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی کاشی مشهور به حلی و ملقّب به نصیرالدین، رجوع به علی کاشی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن فارس، مشهور به خیاط بغدادی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی خیاط شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدجعفر استرآبادی تهرانی. رجوع به علی استرآبادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن هبهاﷲبن احمد اسنائی مصری شافعی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی اسنائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی صلیحی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صلیحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی زهری شروانی مدنی حنفی. رجوع به علی شروانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی رضوی تبریزی نجفی، مشهور به سیدعلی داماد. رجوع به علی داماد شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی رامشی بخاری ضریر، ملقّب به حمیدالدین. رجوع به علی رامشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بکری. رجوع به علی بکری (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد بیاعی. رجوع به علی بیاعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مدرک، مکنّی به ابومدرکه. راوی بود. رجوع به ابومدرکه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد قیصری رومی حنفی، مشهور به نثاری. رجوع به علی نثاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد قاری هروی حنفی، مکنّی به نورالدین. رجوع به علی قاری (ابن سلطان محمد...) نشود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد نجوی وزیر، مکنّی به ابوالمکارم. رجوع به علی نحوی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد میلی جمالی تونسی مالکی. رجوع به علی جمالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد مناوی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالهمم. رجوع به علی مناوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن ابی بکر حموی مصری حنبلی، مشهور به ابن مغلی و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی حموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد مغازی زواوی. رجوع به علی مغازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد مصری، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد مسفیوی مراکشی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مراکشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد مرغینانی. رجوع به علی مرغینانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد لخمی اشبیلی مغربی اندلسی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی لخمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد کورانی. رجوع به علی کورانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد قیسی قرطبی شاعر، ملقّب به ضیاءالدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف. رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد نهاوندی نحوی. رجوع به علی نهاوندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد نجری یمانی زیدی، مشهور به ابن هطیل. رجوع به علی نجری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد جزار، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی جزار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن محمدبن عمربن ایوب، ملقّب به نورالدین. از امرای ایوبی. رجوع به علی ایوبی (ابن محمود مظفربن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد فیاض. رجوع به علی فیاض شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد سالم بن ولی الدین ترکمانی الاصل دمشقی المولد حنفی. رجوع به علی ترکمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد عمرانی (یا علی بن عمران)، مکنّی به ابوالحسن. ممدوح منوچهری دامغانی شاعر. رجوع به علی عمرانی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شریف بکری. رجوع به علی بکری (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدعلی حسینی میبدی یزدی. رجوع به علی یزدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد عقینی انصاری تعزی یمنی شافعی. رجوع به علی عقینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد عسیلی مصری شافعی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی عسیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد عسکری. رجوع به علی عسکری (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد نسوی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی نسوی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد نیشابوری. رجوع به علی نیشابوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد عباسی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به عمادالدین. رجوع به علی عباسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمود استرآبادی مکی. رجوع به علی استرآبادی (ابن کمال الدین محمود...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد یمنی بکری. رجوع به علی بکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مخلوف. علی بن عبداﷲبن مخلوف طرابلسی مغربی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن مخلوف.رجوع به علی طرابلسی (ابن عبداﷲبن مخلوف...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محیا. علی بن محمد عباسی، مشهور به ابن محیا و ملقّب به عمادالدین. رجوع به علی عباسی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن حسن حمصی رازی شیعی، ملقّب به جمال الدین. رجوع به علی حمصی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمود نجفی شروانی شماخی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر شروانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودمیرزا (سلطان...) از شاهزادگان تیموری. رجوع به علی میرزا (ابن سلطان محمود...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن کعبی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی کعبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمود کرمانی شافعی، ملقب به ضیاءالدین. رجوع به علی کرمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمود عاملی مشغرائی. رجوع به علی مشغرائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمود ریماوی. رجوع به علی ریماوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمود امین. رجوع به علی امین شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن محمد رابض بدخشانی. رجوع به علی رابض شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد نیشابوری، مشهور به خبازی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی خبازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مخلص بابا، مشهوربه عاشق پاشای قیرشهری. رجوع به علی قیرشهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن مسعودبن محمودبن محمدبن محمدبن محمدبن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی، مشهور به مصنفک و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد قابونی دمشقی حنفی، ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قابونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی (علی اطول...)، مشهور به قره باش. رجوع به علی اطول قره باش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدجعفر حسنی حسینی یزدی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر یزدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن مسعده ٔ باهلی، مکنّی به ابوحبیب. تابعی بود. رجوع به علی باهلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد منجوزانی بلخی. رجوع به علی منجوزانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد همدانی (علی اکبر...)، ملقّب به صدرالاسلام. رجوع به علی اکبر همدانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد هروی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی هروی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد ویشجردی، ملقّب به جاسوس الفلک. رجوع به علی ویشجردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد وزان حلبی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی وزان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد عدوی شمشاطی، مکنّی به ابوالحسن و ابوالقاسم. رجوع به علی شمشاطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد طرابلسی بن ناصرالدین. امام جامع اموی دمشق. رجوع به علاءالدین (ابن ناصرالدین) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد ترمذی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به منجیک. شاعر مشهور. رجوع به منجیک ترمذی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد حر عاملی کرکی. رجوع به علی حر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد چتالجه وی رومی حنبلی. رجوع به علی چتالجه وی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد داعی صلیحی مکنّی به ابوکامل یا ابوالحسن. رجوع به علی صلیحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد خراسانی حسنی، مشهور به سائح علوی. رجوع به علی سائح شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد حلابی. رجوع به علی حلابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد زیات. رجوع به علی زیات شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد حسینی، مشهور به حکیم. رجوع به علی حکیم شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدحسین شهرستانی حائری. رجوع به علی شهرستانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدحسین زنجانی. رجوع به علی زنجانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدحسین بن محمدعلی بن محمدحسین بن محمدعلی حسینی مرعشی. رجوع به علی مرعشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدحسین بن زین العابدین، مشهور به زین التمیمی کاظمی. رجوع به علی تمیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد حزوری آمدی شافعی. رجوع به علی آمدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد حداد نصری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حداد و طبسی (علی بن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد دیلمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دیلمی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد خلیلی زیدی جیلی. رجوع به علی خلیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن هلال. نام او علی بن محمدبن هلال جزائری عراقی شیعی، مکنّی به ابوالحسن و مشهوربه ابن هلال است. رجوع به ابوالحسن (زین الدین علی بن هلال...) و به علی جزائری (ابن محمدبن هلال...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی منذری. رجوع به علی منذری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی نیریزی، ملقب به ارشدالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی نیریزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد اخفش نحوی. رجوع به علی اخفش (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد برکه ٔ تطوانی مغربی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تطوانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد جرجانی ادریسی. او راست: تاریخ جرجان. و نیز رجوع به ادریسی (علی بن محمدبن...) و جرجانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد تیتلاوی. رجوع به علی تیتلاوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد تهرانی. رجوع به علی کنی (تهرانی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد تمیمی مغربی اشعری قسنطینی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تمیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد دمشقی شاذلی حنفی (درویش). رجوع به علی دمشقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد رازی، ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی رازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدطاهربن عبدالحمیدبن موسی بن علی بن معتوق عاملی نباطی اصفهانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عاملی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد (فتحا) سوسی سملالی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شیرازی عمری شافعی، ملقّب به مظفرالدین. رجوع به علی شیرازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد رومی حنفی، مشهور به پاشماقچی زاده. رجوع به پاشمقچی زاده (سیدعلی افندی...) و پاشمقجی زاده و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 198. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 764.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شیرازی حنفی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی شیرازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شرنقاشی، خطیب شافعی. رجوع به علی شرنقاشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد سخاوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سخاوی (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شبیب. رجوع به علی شبیب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شاهرودی، ملقّب به علاءالدین و مشهور به مصنفک، رجوع به علی مصنفک شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شاهرودی. رجوع به علی شاهرودی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدشاکر (علی رضا...). رجوع به علی رضا شاکر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شافعی. رجوع به علی شافعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شابشتی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شابشتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد سوسی فاسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد ربعی، مشهور به لخمی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی لخمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد سمری. خاتم سفرای اربعه ٔ حضرت قائم (ع). رجوع به علی سمری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد شمشاطی عدوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شمشاطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن علی نجیب رودباری. رجوع به علی رودباری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدجوادبن علی بن موسی الرضا علیهم السلام، ملقّب به نقی. دهمین امام از ائمه ٔ شیعه ٔ اثناعشریه. رجوع به ابوالحسن (علی النقی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد حجازی قاینی. رجوع به علی حجازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد عزالی لوکری، مکنّی به ابوالحسن. شاعر عهد سامانیان. مکنّی به ابوالحسن (علی بن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد جمالی حنفی. رجوع به علی جمالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد حناوی زاده، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی حناوی زاده شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد رومی، مشهور به رضائی. رجوع به علی رضائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدرفیع طباطبائی. رجوع به علی طباطبائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدرضا طباطبائی. رجوع به علی طباطبائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدرضابن موسی بن جعفر کاشف الغطاء نجفی. رجوع به علی کاشف الغطاء شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقادر نبیتیتی مصری حنفی. رجوع به علی نبیتیتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صالح بن ابی لیث بن أسعدبن فرج بن یوسف طرطوشی دانی، مشهور به ابن عزالناس و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی دانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن ابی الحسن اردبیلی تبریزی شافعی، ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تبریزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن امیهبن خلف. از کفار قریش بود که در غزوه ٔ بدر، عبدالرحمان بن عوف وی و پدرش امیه را اسیر ساخت و بلال حبشی که در مکه از آنها متضرر شده بود انصار را تشویق به قتل آنان کرد و بالاخره هر دو با شمشیر حبیب بن یصاف انصاری و حباب بن منذر کشته شدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 340) (از امتاع الاسماع مقریزی ج 1 ص 90).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حسن بن حمزه ٔ حمزی (شریف...) ملقّب به جمال الدین. امیر یمن. رجوع به علی حمزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن امیر محمد برندق برلاس (میرزا علی بیک...). از شاهزادگان تیموری. رجوع به علی بیک بن امیر محمد... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ایرنجین (امیر شیخ...). پدر او امیر ایرنجین، پدر یکی از زنان سلطان ابوسعید بهادرخان بود، و چون با ابوسعید از در مخالفت درآمد، در جنگی که در جمادی الاولای سال 719 هَ. ق. در حدود آذربایجان در ساحل سفیدرود بین آن دو روی داد، فرزند امیر ایرنجین یعنی امیر شیخ علی، توسط سپاهیان سلطان ابوسعید کشته شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 206) (از تاریخ مفصل ایران، مغول تألیف عباس اقبال ص 333).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ایدمربن علی جلدکی، ملقب به عزیزالدین. رجوع به علی جلدکی (ابن محمدبن ایدمر...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اَیدُغدی. فقیه حنبلی، اهل دمشق و ترکی الاصل. او را فرهنگی است در شرح حال شیوخ خود. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 42 از الاعلام زرکلی).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد، ملقّب به نظام الدین. عالم قرن ششم هجری. او راست: مختصرکتاب المصباح الصغیر. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 176).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اوچ قرابهادر (شیخ...). وی از امیرزادگان بود، و در ذی حجه ٔ سال 808 هَ. ق. امیر سیدخواجه، با او و برادرانش و تیمور ملک دولدای هم پیمان شده میخواستند علیه میرزا شاهرخ قیام کنند، ولی میرزا شاهرخ بموقع ازین نقشه آگاه شده آنها را تنبیه کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 559).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اندلسی، علی بن حمدون بن سماک بن مسعودبن منصور جذامی، مشهور به ابن اندلسی. رجوع به علی جذامی (ابن حمدون بن سماک بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن انجب ابی المکارم المفضل بن ابی الحسن علی بن ابی الغیث مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفربن ابراهیم بن حسن لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مقدسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أنجب بن عثمان بن عبداﷲبن عبدالرحیم بغدادی خازن شافعی، مشهور به ابن ساعی و مکنی به ابوطالب و ملقب به تاج الدین (593- 674 هَ. ق.). او را علاوه بر کتبی که در «ابن ساعی » نقل شده است کتابهای زیر میباشد: 1- الاحادیث الثمانیه العالیه. 2- اخبارالادباء. 3- اخبارالخلفاء. 4- الایناس بمناقب عباس. 5- الحث علی طلب الوالد. 6- ذیل بر کامل التواریخ ابن اثیر، در پنج مجلد. 7- ذیل بر مختصر طبقات الشافعیه ٔ ابراهیم بن علی شیرازی، در هفت مجلد. 8- سیره المستنصر. 9- شرح بر مقامات حریری، در بیست وپنج مجلد. 10- غررالمحاضره و دررالمکاثره، در تاریخ. 11- غزل الطرف، در دو جلد. 12- مشیخه علی بن انجب. 13- المعلم الاتابکی. 14- مفاتیح الجنان و مصابیح الجنان. 15- مناقب الخلفاء الاربعه، در سه جلد. 16- نزهه الابصار. 17- نساء الخلفاء من الاحرار و الاماء. رجوع به ابن ساعی و به کتب زیرشود: معجم المؤلفین ج 7 ص 41 کشف الظنون ص 14 و 25 و سایر صفحات هدیه العارفین ج 1 ص 712 و ایضاح المکنون ج 1 ص 42 و أعیان الشیعه ج 41 ص 98 و تاریخ علماء بغدادابن رافع سلامی ص 137 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 13 ص 270 والحوادث الجامعه ٔ ابن فوطی ص 386 و شذرات الذهب ج 5 ص 343 و تذکره الحفاظ ج 4 ص 250 و التعریف بالمؤرخین عزاوی ج 1 ص 92 و المخطوطات التاریخیه ص 52 و حمیدیه کتبخانه ص 63 و التذکره ٔ طاهر جزائری شماره ٔ 127 و فهرس المؤلفین بالظاهریه و طبقات الشافعیه ٔ اسنوی ص 123 و الوافی صفدی ج 12 ص 12 و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 117.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن افراسیاب جلابی (کیا...). رجوع به علی جلابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن امیر مؤیدارلات. وی در هنگام لشکرکشی دوم امیر تیمور گورکانی به خراسان، همراه او بود. و امیر تیمور درین جنگ قلعه ٔ قهقهه را که در برابر دروازه ٔ کلات بود تعمیر کرد و حاجی خواجه را کوتوال آن حصار ساخت و امیرزاده ٔ علی بن امیر مؤید ارلات را با شیخ علی بهادر در آن قلعه گذاشت تا راه ها را مضبوط کنند و نگذارند کسی به کلات آمد و رفت کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 433).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أفلج بن محمد عبسی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به عبسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن امیر علی قوشچی (امیر شیخ...). وی از امرای سلطان ابوسعید بود. و ابوسعید در سال 730 هَ. ق. وی را بهمراهی خواجه علاءالدین محمد، به خراستان فرستاد و حکومت خراسان را به دست امیر شیخ علی سپرد تا خرابی هائی را که بعد از قتل امیر چوپان در آن سرزمین بروز کرده بود ترمیم نماید. پس از مدتی امیر علی جعفر که برای مخالفت با محمدخان در اوجان، به خراسان رفته بود با جمعی از امرا و از جمله این امیر شیخ علی ملاقات کرده و آنان را با خود همراه ساخت. و این عده در شعبان سال 737 هَ. ق. سلطانیه را تصرف کردند. ولی امیر شیخ علی بعداً به دست طغاتیمورخان به قتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 226). (از تاریخ مفصل ایران، مغول تألیف عباس اقبال ص 343 و 344).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ایوب قدسی شافعی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی قدسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن امیر ارغونشاه جونی قربانی (علی بیک...). پدر او امیر ارغونشاه جونی قربانی حاکم نیشابور بود، و خود علی بیک بر حدود مرو و ماخان مستوفی بود و بعداً حاکم ابیورد و حدود آن شد. در سال 784 هَ. ق. به امیر تیمور گورکانی خبر رسید که این علی بیک جونی قربانی با امیر ولی متحد شده قصد سبزوار را دارند، لذا امیر تیمور با سپاهی به قصد او رفت و در حوالی قلعه ٔ کلات، علی بیک شکست خورده تسلیم شد و مورد عفو امیر تیمور قرار گرفت. اما بار دیگر پس از بازگشت به قلعه ٔ خود آغاز مخالفت کرد و امیر تیمور عده ای را مأمور محاصره ٔ آن قلعه ساخت و خود بجانب مازندران رفت. و پس از مدتی علی بیک دوباره تسلیم شد و مورد عفو امیر تیمور قرار گرفت. ولی چون بار دیگر با برخی از امیران آغاز شورش کرد به دستور امیر تیمور او و ملک غیاث الدین پیرعلی و برادرش ملک محمد و جمعی دیگر به یاسا رسیدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 431- 434).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ام ولد، علی بن عبدالعزیز، بن حسام بن حامد رومی، مشهور به ابن ام ولد و ولدزاده ٔ رومی. رجوع به علی رومی (ابن عبدالعزیزبن حسام بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن امراﷲحنائی. رجوع به علی حناوی زاده (ابن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اماجور، علی بن ابی قاسم عبداﷲبن اماجور منجم، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی القاسم...) و به ابن اماجور شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن الیاس آغاجی بخاری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی آغاجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن الیاس (امیر...). در سال 322 هَ. ق. که معزالدوله به اشاره ٔ برادر بزرگتر خود عمادالدوله به قصد تسخیر کرمان روان شد، این علی بن الیاس (در روضهالصفا نام او محمد ذکر شده است) حاکم کرمان بود و در آنجا متحصن شد و روزها لباس رزم میپوشید و به جنگ معزالدوله میرفت اما شبها وسایل پذیرائی و خوراک برای معزالدوله می فرستاد. و چون معزالدوله علت این تناقض را از وی پرسید، جواب گفت که روزها مطابق وظیفه ٔ خود با تو که دشمن ولایت من هستی میجنگم ولی شبهاوظیفه ٔ دیگر خود را نسبت به تو که در ولایت ما مهمان هستی انجام میدهم. معزالدوله ازین جواب منفعل گشت وموقتاً از تسخیر کرمان صرف نظر کرد، تا اینکه پس از علی پسرش الیسع به حکومت رسید و معزالدوله توانست کرمان را تصرف کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن التمش، ملقب به جلال الدین. وی حاکم قنوج بود و در ماه شعبان سال 645 هَ. ق.هنگامی که برادرش سلطان ناصرالدین محمودبن شمس الدین التمش به فتح ولایت میان دوآب مبادرت کرد همراه وی بود و پس از پایان جنگ و جدال، ناصرالدین محمود ایالت کهتل را به برادر خود جلال الدین علی تفویض کرد، ولی جلال الدین علی بر اثر برخی توهمات از راه کوهستان بجانب لاهور فرار کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 624).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أقبرس، علی بن محمدبن أقبرس قاهری شافعی، مشهور به ابن أقبرس و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی قاهری (ابن محمدبن أقبرس...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أمین جزائری. رجوع به علی جزائری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن داوود مالکی قیروانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قیروانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أعمی، علی بن محمدبن مبارک، ملقب به کمال الدین و مشهور به ابن أعمی. شاعر مصری. رجوع به علی بن محمدبن مبارک شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بایدوخان. وی یکی از سه پسر بایدوخان است که هیچ یک از ایشان به سلطنت نرسید. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 145).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بطال، علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی، مشهور به ابن لجام و ابن بطال، و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قرطبی (ابن خلف بن عبدالملک...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بسام، نام او علی بن محمدبن نصربن منصوربن بسام عبرتائی بغدادی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بسام است. رجوع به ابن بسام و علی بن محمدبن نصربن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بندار مؤدب. مافروخی در «محاسن اصفهان » نام او را جزء دانشمندان متقدم عصر خود (قرن پنجم هجری) آورده است، و ظاهراً وی همان علی بن بندار رازی حنفی است. رجوع به علی رازی (ابن بندار...) شود. (از محاسن اصفهان مافروخی ص 32) (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 124).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بندار رازی حنفی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی رازی (ابن بندار...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بلیق حاجب. وی در اوایل خلافت القاهر باﷲ عباسی منصب حجابت او را عهده دار بود، ولی پس از مدتی چون برخی از بزرگان که علی و پدرش بلیق بن مقله نیز جزء آنان بودند، شروع به مخالفت با القاهر باﷲ کردند. القاهر نیز آنان را به قتل رساند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 296).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بلبل الوزیر. وی به بغداد بود و خواهرزاده ای داشت که دچار سکته شده بود و توسط صاعدبن بشر معالجه گردید که شرح آن واقعه در عیون الانباء آمده است. (از عیون الانباء ج 1 ص 222).

علی. [ع َ] (اِخ) بلبان بن عبداﷲ فارسی مصری حنفی، ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بکمش بن مزان بن عبداﷲ ترکی، ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ترکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بکربن وائل. وی جدی است جاهلی و از عدنانیه. او را فرزندی بنام «صعب » بود که نسل وی از اوست. نام او در نهایهالارب قلقشندی بصورت «علی بن صعب بن بکر» آمده است. (از جمهرهالانساب ص 291 و سبائک الذهب ص 5 و نهایهالارب قلقشندی ص 300).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بکار، مکنی به ابوالحسن. وی از مشایخ است و با ابراهیم بن ادهم صحبت داشته است. و از او برخی کرامات نقل کنند. (از نفحات الانس جامی چ توحیدی پور ص 119).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بقال، علی بن یوسف، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بقال. رجوع به علی بن یوسف شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ایل ارسلان قریب، معروف به حاجب بزرگ. از بزرگان امرای سلطان محمود غزنوی. رجوع به حاجب (علی بن قریب...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بری سودانی. رجوع به علی سودانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بتنونی، علی بن عمربن علی بن حسام الدین ابوصیری حنفی شاذلی، مشهور به ابن بتنونی. رجوع به علی بتنونی (ابن عمربن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن باجی، مکنی به ابوالحسن. تابعی است و ابن ابی عروبه از او نقل کند. و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن باجی) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بری، نام او علی بن محمدبن علی بن محمدبن حسین رباطی مغربی مالکی، مشهور به ابن بری و مکنی به ابوالحسن است. رجوع به ابن بری و علی بن محمدبن علی بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بُرَید ابودعامه ٔ قیسی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قیسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بذیمه. محدث است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بدربن شجاع الدین خورشیدبن ابی بکر (امیر...). رجوع به علی لر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بدربن خورشیدبن ابی بکر (امیر...). رجوع به علی لر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بخاری، علی بن احمدبن عبدالواحد مقدسی حنبلی، مشهور به ابن بخاری و ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بخاری (ابن احمدبن عبدالواحد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بُخار. محدث است. (منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بُحَیر تابعی است. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بحربن بَرّی. محدث است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بسام شنترینی اندلسی، مکنی به ابوالحسن (477- 542 هَ. ق.). ادیب و شاعر و مورخ رجوع به ابن بسام و به کتب ذیل شود. معجم المؤلفین ج 7ص 43 و کشف الظنون ص 825 و معجم الادباء ج 12 ص 275 و تاریخ الفکر الاندلسی ص 288 و المخطوطات التاریخیه و ص 56و هدیه العارفین ج 1 ص 702 و ایضاح المکنون ج 1 ص 541 والوافی صفدی ج 12 ص 13 و فهرس المؤلفین بالظاهریه.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن استجی، علی بن عبداﷲبن علی بن محمدبن یوسف بن سلیمان بن عمر ازدی، مشهور به ابن استجی. رجوع به علی ازدی (ابن عبداﷲبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أعلم، علی بن حسن علوی بغدادی، مشهور به ابن أعلم و مکنی به ابوالقاسم. ریاضی دان و منجم مشهور قرن چهارم هجری. رجوع به ابن اعلم و علوی (علی بن حسن...) و علی بن حسن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بابویه، علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بابویه. رجوع به ابن بابویه و علی بن حسین بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد مصری شامی شافعی اشعری، مشهور به ابن صدقه. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بویه بن فناخسرو دیلمی، ملقب به عمادالدوله و مکنی به ابوالحسن. رجوع به عمادالدوله ٔ دیلمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد کریدی حنفی، ملقب به شکری. رجوع به علی کریدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد هیتی. رجوع به علی هیتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد نسوی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی نسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد میمندی، مکنی به ابوالحسن. وزیر سلطان محمودبن سبکتکین. رجوع به علی میمندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد مهلبی لغوی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مهلبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد نجاری شعرانی شافعی. رجوع به علی شعرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد مقری. رجوع به علی مقری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد مغربی یشرطی شاذلی. رجوع به علی یشرطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد معتضدبن موفق بن متوکل عباسی، مکنی به ابومحمد و ملقب به المکتفی باﷲ. هفدهمین خلیفه ٔ عباسی. رجوع به علی عباسی (ابن احمد معتضد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد سهیلی اسفرایینی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اسفرایینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد کوفی علوی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی کوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد شامی خزرجی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی شامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد کاتب، ملقب به منتجب الدین بدیع اتابک جوینی. منشی معروف سلطان سنجر سلجوقی. رجوع به علی جوینی (ابن احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أخضر، علی بن عبدالرحمان بن مهدی بن عمران اشبیلی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اخضر. رجوع به علی اشبیلی (ابن عبدالرحمان بن مهدی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدقرافی انصاری مصری شافعی. رجوع به علی قرافی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد فقیه عاملی. رجوع به علی فقیه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد عمرانی موصلی. رجوع به علی عمرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد عادلی عاملی مشهدی غروی. رجوع به علی عادلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد طوسی، مکنی به ابومنصور و متخلص به اسدی. شاعر مشهور. رجوع به اسدی طوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد طائی سموقی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین. رجوع به علی سموقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد صرصری نجری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی صرصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد شبامی عاملی زیدی، ملقب به زین الدین. رجوع به علی عاملی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد مجتبی انطاکی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی انطاکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اصیل بن مسعودبن محمودبن محمد حنفی برمائی، مکنی به ابومحمد. رجوع به علی برمائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد سماقه ٔ عاملی مشغری. رجوع به علی سماقه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ادریس بن علی قصاره ٔ حمیری. رجوع به علی قصاره شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبداﷲبن موسی بن بلال بن عامربن ابی موسی عبداﷲبن قیس اشعری یمانی بصری، مکنی به ابوالحسن. پیشوای اشعریان. رجوع به ابوالحسن اشعری و علی اشعری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بغدادی، ملقب به علم الدین و مشهور به رکاب سالار. رجوع به علم الدین جوهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسرافیل قنالی زاده (مولی...). رجوع به علی قنالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر، مشهور به ابن سیده و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن سیده و علی بن سیده شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن یوسف قونوی تبریزی شافعی، ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قونوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن موسی بن علی بن حسن بن محمد دمشقی شافعی، مشهور به ابن عمادالدین و ابن وِس ّ، و ملقب به علاءالدین. متولد در سال 917 هَ. ق. وی در 971 هَ. ق. در دمشق درگذشت. او را حواشیی بر شرح ابن مصنف بر ألفیه میباشد. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 37 از شذرات الذهب ابن عماد ج 8 ص 363).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن قاسم بن محمد حسنی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حسنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن علی بن حسن بن عطیه ٔ ابیاری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به شمس الدین. رجوع به علی ابیاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به میثمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن شریف حسنی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به أعرج. از پادشاهان دولت سجلماسه در مغرب. رجوع به علی سجلماسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن خلیل خراسانی (علی اکبر نواب...). رجوع به علی اکبر خراسانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اخشید، مکنی به ابوالحسن. سومین تن از سلاطین آل اخشید در مصر و شام بود که از 349 تا 355 هَ. ق. سلطنت کرد. رجوع به «آل اخشید» شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن جباره ٔکندی محلی سخاوی مالکی، ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره (554- 632 هَ. ق.). وی ادیب و نحوی و شاعر بود. و در قاهره درگذشت. اوراست: نظم الدر فی نقدالشعر. و نیز او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 34 از کشف الظنون ص 1961 و هدیه العارفین ج 1 ص 707 و الوافی صفدی ج 12 ص 6 و بغیه الوعاه سیوطی ص 329 و ایضاح المکنون ج 1 ص 507).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن باکو، علی بن محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوعبداﷲ و مشهور به ابن باکو. از عرفای نیمه ٔ اول قرن پنجم هجری. رجوع به علی بن محمدبن عبداﷲ شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسد، مکنی به ابوالمعالی. امیربدخشان و معاصر ناصرخسرو بود. ابیات ذیل از اوست:
فخر دانا به دانش و ادب است
فخر نادان به جامه و سلب است
ادب و دانش از ادیب اکنون
خوار، ورچند مزد باادب است
ناکسان پیشگاه و کامروا
فاضلان دورمانده، وین عجب است
سبب این همه نداند کس
جز همان کو مسبب سبب است
علی بن اسد چنین گوید
کاین جهان سربسر غم وتعب است.
(ازیادداشت مرحوم دهخدا).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ادریس مأمون بن یعقوب منصور، مکنی به ابوالحسن سعید و ملقب به المعتضد باﷲ. از خلفای موحدین (بنی عبدالمؤمن) در مراکش. رجوع به علی مؤمنی (ابن ادریس...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق مروزی، مکنی به ابوالحسن. تابعی بود. نیز رجوع به ابوالحسن علی... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق طوسی. وی پدر خواجه نظام الملک بود. رجوع به علی طوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق برمکی. رجوع به علی برمکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق أبیوردی خاورانی، ملقب به اوحدالدین. رجوع به علی أبیوردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق بن محمدبن غانیه، مشهور به ابن غانیه. وی امیر جزایر بالیار و نواحی آن در شرق اندلس بود. که در سال 579 هَ. ق. پس ازدرگذشت پدرش حکومت را به دست گرفت و از مشغولیت بنی عبدالمؤمن (موحدین) در اندلس استفاده کرد و در سال 586 بر ساحل بجایه در الجزائر دست یافت و برخی از مخالفان موحدین به وی پیوستند و او را لقب «امیرالمسلمین » دادند. سپس در جنگی که بین او و یعقوب بن یوسف مؤمنی درگرفت وی شکست خورد و فرار کرد و در سال 585 در خیمه ٔ یک پیرزال عرب درگذشت. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 68 از المعجب ص 270 و وصفه جزیره الاندلس ص 189).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق بن خلف زاهی بغدادی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی زاهی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت نوبختی، سرسلسله ٔ یک شعبه از خاندان نوبختی بود. رجوع به علی نوبختی (ابن اسحاق بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق بن ابراهیم حنظلی سمرقندی. رجوع به علی سمرقندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی، مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أضحی، علی بن عمربن محمدبن مشرف بن احمد همدانی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اضحی. رجوع به علی همدانی (ابن عمربن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسحاق، معروف به ابن سلار و ملقب به الملک العادل سیف الدین. وزیر ظافر عبیدی صاحب مصر. رجوع به ابن سلار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفر، مشهور به سیدبن طاووس و مکنی به ابوالقاسم یا ابوالحسن یا ابوموسی. رجوع به ابن طاووس وعلی بن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن طاووس... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حرانی، علی بن حسین بن علی بن علان بن عبدالرحمان، مشهور به ابن حرانی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حرانی (ابن حسین بن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدراسبی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی راسبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حداد، علی بن عمربن محمدبن فارس انباری، مشهوربه ابن حداد و ملقب به قوام الدین و مکنی به ابوالفرج. رجوع به علی انباری (ابن عمربن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن طرخان. از استادان موسیقی و غناء. رجوع به ابن طرخان (ابوالحسن علی...) شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن حسن. وی کاتب محمدبن محمود سبکتکین بود، و او ذواللسانین بوده است و در هر دو زبان عربی و فارسی شعر می گفت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ونیز رجوع به لباب الالباب عوفی چ لیدن ج 1 ص 26 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسام الدین اکبرآبادی هندی، مشهور به آرزو و ملقب به سراج الدین. رجوع به آرزو و به علی شاه بن حسام الدین... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسام الدین بن عبدالملک جونفوری هندی، مشهور به متقی و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی متقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسام الدوله. از سلاطین آل باوند. رجوع به علاءالدوله ٔ باوندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حزمون اندلسی. رجوع به علی اندلسی (ابن حزمون) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حزم، علی بن احمدبن سعیدبن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی، مکنی به ابومحمد و مشهور به ابن حزم. رجوع به ابن حزم و علی بن احمدبن سعیدبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حاکم بامر اﷲ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الظاهر لدین اﷲ. وی هفتمین خلیفه ٔ فاطمی مصر است که پس از قتل پدر به سلطنت رسید و در ابتدای کار امیرالجیوش را صاحب منصب ساخت و چون تمکنی پیدا کرد وی را با عمّه ٔ خود به قتل رساند. در سال 415 هَ. ق. در عهد این خلیفه در مصر قحط و غلائی عظیم اتفاق افتاد و مدت دو سال ادامه داشت. و در سال 420 او رافرزندی پیدا شد که «سعد» نام نهادش و لقب «المستنصرباﷲ» به او داد. در سال 421 قیصر روم با ششصدهزار سپاهی بسوی شام متوجه گشت ولی در حدود حلب تارومار و منهزم گشتند. و در نیمه ٔ شوال سال 427 الظاهر لدین اﷲ در سن سی سالگی بر اثر مرض استسقا درگذشت. مدت خلافتش شانزده سال بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 455). و نیز رجوع به ظاهر (ابن ابی منصور الحاکم)... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حرب بن محمدبن علی طائی موصلی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حَرازه. عباس دوری از وی روایت دارد. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بواب، علی بن هلال بغدادی، مشهور به ابن بواب و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن بواب و علی بن هلال... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حجهاﷲبن علی بن عبداﷲبن حسین بن محمدبن عبدالملک طباطبائی شولستانی نجفی، ملقب به شرف الدین. رجوع به علی طباطبائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن، ملقب به ابوالفرج. موسیقی دان متوفی در سال 721 هَ. ق.). او را کتابی است در موسیقی. (از معجم المؤلفین از تاریخ الموسیقی العربیه ٔ جول رووانیت ص 23).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حجه، علی بن عبداﷲبن حجّه حموی حنفی، ملقب به تقی الدین و مکنی به ابوبکر و مشهور به ابن حجه. رجوع به ابن حجه (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکربن علی...) و علی بن عبداﷲبن حجه... شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن حجر، علی بن محمدبن محمدبن علی بن احمدبن حجر عسقلانی مصری کنانی شافعی، مشهور به ابن حجر. رجوع به علی عسقلانی (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حجربن ایاس سعدی مروزی. رجوع به علی سعدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حجازی بن محمد بیومی حسنی ادریسی شاذلی شافعی خلوتی دمرداشی احمدی. رجوع به علی بیومی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حبیب اﷲبن محمدبن نوراﷲبن ابی اللطف شافعی قدسی. رجوع به علی قدسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حَبْشی بن قونی، مکنی به ابوالقاسم. تلعکبری از وی روایت کرده و در سال 332 هَ. ق. وی را دیده است. او راست: کتاب الهدایا. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 98).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حَبَشون. محدث است. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حربن یزید ریاحی. وی فرزند حربن یزید است که در واقعه ٔ کربلا پس از پدرش همراه با برادر خود مصعب و غلام پدرش غره، با دشمنان امام حسین (ع) جنگیدند و به درجه ٔ شهادت رسیدند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 52).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أدمی، علی بن محمدبن محمد، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن أدمی و ملقب به صدرالدین. رجوع به علی بن محمدبن محمد شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بهاءالدین سام بن شمس الدین محمدبن فخرالدین مسعود، ملقب به ملک جلال الدین. وی از ملوک بامیان است که پس از فوت پدرش بهأالدین سام، مدت هفت سال در بامیان حکومت کرد و در آن سال سلطان محمد خوارزمشاه که در ماوراءالنهر بود، به بامیان حمله کرد و ملک جلال الدین علی را کشت و قلمرواو را تسخیر کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 609).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حامد کحال. وی از کحالین مشهور در دمشق بود. و فرزندش مهذب الدین عبدالرحیم نیز شهرت بسزائی درین علم داشت. (از عیون الانباء ج 2 ص 239).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن ابی فرج احمد، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به رئیس الرؤساء ابن مسلمه. از وزرای عادل و دانشمند بود. وی در سال 397 هَ. ق. متولد شد و در سال 437 به سمت وزارت القائم بامر اﷲ خلیفه ٔ عباسی منصوب گشت و خلیفه لقب جمال الدین، شرف الوزراء، رئیس الرؤساء به وی داد. او وزیری صاحب رأی و خرد بود، و برخی از مورخین را عقیده بر این است که وی با پیش گرفتن سیاست نزدیکی به ترکان، توانست نقشه ٔ فاطمی ها را برای برانداختن خلافت عباسی خنثی کند. وی همچنان در منصب وزارت باقی بود تا سال 450 که در این سال به دست ارسلان بن عبداﷲ بساسیری دستگیر شد و به قتل رسید و جسد او را مثله مثله کردند.عمر او پنجاه ودو سال و پنج ماه و وزارتش دوازده سال و یک ماه بود. (از الاعلام زرکلی از البدایه و النهایه ج 12 ص 80 و تاریخ بغداد ج 11 ص 391 و سیرالنبلاء ج 15 ودائره المعارف الاسلامیه ج 1 ص 278 و کامل التواریخ ج 9 ص 182 و النجوم الزاهره ج 5 ص 6 و ابن خلدون ج 3 ص 457).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن طوبی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی طوبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن صدقه ٔ مصری یمانی حنفی، مشهور به امام بیرم پاشا. رجوع به علی بیرم شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن صدقه، مکنی به ابوالحسن و ملقب به شرف الدوله. پدر او وزیر المسترشد بود و نخستین کس از بنی صدقه بود که به وزارت رسید و لقب جلال الدوله داشت. این علی بن حسن همیشه نایب پدر خود در وزارت بود و هیچگاه بالاستقلال وزیر نشد. او را خطی خوش بود و در اواخر عمر رباطی بر ساحل دجله بنام «رباطالدرجه» ساخت و با عده ای از فقرا در آنجا عزلت گزید. تولد او در محرم سال 499 هَ. ق. و وفاتش در هفتم صفر سال 554 بوده است. (از معجم الادباء چ مصر ج 13 ص 49).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد آل حاجی بلادی. رجوع به علی حاجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حجه ٔ حموی حنفی، ملقّب به تقی الدین ومکنّی به ابوبکر. ادیب و شاعر بود. او راست: 1- امان الخائفین من امه سیدالمرسلین. 2- بدیعیه ابن حجه. 3- بروق الغیث، در شرح لامیهالعجم. 4- بلوغ الامل فی فن الزجل. 5- بلوغ المراد من الحیوان و النبات و الجماد. 6- ثبوت الحجه. 7- ثبوت العشره. 8- ثمرات الاوراق فی المحاضرات. 9- الثمرات الشهیه فی الفواکه الحمویهو الزوائد المصریه. 10- جنی الجنتین. 11- خزانهالادب و غایهالارب، در شرح بدیعیه، در یک مجلد بزرگ. 12- دیوان شعر. 13- رشف المهلین، در تخمیس ابیات شیخ عبدالقادر گیلانی. 14- قبول البینات. 15- الفواکه الجنیه فی نوادرالملوک و الابیات الادبیه. 16- الفواکه الشهیه و الزوائدالمصریه. 17- قهوه الانشاء، در دو مجلد. 18- کشف اللثام عن وجه التوریه و الاستخدام. 19- مجری السوابق فی الخیل و السبق. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس المؤلفین بالظاهریه. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 166. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 124 و سایر صفحات و ج 2ص 220) (از هدیهالعارفین ج 1 ص 731). و نیز رجوع به ابن حجه (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکربن علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن ابی طالب باخرزی سخنی شافعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن باخرزی و ابوالحسن علی بن حسن... و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 65 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 454 و معجم الادباء ج 13 ص 33 و طبقات الشافعیه ٔ سبکی ج 3 ص 298 و النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 5 ص 99 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 327 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 112 و مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 213 و مرآهالجنان یافعی ج 3 ص 95 و کشف الظنون ص 761و سایر صفحات و المخطوطات العربیه ٔ کورکیس عواد ص 56و مخطوطات الموصل جلی ص 53 و مکتبهالمجلس النیابی ص 22 و فهرس المخطوطات المصوره سید ج 2 ص 62 و هدیه العارفین ج 1 ص 629 و سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 229 و الوافی صفدی ج 12 ص 26 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 207 و طبقات الشافعیه ٔ اسنوی ص 41 و فهرس المؤلفین بالظاهریهو مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن ابی حسین حسنی کلبی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی کلبی (ابن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علان بن عبدالرحمان، مکنی به ابوالحسن. محدث و حافظ و مورخ. وی در سال 352 هَ. ق. از دمشق به حلب سفر کرد. و در «اعلام زرکلی » سال وفات او 355 ذکر شده است.او راست: تاریخ الجزیره. (از معجم المؤلفین از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 9 و الوافی صفدی ج 12 ص 34).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن عجلان بن رمیثه ٔ حسنی حجازی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی حجازی (ابن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن عبداﷲ عطاس حضرمی باعلوی. رجوع به علی عطاس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حاجب النعمان، علی بن عبدالعزیزبن ابراهیم، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حاجب النعمان. رجوع به ابن حاجب النعمان (ابوالحسن علی بن...) و علی بن عبدالعزیزبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن، نام او علی بن عبداﷲبن محمدبن حسن جذامی مالقی نباهی، مشهور به ابن حسن و مکنی به ابوالحسن است. رجوع به علی مالقی (ابن عبداﷲبن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن صالح نجار طائفی. رجوع به علی نجار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حازم لحیانی. رجوع به علی لحیانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن ابی بکربن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی، مشهور به ابن وهاس و ملقب به موفق الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی درویش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن خاطر جزیری مالکی. رجوع به علی جزیری شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن حسن بن حسین بن محمد موصلی مصری شافعی خلعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی خلعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن حسول، مکنی به ابوالقاسم. رقعه ای از وی که به صاحب بن عباد نوشته، در معجم الادباء نقل شده است. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن حبیب صقلی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی صقلی (ابن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن بویه دیلمی، ملقب به فخرالدوله. رجوع به فخرالدوله ٔ دیلمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن بَل ّ بغدادی. محدث است. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن ایوب. وی زعیم قوم رامانیان بود و ذکر او در فارسنامه ٔ ابن بلخی چنین آمده است: «رامانیان، این قوم قبیله ٔ فضلویه بودند و زعیم ایشان پدر فضلویه بود نام او علی بن الحسن بن ایوب، و همگان شبانی کردندی...». (از فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کمبریج ص 166).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن محمدبن صالح بن حسان بن حصن عبدری، مشهور به ابن مقله و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عبدری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن عبدالرحمان مقری، محمدبن جعفر تمیمی، مشهور به ابن النجار. صاحب «تاریخ کوفه » از وی یاد کند و گوید که در حلقه ٔ درس او بیش از هزار تن حاضر می شدند که برای آنها قرآن تدریس می کرد و بسیاری از قاریان بزرگ شاگرد وی بودند. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 113).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن أذین. نام محدثی است. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن احمدواسطی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی واسطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جراح، علی بن عیسی بن داوودبن جراح بغدادی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جراح. رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی...) و ابن جراح و علی بن عیسی بن داوودبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اسباطبن سالم کوفی شیعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی کوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جاراﷲبن محمدبن ابی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی مخزومی حنفی، مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بهاءالدین محمد جوینی، نواده ٔ خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان. رجوع به علی جوینی (ابن بهاءالدین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن تُمامه علی بن نوح بن محمدبن احمدبن ثمامه. رجوع به علی بن نوح بن محمدبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جدید، علی بن محمدبن احمدبن جدیدبن علی بن محمدبن جدید حضرمی تریمی شافعی، مشهور به ابن جدید. رجوع به علی حضرمی (ابن محمدبن احمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جدعان، علی بن زیدبن أبی ملیکهزهیربن عبداﷲبن جدعان، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جدعان. رجوع به علی بن زیدبن ابی ملیکه... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جدا، علی بن حسین بن احمدبن ابراهیم عکبری، مشهور به ابن جدا و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عکبری (ابن حسین بن احمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جبله ٔ کوفی، مکنی به ابوالحسن... تابعی است. و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جبلهبن مسلم بن عبدالرحمان ابناوی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به عکوک. رجوع به علی عکوک شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جباره ٔ هذلی بسکری، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی بسکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جباره، علی بن اسماعیل بن ابراهیم بن جباره ٔ کندی محلی سخاوی مالکی، ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جباره. رجوع به علی بن اسماعیل بن ابراهیم بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بیان فارسی، مشهور به عیان. رجوع به علی عیان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جباب، علی بن محمدبن سلیمان بن علی بن سلیمان بن حسن انصاری غرناطی، مشهور به ابن جباب و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری (ابن محمدبن سلیمان بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جابربن عامر مالکی وفائی. رجوع به علی وفائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حاتم قزوینی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قزوینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ثمال خفاجی، امیر بنی خفاجه. رجوع به علی خفاجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جروی، علی بن عبدالعزیزبن وزیر جَرَوی، مشهور به ابن جروی. رجوع به علی بن عبدالعزیزبن وزیر جروی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ثروان بن حسن کندی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی کندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ثرده، علی بن ابراهیم بن علی بن معتوق واسطی، مشهور به ابن ثرده. رجوع به علی واسطی (ابن ابراهیم بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ثابت شاعر. وی از رؤسای متکلمین زنادقه (مانویه) بود که خود را مسلمان می نموده است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ثابت بن سعیدبن علی بن محمدبن علی بن سعید تلمسانی قرشی اموی. رجوع به علی تلمسانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن تکین (امیر...). نام شاعری است، و محمدبن عمر رادویانی در ترجمان البلاغه قطعاتی از وی نقل کرده است که از آن جمله قطعه ٔ ذیل در لغز فرزند می باشد:
پذیره م آمد آن دلربای بر در کاخ
سیاه خفتان پوشیده و کلاه بشاخ
به من به شرم نگه کرد و راه را برتافت
غزال هرگز بر یوز کی بود گستاخ
بگفتم او را ای بت متاب روی و مرو
که من به روی تو بینم همی جهان فراخ
وگر خوهی که بدانی مرا بچه از جای
برو بتازی بگریخت گیر با چخماخ.
(از ترجمان البلاغه ٔ رادیاونی ص 101).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ترکمانی، علی بن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی، ملقب به علاءالدین و مشهور به ابن الترکمانی. رجوع به علی ترکمانی (ابن عثمان بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن تاج الدین سنجاری مکی حنفی. رجوع به علی سنجاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جاسم بن محمد اسدی حلی. رجوع به علی اسدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن حسن بن عبیداﷲبن علی بن حسین بن حسن بن علی بن احمد حقینی. رجوع به علی حقینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن چلبی شبینی. ازعلمای اواخر قرن 13 هجری. رجوع به علی شبینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن پیرک پادشاه طغاتیموری (سلطان...). آخرین پادشاه سلسله ٔ طغاتیموری. رجوع به علی طغاتیموری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جزار مصری حنفی، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفر کاتب، مکنی به ابوالحسن فارسی. وی ساکن نیشابور، و درادب و علم توانا بود. و حاکم در کتاب نیشابور از وی نقل می کند. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 106).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جهیر، علی بن محمدبن محمدبن جهیر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به زعیم الدین (یا زعیم الروسا) و مشهور به ابن جهیر. وزیر المستظهر عباسی. رجوع به علی بن محمدبن محمدبن جهیر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفر (یا علی بن احمد) خرقانی، مکنی به ابوالحسن. از بزرگترین مشایخ صوفیه ٔ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری. رجوع به ابوالحسن علی بن جعفر و ابوالحسن خرقانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم (188 تا 249 هَ. ق.). شاعر دربار المتوکل عباسی. رجوع به ابن جهم و نیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 54 و کشف الظنون ص 803 و تاریخ بغداد ج 11 ص 367 و طبقات الشعراء ابن معتز ص 151 و الموشح مرزبانی ص 344 و الاغانی ج 10 و ص 20 و کامل التواریخ ابن اثیر ج 7 ص 249 و طبقات الحنابله ص 164 و دیوان ابن جهم تألیف خلیل مردم.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جهضم، علی بن عبداﷲبن حسن بن جهضم همدانی مکی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم. رجوع به علی همدانی (ابن عبداﷲبن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جولوغ سیستانی، مکنی به ابوالحسن و متخلص به فرخی. شاعر مشهور. رجوع به فرخی سیستانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جُندُب (متوفی در سال 268 هَ. ق.). او راست: کتاب النوادر. (از معجم المؤلفین از الفهرست طوسی ص 94 و منتهی المقال ابوعلی ص 209 و تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 274).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جَنَد. محدث است. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جمیل. وی از بنی حبیب بن عبیده است. و «هجری » گوید که وی در روز فتح در مقدمه ٔ پیغمبر (ص) بوده است. (از الاصابه ج 4 قسم اول).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جمشید نوری مازندرانی اصفهانی شیعی. رجوع به علی نوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن بهرام بن اسکندر روزافزون، صاحب مازندران. رجوع به علی روزافزون شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جمال، علی بن ابی بکربن علی بن ابی بکر عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی مصری شافعی، مشهور به ابن جمال. رجوع به علی مکی (ابن ابی بکربن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفر سعدی، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع (ابوالقاسم علی بن...) و علی بن عبدالرحمان سعدی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن بُهَیش. محدث است. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن محمدبن علی الصادق علیهم السلام. یکی از شش فرزند ذکور امام جعفر الصادق (ع) است. (از معجم التواریخ و القصص ص 456) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 75). وی برادر اسماعیل رئیس فرقه ٔ اسماعیله است و به شام و بلاد مغرب هجرت کرد.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جزله، علی بن عیسی بن جزله ٔ بغدادی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جزله. رجوع به ابن جزله شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب مدنی. رجوع به علی مدنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن فلاح کتامی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن فلاح.از وزرای دولت فاطمی مصر. رجوع به علی کتامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن علی سعدی صقلی، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. در کتاب وافی، نام او بصورت علی بن جعفربن عبداﷲبن حسین بن احمدبن محمد آمده است. رجوع به ابن قطاع و نیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 52 و کشف الظنون ج 4 ص 133 و 1023 و سایر صفحات و روضات الجنات خوانساری ص 484 و معجم الادباء ج 12 ص 279 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 427 و هدیهالعارفین ج 1 ص 695 و ایضاح المکنون ج 2 ص 324 و المکتبه الصقلیه ص 646 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 188 و شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 45 و المختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 2 ص 247 و مرآه الجنان یافعی ج 3 ص 212 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 209 وبغیهالوعاه سیوطی ص 331 و مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1ص 177 و حسن المحاضره ٔ سیوطی ج 1 ص 307 و فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 1 ص 400 و سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 102 ووافی الصفدی ج 12 ص 18 و فهرس المؤلفین بالظاهریه.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن عبداﷲبن حسین بن احمدبن محمدبن سعدی صقلی، مشهور به ابن قطاع و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع و علی بن جعفربن علی سعدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن سعید سعیدی رازی حذاء، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حذاء شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن خضر مالکی جناجی نجفی. رجوع به علی مالکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفربن حسین قدامه ٔ موسوی، مکنی به ابوالقاسم. ممدوح ادیب صابر ترمذی. رجوع به علی موسوی (ابن حسین قدامه ٔ...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جمال الدین بن محمدابراهیم بن شمس الدین بن مجدالمعالی قوام الدین مرعشی مدارسی. رجوع به علی مرعشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن احمدبن حسین بن علی بن یحیی بن محمد شبیبی ذماری. رجوع به علی شبیبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالعزیزبن عبدالحق بن خراسان، مشهور به ابن خراسان. آخرین تن از امرای آل خراسان در تونس بود. وی در سال 553 هَ. ق. پس از درگذشت عمش عبداﷲبن عبدالعزیز به حکومت رسید ولی در سال 554 هَ. ق. بر اثر فشار عبدالمؤمن کومی، ناچار شد که از تونس به مراکش رود، اما قبل از رسیدن به مراکش در سال 555 هَ.ق. درگذشت و بدین ترتیب حکومت آل خراسان نیز منقرض گشت. (از الاعلام زرکلی از الخلاصه النقیه ص 54 و البیان المغرب ج 1 ص 316 و دائره المعارف الاسلامیه ج 8 ص 258).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعد جوهری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی جوهری (ابن جعد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن ابراهیم انکوری مصری، مشهور به درویش. رجوع به علی یمنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن حمیر یمنی همدانی، ملقب به سراج الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی همدانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعدبن عبید هاشمی جوهری بغدادی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی جوهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدزنبیر، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زنبیر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمددریدی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی دریدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن فضل، مشهور به صردرو مکنی به ابومنصور. رجوع به صردر و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 66 و وفیات الاعیان ج 1 ص 453 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 322 و کشف الظنون ص 773 فهرست المخطوطات المصوره ج 1 ص 461 و فهرست الخدیویه ج 4 ص 248.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن محمدبن علی بن محمدبن شراد برعی أبیاری زبیدی یمنی شافعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی برعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی زید محمدبن علی نحوی استرابادی، ملقب به فصیحی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی زید...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أبی زهران، علی بن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمدبن ابی زهران موصلی شافعی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی زهران. رجوع به علی موصلی (ابن یعقوب بن شجاع بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی رجال، علی شیبانی مغربی، مشهور به ابن ابی الرجال و مکنی به ابوالحسن منجم است (406- 454 هَ. ق.). او راست: البارع فی أحکام النجوم و الطوالع. رجوع به ابن ابی الرجال ونیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 92 و فهرس المؤلفین بالظاهریه و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 217.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أبی رافع، علی بن عبداﷲ بغدادی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی رافع. رجوع به ابن ابی رافع و علی بغدادی (ابن عبداﷲ...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی حمله، مکنی به ابونصر. محدث بود. و نیز رجوع به ابونصر علی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی حمزه. وی را سفری به حج در معیت امام جعفر الصادق (ع) دست داده بود و از آن امام درین راه معجزاتی دیده است که تفصیل آن در تاریخ حبیب السیر آمده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 73).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی حسین عبدالرحیم سلمی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قصار (ابوالحسن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی اصیبعه علی بن خلیفهبن یونس بن ابی القاسم بن خلیفه ٔ خزرجی، مشهور به ابن ابی اصیبعه و ملقب به رشیدالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن خلیفهبن یونس بن... و ابن ابی اصیبعه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی حسن سندی مدنی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی سندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی حزین، ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم قرشی... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی، مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. طبیب و دانشمند مشهور قرن هفتم هجری. رجوع به ابن نفیس و کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 58 و کشف الظنون ص 463 و 1024 و سایر صفحات و ایضاح المکنون بغدادی ص 188 و النجوم الزاهره ٔ ابن تغری ج 7 ص 377 و طبقات الشافعیه سبکی ج 5 ص 129 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 13 ص 313 و شذرات الذهب ابن عماد ج 5 ص 401 و مختصر دول الاسلام ج 2 ص 145 و الدارس نعیمی ج 2 ص 131 و حسن المحاضره ٔسیوطی ج 1 ص 313 مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 269 و مرآه الجنان یافعی ج 4 ص 207 و فهرست الخدیویه ج 6 ص 20 وفهرس الطب، المکتبه البلدیه ص 22 و فهرس مخطوطات الموصل ص 217 و روضات الجنات خوانساری ص 496 و فهرست کتابخانه ٔ دانشگاه تهران ج 3 ص 811 و هدیه العارفین ج 1 ص 714 و تلخیص مجمع الاَّداب ابن فوطی ص 117 و تاریخ الاسلام ذهبی جزء آخر ص 72 و طبقات الشافعیه ٔ اسنوی ص 176 و فهرس مخطوطات الطب بالظاهریه و الوافی صفدی ج 12 ص 21.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن علی هروی موصلی، ساکن حلب، مکنی به ابوالحسن. رحاله و خطیب بودکه به علم سیما و چهره آشنایی داشت. اصل وی از هرات بود و در موصل متولد شد و در بسیاری از شهرها گردش کرد. و در دهه ٔ دوم رمضان سال 611 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- الاشارات الی معرفه الزیارات من صحیح الروایات. 2- الخطب الهرویه. 3- منازل الارض ذات الطول و العرض. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 47 از کشف الظنون ص 96و 517 و سایر صفحات و هدیه العارفین ج 1 ص 705 و ایضاح المکنون ج 1 ص 278 و ج 2 ص 301 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 437 و شذرات الذهب ابن عماد ج 5 ص 49 و فهرست الخدیویه ج 5 ص 58 و الوافی صفدی ج 12 ص 13 و فهرس المؤلفین بالظاهریه). و نیز رجوع به ابوالحسن سیاح شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی سعید عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی یمنی مصری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن...) و علی بن عبدالرحمان بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن علی بن محمدبن أبی بکربن عبداﷲبن عمربن عبدالرحمان بن عبداﷲ یمانی زبیدی شافعی، مشهور به ناشری و ملقب به موفق الدین. رجوع به علی ناشری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن علی بن ابی بکربن عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی، مشهور به ابن جمال مصری. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن عبدالرحمان سقاف علوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی سقاف شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن عبدالرحمان بن محمد باعلوی. رجوع به علی سقاف شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن عبدالجلیل فرغانی مرغینانی حنفی، ملقب به برهان الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مرغینانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن سلیمان هیثمی شافعی، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هیثمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی بکربن خلیفه ٔ همدانی حسینی یمانی شافعی، مشهور به ابن أزرق و ملقب به موفق الدین و نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی أزرق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی عبداﷲ هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن منجم. رجوع به علی بن هارون بن علی بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن سلمهبن بحر قطان قزوینی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی احمد حسین طاهربن موسی بن محمدبن موسی ابراهیم بن امام موسی بن جعفر الصادق (ع)، ملقب به علم الهدی و ثمانینی و ذوالثمانین و ذوالمجدین و سیدمرتضی و شریف مرتضی. رجوع به علم الهدی موسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی سعدبن أبی الفرج خیاط، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی خیاط شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی طالب بن عبدالمطلب حسینی همدانی نجفی. رجوع به علی همدانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم قمی. از فقهای قرن 14 هجری. رجوع به علی قمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی قاسم خوانساری. رجوع به علی خوانساری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی هیجاء، ملقب به سیف الدوله. وی از آل حمدان بود که در زمان عباسیان بر موصل و شام حکومت می کردند. سیف الدوله علی در سال 303 هَ. ق. متولد شد و در عهد خلافت المقتدرعباسی، در شام حکومت می کرد و دربار او مرکز تجمع علما و شعرا و ادبا و فضلا بود و خود نیز طبع شعر داشت و گاهی شعر می گفت. در سال 333 هَ. ق. «اخشید» والی مصر به جانب حلب لشکر کشید ولی از سیف الدوله شکست خورد و به طبریه رفت و پس از مدت کمی دوباره به جنگ سیف الدوله آمد و حلب را تصرف کرد، و این جنگ وستیز در سال 334 هَ. ق. به مصالحه انجامید و حلب و حمص و انطاکیه به سیف الدوله تعلق یافت و سایر بلاد شام ازآن ِ اخشید گشت. ولی در همان سال اخشید درگذشت و تمام بلاد شام به تصرف سیف الدوله درآمد تا اینکه وی نیز در ماه صفر سال 356 هَ. ق. درگذشت و جسد او را در میافارقین به خاک سپردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 547).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی وفاء، علی بن سعدبن علی بن عبدالواحدبن عبدالقاهربن احمدبن مسهر موصلی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به مهذب الدین و مشهور به ابن ابی الوفاء. رجوع به علی موصلی (ابن سعدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی محمدحسن بن هبهاﷲبن عبداﷲبن حسین دمشقی شافعی، مشهور به ابن عساکر و مکنی به ابوالقاسم و ملقب به ثقهالدین. رجوع به ابن عساکر و علی بن حسن بن هبه اﷲبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی محمدبن عبداﷲبن علی بن زکریا زبحی جرجانی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبحی (ابن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی محمدبن ابی سعدبن عبداﷲ واسطی، مشهور به دیوانی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی دیوانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی مجدبن شرف بن احمد حمصی دمشقی. رجوع به علی حمصی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی لطف. علی بن محمدبن علی بن ابی اللطف مقدسی شافعی، مکنی به ابوالفضل و مشهور به ابن ابی اللطف. رجوع به علی مقدسی (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی کرم محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی جزری موصلی، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقب به عزالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن اثیر و علی بن محمدبن محمدبن عبدالکریم بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی کثیر، مملوک. او را پنجاه ورقه شعر است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی قره، علی بن احمد ابیوردی شیعی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی قره. رجوع به علی ابیوردی (ابن احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی قاسم عبداﷲبن اماجور منجم، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی القاسم...) و به ابن اماجور شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی فضل، حسن بن ابی المجد حلبی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علاءالدین حلبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی طالب بن عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن نضربن کنان بن خزیمهبن مدرک بن الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان هاشمی قرشی علیه السلام، مکنی به ابوالحسن، ابوتراب (بوتراب) و ابوالهیجاء (بوالهیجاء)، و ملقب به مرتضی، أسداﷲ، حیدر، حیدر کرار، شاه مردان، شاه ولایت، امیرالمؤمنین و مولای متقیان. وی پسرعم و داماد پیغمبر اکرم و از عشره ٔ مبشره و خلیفه ٔ چهارم مسلمانان و امام اول نزد مسلمانان شیعی مذهب است. او نخستین کس از بین مردان بود که اسلام آورد. و مادرش فاطمه بنت اسدبن هاشم بن عبدمناف است. سی سال پس از عام الفیل در کعبه متولد شد و بهنگام تولدش پیغمبراکرم سی ساله بود، و روز تولد او در روایت شیعیان سیزدهم رجب است. ابتدا مادرش وی را «حیدره» که بمعنای شیر است نام نهاد اما پیغمبر اسلام او را «علی » نامیدو ابوتراب کنیه داد. وی مردی شجاع و خطیب و بلیغ و عالم بود و از کودکی در خانه ٔ پیغمبر (ص) میزیست و در غالب غزوات حضرت رسول شرکت داشت و رایت مسلمانان را حمل می کرد. از جمله ٔ این غزوات غزوه ٔ حنین است که عباس وی را ملقب به ذوالبرقه کرد. آنگاه که پیغمبر اکرم (ص) مسلمانان مهاجر و انصار را به برادری و دوستی فرمان داد، خود آن حضرت، علی بن ابی طالب (ع) را به برادری برگزید و آنگاه دختر خویش فاطمه (ع) را به تزویج او درآورد. به عقیده ٔ شیعیان، پیغمبر اسلام در سال حجهالوداع در روز هیجدهم ذی حجه در محلی بنام «غدیرخم » علی بن ابی طالب را به جانشینی خود برگزید و فرمود «مَن کنت مولاه، فهذا علی مولاه ». اما پس از رحلت پیغمبر، مسلمانان در مسأله ٔ جانشینی اختلاف کردند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند و پس از او عمر سپس عثمان به خلافت رسید تا اینکه پس از قتل عثمان مسلمانان در بیست وپنجم ذی حجه ٔ سال 35 هَ. ق. با علی علیه السلام بیعت کردند. و بسبب مخالفت و عناد برخی از کسان با علی (ع) در دوران خلافت وی جنگهایی بدین شرح روی داد:
جنگ جمل: نخستین کسی که با امیرالمؤمنین علی (ع) بیعت کرد طلحه و پس از او زبیر بود اما بعلت اینکه آنها متوقع حکومت بصره و حکومت کوفه بودند و امام این توقعآنها را برنیاورد شروع به مخالفت با وی کردند. و ازسوی دیگر ام المؤمنین عائشه دختر ابوبکر و زوجه ٔ پیغمبر اکرم که از دیرباز اختلافاتی با امیرالمؤمنین داشت به صف مخالفان پیوست و همگی این مخالفان که پیشوای آنها مروان بن حکم بود به بهانه ٔ خونخواهی عثمان به جنگ با علی بن ابی طالب برخاستند و در سال 36 هَ. ق. بصره را به پیشوایی عائشه فتح کردند و در جنگی که بین آنها و سپاه امیرالمؤمنین رخ داد طلحه و زبیر مقتول و عائشه اسیر گردید و درنتیجه علی بن ابی طالب برتمام بلاد اسلام (بجز شام که در دست معاویه بود) مستولی گشت. و این جنگ «جَمل » مشهور گشت.
جنگ صِفّین: پس از واقعه ٔ جمل علی بن ابی طالب، معاویه را از حکومت شام عزل کرد اما معاویه زیر بار این عزل نرفت و درنتیجه در سال 37 هَ. ق. بین سپاه امیرالمؤمنین و سپاه معاویه جنگی در ناحیه ٔ «صفّین » که بین عراق و شام در ساحل فرات بود، درگرفت (رجوع به صفین شود) و یکصدوده روز به طول انجامید و به قبول حکمیت ابوموسی اشعری (از جانب علی بن ابی طالب «ع ») و عَمروبن عاص (از جانب معاویه) منجر گشت، در این حکمیت عمروبن عاص نیرنگی بکار برد و امیرالمؤمنین را از خلافت عزل کرد و معاویه را به جایش بنشاند. درنتیجه ٔ این خدعه میان مسلمانان اختلاف رخ داد و به سه دسته تقسیم شدند: یک دسته که اهل شام بودند بر بیعت خود با معاویه باقی ماندند و دسته ٔ دیگر که اهل کوفه بودند بر بیعت خود با علی بن ابی طالب (ع) استوار ماندند. اما دسته ای دیگر بودند که عقیده بر عزل هر دو (امیرالمؤمنین علی، و معاویه) داشتند و آنان را «خَوارج » خواندند و آنها در محلی بنام «نهروان » گرد آمدند.
واقعه ٔ نهروان: در سال 38 هَ. ق. علی بن ابی طالب خوارج را به بازگشت به بیعت و دست کشیدن از عقیده ٔ خویش مکلف ساخت و چون نپذیرفتند به سرکوبی آنان پرداخت و با وجودی که تعداد بسیاری از آنان راکشت از عقیده ٔ خود دست برنداشتند و در بلاد مختلف پراکنده گشتند و سالهای متمادی با خلفا مخالفت میکردند. پس از فراغت از کار خوارج، امیرالمؤمنین علی (ع) در دارالخلافه ٔ خویش یعنی کوفه اقامت گزید و برخی از شیعیان وی را بدرجه ٔ الوهیت بالا بردند و علی (ع) آنان را نصیحت کرد و بترک این عقیده ٔ باطل دستور فرمود.
شهادت: درین مدت سه تن از خوارج بنام برک (یا مبارک) بن عبداﷲ و عمروبن بکر و عبدالرحمان بن ملجم مرادی با یکدیگر هم قسم شدند تا بزعم خویش برای رهایی ملل اسلام از اختلافات داخلی، در یک شب امیرالمؤنین علی (ع) و معاویه حاکم شام و عمروبن عاص حاکم مصر را به قتل رسانند. و ازین سه تن تنها عبدالرحمان بن ملجم مرادی که مأمور کشتن علی (ع) بود بهدف خود رسید و در شب نوزدهم رمضان سال 40 هَ. ق. ضربتی با شمشیر بر سر امیرالمؤمنین زد که درنتیجه ٔ این ضربت دو روز بعد یعنی بیست ویکم رمضان حضرت در سن شصت وسه سالگی به شهادت رسید و در کوفه در محلی بنام القری (یا الغری) که امروز به «نجف » مشهور است دفن گردید.
فرزندان: امیرالمؤمنین علی (ع) نخستین بار با فاطمه (ع) دختر پیغمبر اکرم (ص) ازدواج کرد و تا وقتی که او در قید حیات بود همسر دیگری اختیار نکرد. او را مجموعاً بیست وهشت فرزند بود که یازده تن ذکور و هفده تن اناث بودند. و برخی نوشته اند که او را پانزده پسر و هجده دختر بود. اما دربعضی مآخذ از جمله «تجارب السلف » تعداد فرزندان او را چهل وهشت تن نوشته اند که شامل بیست پسر و بیست وهشت دختر میشود. از پسران وی پنج تن نسل و عقب داشتند که نسب تمام علویان روی زمین به این پنج تن میرسد، و آنان عبارتند از: حسن، حسین، محمدبن حنفیه، عمرأطرف و عباس. و سایر پسران وی از همسران مختلف میباشند ونام آنها در کتب مختلف مذکور است. اما از جمله دختران آن حضرت، زینب و ام کلثوم از فاطمه ٔ زهراء (ع) هستند که زینب را به عبداﷲبن جعفر طیّار و ام کلثوم را به عمربن خطاب به زنی داد و زیدبن عمر از اوست. و سایر دختران وی که از همسران مختلف هستند نام آنها در کتابهای گوناگون ذکر شده است.
سخنان: کلمات قصار و خطب آن حضرت که همگی پر از پند و حکمت و اندرزهای عالی میباشند بصورتهای گوناگون نقل شده است که از همه مهمتر مجموعه ای است که شریف رضی در قرن چهارم هجری گردآوری کرد و آن را «نَهج البلاغه » نامید. این کتاب مشتمل بر سه فصل است: اول در خطبه ها و فرمان ها، دوم در نامه ها و رسائل، سوم در پند و حکمت و مواعظ. ولی در صحت انتساب برخی از قطعات آن شک و تردید است. و نیز اشعاری به وی نسبت میدهند که غالب دانشمندان صحت بیشتر آنها را رد میکنند.
صفات عالیه: علی بن ابی طالب علیه السلام فرزند اولین خانواده ٔ هاشمی است که پدر و مادر او دو فرزندان هاشمند و از کودکی در دامان بزرگترین معلم و مربی بشریت یعنی پیغمبر اکرم (ص) رشدونموکرد و محبت متقابل این دو عموزاده و ایثار و فداکاری علی (ع) تا آنجا رسید که شب هجرت پیغمبر (ص) علی به آسانی درصدد جانبازی برآمد و با خفتن در بستر پیغمبر جان خود را وقایه ٔ جان رسول اﷲ قرار داد. حدت ذهن وقوت فهم و ادراک علی (ع) تا آنجا بود که در سن شش هفت سالگی دعوت رسول خدا را بسیار بیش از آنچه در این سن میتوان تمییز داد دریافت و به رسول اﷲ (ص) و دین جدید او ایمان آورد. شجاعت وی در بدایت عمر در حجاز چنان ولوله ای انداخت که وقتی عمروبن عبدود قهرمان نامی عرب را در نبرد تن به تن (در غزوه ٔ خندق) به خاک انداخت، خواهر عمرو در مقام رثاء بر مرگ برادر، شجاعت قاتل را تنها مایه ٔ تسلی خود خواند و گفت اگر جز به دست این پهلوان نوجوان کشته شده بودی مادام العمر بر مرگ تو میگریستم. قوت جسم و نیروی بازوی علی (ع) از عجایب است و حال آنکه دوست و دشمن و مورخان مسلمان ومسیحی همه بر این امر اتفاق دارند که خوراک امیرالمؤمنین ساده ترین و فقیرانه ترین خوارکی بود که امکان دارد با آن زندگی کرد. وی با همه ٔ توانائی و نیرومندی و با آن بازوی جنگ آوری که دنیا نظیر آن را کم دیده است، هیچگاه بر دشمن پیش دستی نکرد، مثلاً به فرزندش حسن (ع) توصیه میکرد که هرگز کسی را به مبارزه مطلب، ولی اگر دشمن تو را به جنگ خواند روی مگردان زیرا جنگ طلب متعدی است و متعدی مغلوب.
بعد از واقعه ٔحکمیت وقتی خوارج نهروان از سپاه او جدا شدند، علی (ع) می دانست خوارج جنگ با او را تدارک می بینند، حتی چند تن از سرداران مصلحت دیدند قبل از اینکه آنها دست به کار شوند، امیرالمؤمنین فرمان حمله بدهد. امام فرمود: «در عین حال که اطمینان دارم بزودی دست به تیغخواهند برد، مادام که آنها شروع به جنگ نکرده اند هرگز شمشیر به روی آنها نخواهم کشید». و از این قبیل شواهدی که دلالت صریح بر شجاعت بی نظیر علی علیه السلام می کند بسیار است. او در عین حال در مروت و جوانمردی نیز کم نظیر بود چنانکه در مواردی سپاهیان وی درصدد انتقام از جنایات دشمن بودند و او فرمود: «هرگز آنها را که پشت به میدان نبرد کرده و گریخته اند و آنها را که زخم خورده اند به قتل نرسانید، پرده ٔ ناموس دشمنان را ندرید، اموال دشمن را به غنیمت مبرید». پاک دلی وصفای ضمیر و عفو و اغماض امیرالمؤمنین نسبت به دشمنان به حدی بود که به جرأت میتوان گفت - و تمام مورخان مسیحی و مسلمان از شیعی و سنی بر آن اتفاق دارند- که نظیر آن از هیچ سردار جنگی و هیچ قائد و پیشوائی در هیچ زمانی دیده نشده است. شواهد تاریخی بر این خلق وخوی آسمانی و خاصه ٔ ملکوتی فراوان دیده می شود، چنانکه مورد اتفاق تمام مورخان است که در جنگ جمل برمرگ طلحه و زبیر گریست. و به محمدبن ابی بکر پسرخوانده ٔ خود فرمان داد تا خواهرش عایشه را پس از شکست و پراکنده شدن نگهبانان شتر - که بمنزله ٔ پرچم بصریان بود - به خانه ٔ مطمئنی منتقل کند و سه روز بعد علی (ع) به دیدن عایشه رفت و بجای ملامت و ناسزا او را اکرام کرد و دستور داد با منتهای حرمت او را روانه ٔ مدینه کنند تا در خانه ٔ خود بماند، و شخصاً موقع حرکت به گرمی با او وداع کرد.
شاید در سراسر تاریخ جهان جز از دهان علی بن ابی طالب (ع) کسی نشنیده است که درباره ٔ قاتل با قساوت و ناپاک خود سفارش کند «به این مردی که در بند شماست از همان شیری که من مینوشم بنوشانید، اگر جان بدربردم خود می دانم، و اگر از ضربت او به سرای دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربت بکشید. مبادا او را مثله کنید که از رسول خدا (ص) شنیدم که از مثله بپرهیزید ولو نسبت به سگ گزنده ». بهرحال خصوصیات اخلاقی و صفات کم نظیر او به حدی است که درین مختصر نمیتوان شرح داد. و همین خصال باعث شد که بسیاری از فِرَق غُلاه وی را به خدائی بپرستند و هرچند خود علی (ع) این دسته از مردم گمراه را به سختی تنبیه می کرد دست از اعتقاد خویش برنمیداشتند (راجع به غُلاه و فِرَق مختلف و عقاید آنان رجوع به «غُلاه» و «غالیه» شود). محبوبیت علی علیه السلام نزدتمام مسلمانان بخصوص نزد ایرانیان بی نظیر است. و سبب آن علاوه بر صفاتی که خاص وی است، روشی بود که مطابق قوانین اسلام و تأکیدات پیغمبر اکرم (ص) درباره ٔ برابر شمردن عرب و عجم در اسلام پیش گرفته بود، چنانکه مثلاً عبیداﷲ فرزند خلیفه ٔ دوم به گمان اینکه هرمزان (حاکم خوزستان که در جنگ با مسلمانان اسیر و پناهنده و سپس مسلمان شده بود) در کشتن پدرش دست داشته بیدرنگ و بدون رسیدگی و حکم حاکم او را کشت، و علی (ع) هرچند که حکومتی در دست نداشت مجازات عبیداﷲ و قصاص خون هرمزان را به اصرار از خلیفه ٔ سوم طلب کرد. اما عثمان بنابه اشاره ٔ اشراف مدینه و به بهانه ٔ اینکه بر مسلمانان مشکل است خانواده ٔ خلیفه ٔ دوم که داغدار مرگ خلیفه اند داغ تازه ای ببینند، از اجرای مقررات اسلام درباره ٔ قصاص شانه خالی کرد. و درحقیقت نمی خواست که یک تن عرب را به خاطر قتل یک عجم نومسلمان به قتل رساند. اما علی علیه السلام از اولین روز حکومت خود در جستجوی عبیداﷲ بود تا او را مجازات کند و می فرمود «اگر بر این فاسق دست یابم او را به قصاص خون هرمزان خواهم کشت »، تا سرانجام در میدان صفین به دست یاران امیرالمؤمنین (ع) کشته شد. علاوه بر اینها اشتراک علویان و ایرانیان در مخالفت با خلفای اموی که به سختی از تبعیض نژادی پیروی می کردند و نیز عادت ایرانیان به سلطنت موروثی و از این قبیل امور باعث شد که ایرانیان غالباً علاقه ای خاص نسبت به علی بن ابی طالب (ع) وفرزندان و خاندان او پیدا کنند، چنانکه کتابهای بسیاری در فضایل و کرامات وی نوشته اند و برخی از ایرانیان شرح حال آن حضرت و وقایع زندگی او را به نظم آورده اند که از آن جمله است نظم «حمله ٔ حیدری » تألیف ملابمان علی، و «خاورنامه » تألیف محمدبن حسام الدین (متوفی در 892 هَ. ق.). (از تجارب السلف نخجوانی صص 36- 52 اعلام زرکلی ج 5 ص 107 از کامل التواریخ ابن اثیر و تاریخ طبری ج 6 ص 8 و صفه الصفوه ج 1 ص 118 و مقاتل الطالبیین ص 14 و حلیه الاولیاء ج 1 ص 61 و سایر مآخذ، و از معجم المؤلفین ج 7 ص 112 از تاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 56 و الوافی صفدی ج 12 ص 106 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 606 و 715 و 802 و سایر مآخذ و از حبیب السیر چ طهران ص 183 و شرح نهج البلاغه ٔ ابن ابی الحدید و مرد نامتناهی تألیف حسن صدر و سایر مآخذ).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی فضل بن عمید، مکنی به ابوالفتح و ملقب به ذوالکفایتین، فرزند ابن عمید. رجوع به علی ذوالکفایتین شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أبی فرج زمزمی (علی خلیفه...). رجوع به علی خلیفه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی فرج بن حسن بصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به صدرالدین. رجوع به علی بصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی فتح کاتب، مشهور به مطوق. رجوع به علی مطوق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی علی محمدبن مقله، مکنی به ابوالحسین. وی در روزگار المتقی عباسی به وزارت رسید و هنگامی که متقی از خلافت خلع شد، این ابوالحسین علی هنوز وزیر بود. (از تجارب السلف نخجوانی ص 221).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أبی علی بن محمدبن سالم تغلبی آمدی حنبلی شافعی، ملقب به سیف الدین. رجوع به علی آمدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أبی عزبن عبداﷲ باجسرای حنبلی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی باجسرای شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی حسن فضلوی. پدر او ابوالحسن فضلوی رئیس کردانی بود که در سال 500 هَ. ق. از جبل السماق شام به لرستان آمدند. و علی را واقعه ای در شکار اتفاق افتاده است که در تاریخ حبیب السیر مذکور میباشند، بدانجا مراجعه شود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 325).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه ٔ قرشی عبشمی. رجوع به علی عبشمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن شاطر. عالم ریاضی دمشق (متوفی در سال 777هَ. ق.). رجوع به علی بن شاطر و به ابن شاطر شود.

علی. [ع َل ْی ْ] (اِخ) موضعی است در جبال هذیل. و در شعر امیهبن ابی عائذ آمده است:
لمن الخیام بعلی فالاحراص
فالسودتَین فمجمع الابواص.
(از معجم البلدان).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی طلحه ٔ شامی، مکنی به ابوطلحه. از روات حدیث بود. رجوع به ابوطلحه (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم کنانی فیجاطی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی کنانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم رامزبن ابراهیم حسن. از اطبای قاهره است. رجوع به علی رامز شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أثیر، علی بن محمدبن محمدبن عبدالکریم بن عبدالواحد شیبانی موصلی، مشهور به ابن اثیر جزری و ملقب به عزالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن اثیر و علی بن محمدبن محمدبن... شود.

علی. [ع ُ] (اِ) ممال عُلی ̍ در فارسی. رجوع به عُلی ̍ شود:
جمال حسن معالی ابوالحسن طاهر
که از ثری اثر قدر اوست تا به علی.
ادیب صابر.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمدبن علی بن عمر حلبی قاهری شافعی، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حلبی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ابی بکر انصاری شافعی، مشهور به کلبشی و کلبشاوی. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم، ملقب به بوش. محدث است. (از منتهی الارب). و مؤلف تاج العروس لقب او را «بوشی » ذکر کرده است و می نویسد که او را محمدبن عبدالرحمان حضرمی روایت میکند.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم. از فضلای اواخر قرن 12 و اوایل قرن 13 هجری بود. وی در سال 1141 هَ. ق. متولد شد و در 1213 هَ. ق. درگذشت. او راست: سر المصون فی نکته الاظهار و الاضمار. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 3 از حلیه البشر ج 2 ص 459).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أبان مهلبی. رجوع به علی مهلبی (ابن أبان...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن آیبک بن ترکمانی صالحی، ملقب به نورالدین و منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام. رجوع به علی بحری (ابن آیبک...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن آیبک بن عبداﷲ تقصادی ناصری دمشقی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی دمشقی شود.

علی. [ع َل ْی ْ] (ع مص) بالای سقف برآمدن. (از منتهی الارب). بالا رفتن و صعود کردن. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). عِلْی. عُلی ّ. رجوع به عِلْی و عُلی ّ شود. || (اِ) هر جای بلند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (متن اللغه).

علی. [ع ُل ْ لی ی] (ع اِ) اشراف و اجله ٔ مردم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عِلّی. عِلّیه. عُلّیه.

علی.[ع ِل ْ لی ی] (ع اِ) مکان بلند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آسمان هفتم. (یادداشت مرحوم دهخدا). || دیوان خیر که در آن أعمال صلحا نوشته میشود. (یادداشت مرحوم دهخدا). منزلی در آسمان هفتم که در آن ارواح مؤمنان میباشد. (ناظم الاطباء). ج، عِلّیّین، عِلّیّون. || اشراف و أجلّه ٔمردم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عُلّیه. عِلّیه. عُلّی. (اقرب الموارد). || (ص نسبی) منسوب به عله که بطنی است از قضاعه. (از سمعانی).

علی. [ع ِ لی ی] (ع اِمص) بلندی. (از تاج العروس) (اقرب الموارد).

علی. [ع ُ لا] (اِخ) موضعی است به دیار بنی تمیم. (از متن اللغه). علا. (متن اللغه).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن بختیشوع کفرطابی. پزشک و کحال قرن پنجم هجری. رجوع به علی کفرطابی شود.

علی. [ع ُ لا] (اِخ) چند چاه است به دیار کلاب. (منتهی الارب). چاههایی است نزدیک حصا از دیار کلاب. (از معجم البلدان). چاههایی به دیار بنی کلاب. (از متن اللغه). علا. (معجم البلدان) (متن اللغه).

علی. [ع ُ لا] (اِخ) موضعی است به دیار غطفان. (منتهی الارب). علا. (معجم البلدان) (متنن اللغه).

علی. [ع ُ لا] (اِخ) شهری است به سواد وادی القری. (منتهی الارب) (از متن اللغه).علا. (معجم البلدان) (متن اللغه). موضعی است از ناحیه ٔ وادی القری، که بین آن و شام واقع شده و پیغمبر (ص) در راه خویش بسوی تبوک در آنجا فرودآمد، و در محلی که نماز گزارد مسجدی ساخته شد. (از معجم البدان).

علی. [ع ُ لا] (ع اِمص) بزرگی و بلندی قدر و بلندی در منزلت. (منتهی الارب). بزرگی و شرف. (از اقرب الموارد). رجوع به علا شود. || (ص، اِ) ج ِ عُلیا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به علیا شود.

علی. [ع َ لا] (ع جرف جر) بر. (ناظم الاطباء). برای استعلا بکار رود. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (تاج العروس) (مغنی اللبیب). مانند«: و علیها و علی الفلک تحملون ». (قرآن 22/23). (منتهی الارب). برای استعلا آید، خواه حقیقی باشد مانند «علی الفلک تحملون » وخواه معنوی باشد مانند «فضلنا بعضهم علی بعض ». (از مغنی اللبیب) (از اقرب الموارد). بمعنای استعلا آید، خواه حقیقی باشد چون «حملته علی رأسی »، و خواه مجازی مانند «له علی ّ حق ». (از متن اللغه). || با. مع. برای مصاحبت آید. (از منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (از لسان العرب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: «... آتی المال علی حبّه...» (قرآن 177/2). (منتهی الارب) (تاج العروس) (متن اللغه). || از. عن. برای مجاوزت. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند:
اًذا رضیت ْ علی ّ بنوقُشیر
لعمر اﷲ أعجنبی رضاها. تحیف عقیلی. (ازتاج العروس) (از منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (اقرب الموارد).
|| ازبرای. ل ِ. برای تعلیل. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: «... لتکبروا اﷲ علی ماهداکم...». (قرآن 37/22). (منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس) (متن اللغه). || در. فی. برای ظرفیت. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: «و دخل المدینه علی حین غفله من أهلها...». (قرآن 15/28). (منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). || از. مِن. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). مانند: «الذین اًذا اکتالوا علی الناس یستوفون ». (قرآن 2/83). (منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد). || به. ب ِ. با. (منتهی الارب) (از مغنی اللبیب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند: «حقیق علی ان لاأقول علی اﷲ اًلا الحق...». (قرآن 105/7). (از منتهی الارب) (مغنی اللبیب) (تاج العروس). و مانند: «ارکب علی اسم اﷲ»؛ أی باسم اﷲ. (مغنی اللبیب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). || برای استدراک آید. (از منتهی الارب) (متن اللغه). ولی. بمعنای «لکن ». (از تاج العروس). برای استدراک و اضراب آید. (از مغنی اللبیب) (اقرب الموارد). مانند: «فلان جهنمی، علی أنه لاییأس من رحمه اﷲ». (منتهی الارب) (تاج العروس) (متن اللغه). || گاهی زائد آید بعوض چیزی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). مانند:
اًن الکریم و أبیک یعتمل
اًن لم یجد یوماً علی من یتّکل.
که بوده است... من یتکل علیه، و «علیه » حذف شده و «علی » پیش از «من » موصول بجای آن آمده است. (از منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). و گاهی زائد آید بی آنکه جانشین چیزی باشد. مانند: لاأحلف علی یمین، أی یمیناً. (از تاج العروس) (متن اللغه). || و گاهی اسم، بمعنی «فوق » شمارند آنرا، یقال: أتیته من علی، أی فَوق الدار. (منتهی الارب). و حرف جر بر آن داخل شود. مانند غَدت مِن علیه بعدما تم ّ ظمؤها؛ أی غدت مِن فوقه. (منتهی الارب) (از تاج العروس). و گاهی اسم آید بمعنی «فوق »، و آن در صورتی است که بعد از «مِن » واقع شود، مانند: «نزل مِن علی جَناح الهیکل ». (از اقرب الموارد). گاهی اسم آید، و در این صورت حتماً ظرف است، مانند این بیت مزاحم عُقَیلی:
غدت ْ من علیه بعدما تم ّ ظمؤها
تَصل ّ وعن قیض ِ بزیزاء مَجهل
که بمعنای «عند» میباشد. (از لسان العرب) (متن اللغه). || و گاه «اسم فعل » آید بمعنای گرفتن و ملازم بودن، مانند «علیک زیداً و علیک بزید»؛ أی الزمه و خذه. (از منتهی الارب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). و هرچند اصل آن از ارتفاع و بلندی است ولی گاه بسبب کثرت استعمال بمعنای هَلم ّ (بیا، بیاور) بکار رود. (از منتهی الارب) (تاج العروس). مانند «علی ّ زیداً و علی ّ بزید»؛ یعنی زید را بمن بده یا او را برایم بیاور. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). الف «علی »، هرچند در اصل واو بوده است، در هنگام اتصال به ضمایر، قلب به یاء شود، مانند: علیه و علیک و علینا. ولی بعضی از عرب، الف آن را به حال خود باقی گذارند، مانند: «طاروا علاهن ّ فطر علاها»، أی علیهن و علیها. و این لهجه ٔ حارث بن کعب باشد. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). گاهی لام و الف آن حذف میشود و فقط عین باقی میماندو همچون «علی » مابعد خود را جر میدهد، مانند: عَلماءِ بنوفلان، أی علی الماء. (از متن اللغه).

علی. [ع ُل ْی ْ] (ع اِ) بزرگان و اشراف و أجله. (از متن اللغه).

علی. [ع ِل ْی ْ] (ع مص) بالای سقف برآمدن. (از منتهی الارب). بالا رفتن و صعود کردن. (از تاج العروس) (متن اللغه). عَلْی. عُلی ّ. رجوع به عَلْی وعُلی ّ شود. || (اِ) اشراف و اجله. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عِلیه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی عاص. وی فرزند ابوالعاص و زینب بنت خدیجه (ع) است که نزدیک به بلوغ درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 430).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی طیب، علی بن عبداﷲبن احمد نیشابوری، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی الطیب.رجوع به علی نیشابوری (ابن عبداﷲبن احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن اسماعیل غزنوی حنفی، ملقب به ناصرالدین. رجوع به علی غزنوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن بکش، مکنی به ابوالحسن. وی طبیب بود، و در 25 یا 26 ذی القعده ٔ سال 394 هَ. ق. درگذشت. او را مقالاتی کوتاه است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 4 از تاریخ الحکماء قفطی ص 235). و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن ابراهیم بن بکوس) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم درویش، ساکن حلب. رجوع به علی درویش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمدبن همام بن محمدبن ابراهیم بن حسن انصاری دمشقی، مشهور به ابن شاطر و مطعم و ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. عالم فلکی. رجوع به علی (ابن شاطر) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم خزاعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی خزاعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم حصری، مکنی به ابوالحسین. از عرفای قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالحسین حصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بحری مصری مالکی، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. از قضات قرن نهم هجری. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم انباری شیعی. از فضلای قرن دهم هجری. رجوع به علی انباری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن هاشم قمی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن هاشم. از علماء و فقهای شیعه است و کتاب المناقب و کتاب اختیار القرآن و کتاب قرب الاسناد و کتاب نوادر القرآن از اوست. (از الفهرست ابن الندیم). اما در همان کتاب الفهرست کتاب المناقب و کتاب اختیار القرآن و کتاب قرب السناد از علی بن هاشم دانسته شده است.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن موسی بن جعفر الصادق (ع). فرزند او «محمد» روایت کند که با پدرخود «علی » در وقتی که سخت محتاج بودند بنزد امام حسن عسکری (ع) رفتند و آن امام از عالم غیب به حاجت آنان پی برد و بدانها کمک کرد. تفصیل واقعه در تاریخ حبیب السیر آمده است (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 99).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن معلی. از مشایخ شیعه و راوی فقه، از ائمه بود. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد زهری شروانی مدنی نقشبندی حنفی، ملقب به کمال الدین. رجوع به علی شروانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد دهکی رازی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی دهکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد حسینی جویمی شیرازی شافعی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی جویمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بلنسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن بکوس، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) و نیز به علی بن ابراهیم بن بکش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسماعیل بن صلاح حسنی یمانی صنعانی. رجوع به علی صنعانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمدبن اسحاق کاتب. رجوع به علی کاتب شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عمربن خلیل بغدادی، مشهور به خازن و ملقب به علاءالدین. رجوع به خازن شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن علی بن معتوق واسطی، مشهور به ابن ثرده. رجوع به علی واسطی (ابن ابراهیم بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان امیمی شریشی. رجوع به علی امیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن علی بن ابراهیم جذامی، مشهور به ابن قفاص. رجوع به علی قفاص شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان عمادی. رجوع به علی عمادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عباس حسینی علوی، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به نسیب. رجوع به علی نسیب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به اولیازاده. رجوع به علی رضابن ابراهیم... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن سعیدبن یوسف حوفی مصری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن موسی بن محمد تقی علیه السلام، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی بن احمدبن موسی بن امام محمد تقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن سلیمان بن حمزه ٔ مقدسی سالحی حنبلی، ملقب به فخرالدین. رجوع به علی مقدسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن اثردی، علی بن هبهاﷲبن علی بن اثردی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اثردی. رجوع به علی بن هبه اﷲبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد. وی از اهالی قزوین بود و از جمله وکیلانی بشمار می رفت که صاحب کشف الغمه بنقل از اعلام الوری تألیف طبرسی، گوید که آنها حضرت صاحب الامر (ع) را رؤیت کرده اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 110).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد خیالی بن ابراهیم گلشنی، مشهور به صفوتی. رجوع به علی صفوتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمد دیبلی شافعی. رجوع به علی دیبلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن موسی بن علی جلاد راکبی نخلی حنفی. رجوع به علی جلاد شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن موسی بن امام محمد تقی علیه السلام، مکنی به ابوالقاسم. محدث و فقیه و از غُلات شیعه میباشد که در سال 352 هَ. ق. در یکی از قراء فارس درگذشت. او راست: الاغاثه فی الثلاثه.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن منصور بسام، مشهور به بسامی و ابن بسام. رجوع به علی بسامی و ابن بسام شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن مکی رازی، ملقب به حسام الدین و مشهور به ابن مکی. فقیه و ساکن دمشق بود و به حلب نیز سفر کرد، و در سال 593 یا 598 هَ. ق. در دمشق درگذشت و در خارج باب فرادیس دفن شد. او راست: 1- خلاصه الدلائل فی تنقیح المسائل، در فروع فقه حنفی، و آن شرح قدوری است. 2- سلوه الهموم. 3- فتاوی. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 30 از فهرست مخطوطات الفقه الحنفی بالظاهریه و مفتاح السعاده ج 2 ص 142 و تاج التراجم ص 31 و الجواهر المضیه ج 1 ص 353 و کشف الظنون ص 999 و سایر صفحات، و الفوائد البهیه ص 118 و هدیه العارفین ج 1 ص 703).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن مکرم اﷲ صعیدی عدوی مالکی ازهری. رجوع به علی صعیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن مکابر شظبی یمنی. رجوع به علی یمنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمد کیزاوانی حموی شاذلی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمد فنجکردی نیشابوری، ملقب به شیخ الافاضل و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فنجکردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن داوود رزاز. رجوع به علی رزاز شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمد رسموکی. رجوع به علی رسموکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدرتبلی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی رتبلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمد جمالی حنفی رومی زنبیلی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی جمالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن موسی بن محمد دیری جوبری دمشقی شافعی، ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی دیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمد بنا دمیاطی. رجوع به علی بنا شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن یوسف بن مروان بن عمرغسانی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی غسانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن معصوم بن نصیرالدین بن ابراهیم بن سلام اﷲبن مسعودبن محمدبن منصور حسنی حسینی، مشهور به ابن معصوم. ادیب و شاعر قرن یازدهم هجری. رجوع به سیدعلی خان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن کوثر محاربی غرناطی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی محاربی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن غزال نیشابوری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن...)، و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 27 و معجم الادباء ج 12 ص 272 و التحبیر سمعانی ص 63.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن عمربن سالم بن عبیداﷲبن حسن علوی حسینی زیدی شافعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن علی واحدی نیشابوری شافعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن احمد ابن...)، و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 26 و سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 224 و طبقات الشافعیه ٔ اسنوی ص 182 و اسماء الرجال الناقلین عن الشافعی و المنسوبین الیه تألیف ابن هدایه ص 61 و مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 145 و فهرس المؤلفین بالظاهریه وفیات الاعیان ج 1 ص 419 و طبقات الشافعیه ج 3 ص 289 و معجم الادباء ج 12 ص 257 و کامل التواریخ ابن اثیر ج 10 ص 35 و البدایه ٔ ابن کثیرج 12 ص 114 و طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 523 و انباء الرواه ج 2 ص 223 و طبقات الشافعیه ٔ ابن هدایه ص 58 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 330 و مختصر دول الاسلام ج 2 ص 3 و بغیهالوعاه سیوطی ص 327 و النجوم الزاهره ج 5 ص 104و مرآهالجنان ج 3 ص 96 و المختصر فی اخبار البشر ج 2 ص 201 و مفتاح السعاده ج 1 ص 402 و کشف الظنون ص 76 و 125و سایر صفحات و روضات الجنات خوانساری ص 484 و فهرست الخدیویه ج 1 ص 133 و 221 و ایضاح المکنون ص 673 و فهرس المخطوطات المصوره ص 50 و هدیه العارفین ج 1 ص 692.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن طرطوسی حرمی، مکنی به ابوبکر. از علمای قرن چهارم هجری. رجوع به علی حرمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن یوسف بن خضر آمدی حنبلی، ملقب به زین الدین. رجوع به علی آمدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن سلمان بن سلیمان عطار دمشقی شافعی، ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عطار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن اسحاق بن احمدبن حسن حسنی یمنی صنعانی. رجوع به علی صنعانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن موسی جزائری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی جزائری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن ابراهیم عزیزی بولاقی شافعی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی عزیزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد بستیفی نیشابوری. محدث است. (منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد خرقانی (یا علی بن جعفر)، مکنی به ابوالحسن. از بزرگترین مشایخ صوفیه ٔ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری. رجوع به ابوالحسن علی بن جعفر... و ابوالحسن خرقانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد خرد یمانی. فقیه قرن دهم هجری. رجوع به علی خرد شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد حسینی عاملی، ملقب به تاج الدین. رجوع به علی عاملی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد حریشی فاسی مالکی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حریشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدجشوبی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی جشوبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد جرجرایی، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نجیب الدوله. رجوع به علی جرجرایی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد جرجانی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی جرجانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد تستری. رجوع به علی تستری (ابن احمد...) شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن احمد بلخی، مکنی به ابوالقاسم. ازعلمای نجوم. رجوع به علی بلخی (ابن احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد بغدادی شافعی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن مرزبان. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد بغدادی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. رجوع به علی قصار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد بستجی. فقیه بود. رجوع به علی بستجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن موسی عاملی نباطی. رجوع به علی نباطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد باسفری. شاعر. رجوع به علی باسفری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد أنطاکی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی أنطاکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد أنصاری. فقیه حنفی. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد اسدی طوسی، مکنی به ابونصر. شاعر مشهور. رجوع به اسدی (علی بن احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن أحمد أزرق، مشهور به ابن ازرق و ملقب به موفق الدین و نورالدین، و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی أزرق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد ابیوردی شیعی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی قره. متکلم قرن دهم هجری. رجوع به علی ابیوردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن یونس (الشیخ الامام...)، مکنی به ابوالحسن (متوفی در سال 399 هَ. ق.). او راست: الزیج الکبیر الحاکمی، در دو مجلد بزرگ. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 2 ص 971).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن یوسف وادی آشی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی وادی آشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمد شیرازی مکی شافعی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی شیرازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن هبل تبریزی بغدادی موصلی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به مهذب الدین. رجوع به علی تبریزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن جعفر، مکنی به ابوالقاسم. وی وزیر ابوکالنجار مرزبان بود. اصل او از آذربایجان و مردی دبیر و زیرک و کاردان بود. وی از زمان یوسف بن ابی الساج عهده دار دریافت خراج و مالیات آذربایجان و اران و ارمنستان بود. و اخیراً سمت وزیری دیسم را داشت. در سال 330 هَ. ق. روابط میان دیسم و علی بن جعفر تیره شد و و وی به تارم گریخته به ابوکالنجار مرزبان پیوست و چون هر دو کیش باطنی داشتند بزودی با هم دوست و مهربان شدند و مرزبان وی را به وزیری برگزید. مرزبان به تحریک علی بن جعفر به تبریز حمله کرده دیسم را از آنجا براند. و در آذربایجان نیز وزارت مرزبان با ابن علی بن جعفر بود. اما بواسطه ٔ سعایت برخی از مخالفین وی نزدمرزبان، او به جان خویش بیمناک گشته دوباره به دیسم که در ارمنستان بود پیوست و در جنگی که دوباره بین مرزبان و دیسم روی داد و به شکست دیسم خاتمه یافت. علی مورد عفو قرار گرفته دیگر بار امر وزارت را یافت. (از شهریاران گمنام تألیف احمد کسروی ص 59 و 62).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حسن یمانی، مشهور به ابن علیف. وی شاعر بود و در سال 855 هَ. ق. درگذشت. او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 14 از هدیه العارفین ج 1 ص 732).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن ابراهیم حسینی مشهدی أحسائی، ملقب به جمال الدین. رجوع به علی أحسائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد، مکنی به ابوالفتح. وی وزیر ملک اهواز بود و به روزگار ناصرخسرو در بصره میزیست. مردی اهل و صاحب فضل و دانای شعرو ادب بود با کرمی تمام. (از سفرنامه ٔ ناصرخسرو).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حرب. محدث است. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن خلف بن محمد باذش انصاری غرناطی، مشهور به ابن باذش و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن باذش و غرناطی و علی باذش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن خاتون عاملی. فقیه و ادیب قرن دهم هجری. رجوع به علی عاملی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حِنّی. محدث است. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حمدون اندلسی حمیری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. نحوی ولغوی قرن هفتم هجری. رجوع به ابوالحسن حمیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حسین قطیفی. رجوع به علی قطیفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حسین حسینی علوی آملی، ملقب به ممتازالعلماء و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی آملی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حسین بن احمدبن حسین بن محمویه یزدی شافعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی یزدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن ابراهیم بن اسماعیل مهائمی دکنی هندی حنفی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مهائمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حسن بن ابراهیم تجیبی اندلسی مالکی، مشهور به حرالی. رجوع به علی حرالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن زبیر عنانی فسوی شافعی، ملقب به رشید و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حرب سمیرمی، مکنی به ابوطالب و ملقب به کمال الدین. رجوع به علی سمیرمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن تقی الدین بخاری مکی شافعی، مشهور به قبانی. رجوع به علی بخاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن زین الدین بحری (علی تقی...). رجوع به علی بحری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن تقی بن صالح، مشهور به ابن حجه و شهید ثانی (911- 957 هَ. ق.). فقیه و اصولی و محدث و متکلم بود و در مکه اقامت داشت. او راست: 1- البدایه فی الدرایه. 2- روض الجنان فی شرح الارشاد، در فقه شیعه. 3- غنیه القاصدین فی اصطلاحات المحدثین. 4- کتاب الرجال و النسب و تحقیق الایمان و الاسلام. 5- المسالک، در هفت مجلد. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 12 از هدیه العارفین ج 1 ص 747).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن بکری، مکنی به ابوالحسن. نام او رابصورت «علی بن عمربن احمدبن عبدالباقی بن بکری » نیز آورده اند. وی کتابدار کتابخانه ٔ نظامیه و از مردم باب الازج بود و در هجدهم رمضان سال 575 هَ. ق. درگذشت ودر «وردیه » دفن گردید. او نحو را نزد ابوالسعادات بن شجری و لغت را نزد ابومنصور جوالیقی فراگرفت. او راخطی نیکو بود و تعداد بسیاری از کتب را به خط خویش نگاشته است. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 104).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن اسعدبن ابی بکربن محمدبن عمربن ابی الفتوح بن علی بن ابی الفتوح بن علی بن صبح اصبحی یمنی، ملقب به ضیاءالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به أصبحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن احمد قلقشندی مصری شافعی. نسابه ٔ قرن هشتم هجری. رجوع به علی قلقشندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن احمدبن محمدبن یوسف بلصفوری ازهری مالکی. رجوع به علی یوسف شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن ابی هیجاء هکاری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدین و مشهور به مشطوب. رجوع به علی مشطوب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن ابی دجانه ٔ مصری، مکنی به ابوالحسن. خطاط و نویسنده ٔ قرن چهارم هجری. رجوع به علی مصری (ابن احمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن حسن مذحجی، مشهور به بحده و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مذحجی شد.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن احمدبن عبدالقادربن عثمان منوفی جوفی. رجوع به علی منوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد (دهقان...)، ملقب به اختیارالدین. وی ممدوح سوزنی بود، و او را در قصیده ای مدح کرده است که چند بیت از آن نقل میشود:
کآمد به فرخی ز سفر اختیار دین
کز مدح او کند شرف و افتخار دل
دهقان علی که همچو علی بدسگال را
در سینه بگسلد به سر ذوالفقار دل.
(از دیوان حکیم سوزنی سمرقندی ص 245).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن موفق بن متوکل، مکنی به ابومحمد و ملقب به المکتفی باﷲ. هفدهمین خلیفه ٔ عباسی. رجوع به علی عباسی (ابن احمد معتضدبن موفق بن...) شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن احمد، مکنی به ابوالفتوح. از حقوقدانان بود و در سال 1289 هَ. ق. در استان غربی مصر متولد شد. و در دانشکده ٔ منپلیه ٔ فرانسه تحصیل علم حقوق کرد و به مصر بازگشت و چندین مدرسه ٔ مختلف تأسیس کرد و در سال 1331 هَ. ق. در قاهره درگذشت. او راست: 1- خواطر فی القضاء و الاقتصاد و الاجتماع. 2- سیاحه مصری فی اروبا سنه 1900 م. 3- الشریعه الاسلامیه و القوانین الوضعیه. 4- المذهب الاجتماعی فی التشریع الجنائی. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 22 از فهرس المؤلفین بالظاهریه و معجم المطبوعات ص 322 و فهرس الازهریه ج 6ص 21 و مرآه العصر ج 2 ص 273 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 67).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمد، ملقب به علاءالدین (متوفی در سال 706 هَ. ق.). وی از قاریان بود. او راست: شرح الشاطبیه فی القراآت. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 9 از کشف الظنون ص 548).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن زکریا، مشهور به ابن زکرون و مکنی به ابوالحسن. فقیه و عالم علم فرائض و محدث و صوفی از اهل طرابلس بود که در سال 370 هَ. ق. درگذشت. او را مؤلفات بسیاری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 15 از الدیباج ابن فرحون ج 1 ص 201).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن سعیدبن حزم بن غالب بن صالح بن خلف بن سفیان بن یزید فارسی اندلسی قرطبی یزیدی، مکنی به ابومحمد و مشهور به ابن حزم. فقیه و ادیب قرن پنجم هجری. رجوع به ابن حزم و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 16 و سیر النبلاء ذهبی ج 11 ص 188 و فهرس المؤلفین بالظاهریهو وفیات الاعیان ج 1 ص 428 و الصله ص 408 و جذوهالمقتبس ص 290 و مطمح الانفس ص 55 و معجم الادباء ج 12 ص 235 و تذکره الحفاظ ذهبی ج 3 ص 321 و البدایه ج 12 ص 91 و تاریخ الحکماء ص 232 و لسان المیزان ج 4 ص 198 و النجوم الزاهره ج 5 ص 75 و کشف الظنون ص 21 و 118 و سائر صفحات و ایضاح المکنون ج 1 ص 319 و ج 2 ص 62 و 272 و سائر صفحات ونفح الطیب ج 6 ص 202 و مرآه الجنان ج 3 ص 79 و بغیه الملتمس ص 403 و مختصر دول الاسلام ج 1 ص 207 و ظهرالاسلام ج 3 ص 53 و المتجددون فی الاسلام ص 190 و ابن حزم نوشته ٔ محمد ابوزهره و هدیه العارفین ج 1 ص 690 و ابن حزم نوشته ٔطه حاجری و تاریخ الفکر الاندلسی ص 74 و فهرست المخطوطات المصوره ٔ سید ج 2 ص 74 و برکلمن ج 1 ص 400 و غیره.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن قاسم بن موسی، مشهور به مصباح زرویلی. رجوع به علی زرویلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی بن بندار یزدی حنفی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی یزدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن قاسم بن محمد حسنی یمنی، مشهور به داعی. رجوع به داعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن فضل أربکی. رجوع به علی أربکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری، ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بوشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی کزبری، ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی کزبری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی عرشانی یمنی. رجوع به علی عرشانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی شریشی، مشهور به ابن لبال و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی شریشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی جندی یمنی. رجوع به علی جندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن نوبخت، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن نوبخت. وی در سال 416 هَ. ق. در مصر درگذشت. رجوع به ابوالحسن علی... و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 31 و وفات الاعیان ج 1 ص 452 و کشف الظنون ص 769.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی بن محمدبن جعفربن عبداﷲبن حسین بن علی بن ابی طالب، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عقیقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی بن عبدالمنعم، مشهور به ابن هبل و خلاطی، و ملقب به مهذب الدین، و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن هبل و علی خلاطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی بن سلیمان فالی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فالی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی بن احمد ارموی حنبلی، ملقب به زین الدین. رجوع به علی ارموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن سلک فالی، مکنی به ابوالحسن و مشهوربه مؤدب. رجوع به علی فالی (ابن احمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عرام بن احمد ربعی اسوانی. رجوع به علی ربعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عثمان بن محمدبن اسحاق سلمی مناوی قاهری شافعی. رجوع به علی مناوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالواحد مقدسی حنبلی، مشهور به ابن بخاری و ملقب به فخرالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بخاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالنبی بن محمد طسوجی. رجوع به علی طسوجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالمؤمن زواوی مغربی مالکی. رجوع به علی زواوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عبداﷲ بغدادی، مکنی به ابوخطاب. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن علی بن محمدبن دواس القنا الواسطی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن واسطی. از معاریف علمای نجوم. رجوع به ابوالحسن (علی بن احمدبن...) و تاریخ الحکماء قفطی ص 240 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حاتم بن احمد یامی (علی الوحید...). آخرین تن از بنی حمدان یمن. رجوع به علی حمدانی (ابن حاتم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن اسحاق، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به فخرالملک. وی بزرگترین فرزند نظام الملک بود. در سال 434 هَ. ق. متولد شد ودر سال 488 وزارت برکیارق را به عهده گرفت. سپس به نیشابور رفت و وزارت سنجر را عهده دار شد و در سال 500 در آنجا به دست یکی از فدائیان اسماعیلیه به قتل رسید. (از اعلام زرکلی از کامل ابن اثیر ج 10 ص 488 و النجوم الزاهره ج 5 ص 155 و تاریخ دوله آل سلجوق ص 79).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن، مشهور به ابن ماشطه و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن ماشطه، و کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 68 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 135 و معجم الادباء ج 13 ص 14 و هدیه العارفین ج 1 ص 680 و ذیل تاریخ بغداد ابن نجار ج 10 ص 213.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شمس الدین بن محمدبن زهران بن علی شافعی رشیدی، مشهور به خضری. رجوع به علی خضری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن لطف اﷲ حسینی قنوجی بخاری، مشهور به صدیق حسن. رجوع به علی قنوجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شلویه. وی ازمشایخ متصوفه بود و بیشتر در کوهها و صحراها می گشت و شیخ ابوعبداﷲ خفیف درباره ٔ او حکایتهائی دارد که در نفحات الانس آمده است. (از نفحات الانس جامی ص 244).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صالح بن صالح بن حی، مکنّی به ابومحمد. تابعی است. و نیز رجوع به ابومحمد (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صالح بن حی. وی از متکلمین زیدیه و برادر حسن بن صالح است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صادق بن محمدبن ابراهیم بن حسین بن محمد داغستانی شماخی حنفی. رجوع به علی شماخی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شیران همدانی (علی اکبر...)، ملقّب به صدرالاسلام. رجوع به علی اکبر همدانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شیخ عوینه. علی بن حسین بن قاسم بن منصوربن علی موصلی شافعی، مشهور به ابن شیخ عوینه و ملقّب به زین الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی موصلی (ابن حسین بن قاسم بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شاه مظفربن مبارزالدین (شاه...) رجوع به علی بن مظفربن مبارزالدین شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شیخ بن محمدبن علی سقاف علوی، مشهور به ابن شهاب الدین. رجوع به علی سقاف شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شهاب. علی بن شهاب بن حسن بن محمد همدانی مسعودی، مشهور به ابن شهاب. رجوع به علی مسعودی (ابن شهاب بن حسن بن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شمعه. علی بن محمدبن عثمان بن محمدبن رجب بن علاءالدین دمشقی شافعی، مشهور به ابن شمعه. رجوع به علی دمشقی (ابن محمدبن عثمان بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شلبی شبینی شافعی. رجوع به علی شبینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن حسن بن جهضم همدانی مکی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم. رجوع به علی همدانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صالح بن محمدبن علی بن ابی الرجال صنعانی. رجوع به علی صنعانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شفیعبن اکبر موسوی جابلقی بروجردی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر بروجردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شعیب سقا. از مشایخ تصوف. رجوع به علی سقا شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شعبان اقسرائی رومی حنفی. رجوع به علی اقسرائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شعبان (الملک الاشرف).ابن حسین بن محمدبن قلاوون، ملقّب به الملک المنصور. از سلاطین دولت قلاوونیه در مصر و شام. رجوع به علی قلاوونی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شداد، مکنّی به ابوکردوس. محدث است. رجوع به ابوکردوس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شجاع مصقلی. رجوع به علی مصقلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شیبان بن محرزبن عمروبن عبداﷲبن عمروبن عبدالعزیزبن سحیم حنفی سحیمی یمامی، مکنّی به ابویحیی. رجوع به علی سحیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان بن درویش بن حاتم بحرانی قدمی، ملقب به زین الدین. رجوع به علی بحرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صدرالدین بن عصام الدین. او راست: حاشیه بر شرح جد خود عصام الدین بر رساله ٔ استعاره ٔ ابوالقاسم لیثی سمرقندی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 845).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صباغ. علی بن حمید صعیدی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن صباغ یا ابن حمزه. رجوع به علی صعیدی (ابن حمید...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن فضال بن عمربن أیمن کوفی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی کوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن سهل فوشنجی هروی، مکنی به ابوالحسن. از عرفای نیمه ٔ اول قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالحسن فوشنجی و نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 35 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 304 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلطان محمودمیرزا (سلطان...). از شاهزادگان تیموری. رجوع به علی میرزابن سلطان محمود... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صُفدان علی بن محمدبن موسی بن سعیدبن مهدی انباری مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به حُسنُس و مشهور به ابن صفدان. رجوع به علی حسنس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طاووس. علی بن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن طاووس علوی فاطمی، مشهور به ابن طاووس و مکنّی به ابوالقاسم وملقب به رضی الدین. رجوع به ابن طاووس و نیز به علی بن موسی بن جعفربن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طالب هندی پیشاوری (علی رضا...). رجوع به علی رضابن طالب... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ضائع. علی بن محمدبن علی بن یوسف اشبیلی، مشهور به ابن ضائع و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صیرفی. علی بن عثمان بن عمربن صالح دمشقی شافعی، مشهور به ابن صیرفی و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی صیرفی (ابن عثمان بن عمربن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صیرفی. علی بن داوودبن ابراهیم جوهری، مشهور به ابن صیرفی.رجوع به علی جوهری (ابن داوودبن ابراهیم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صوفی.علی بن محمدبن علی بن محمد علوی عمری شجری، ملقّب به نجم الدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن صوفی. رجوع به علی شجری (ابن محمدبن علی بن محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صلاح الدین یوسف ایوبی، مشهور به ملک افضل نورالدین. رجوع به علی ایوبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شاه محمود بافقی. رجوع به علی بافقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صلاح الدین سخومی. رجوع به علی سخومی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صلاح بن علی بن محمدبن عبداﷲ صعدی یمانی زیدی. رجوع به علی صعدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صلاح... نام او علی بن محمد (صلاح الدین الناصر) بن علی (المهدی) بن محمد حجاج بن یوسف زیدی، و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نجاح الدین و المنصور، و مشهور به ابن صلاح است. وی امیر یمن بود. رجوع به علی زیدی (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صالح رومی، ملقّب به عبدالواسع علیسی. رجوع به علی علیسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن طالب معدل. رجوع به علی معدل شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صفار. علی بن یوسف بن شیبان ماردینی، مشهور به ابن صفار و ملقّب به جلال الدین. رجوع به ابن صفار و نیز به علی بن یوسف بن شیبان... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صعب بن بکر. جد جاهلی. رجوع به علی بن بکربن وائل شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صدقهبن منصور سرمینی، مکنّی به ابوالفتح. رجوع به علی سرمینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صدقهبن علی بانقوسی حلبی مصری شافعی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی بانقوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صدقه. نام او علی بن احمد مصری شامی شافعی اشعری، و مشهور به ابن صدقه است. رجوع به علی مصری (ابن احمد مصری...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صدقه، ملقّب به مؤتمن الدوله. وی از خاندانی بزرگ و مردی نیکوسیرت و نیکوخلق و متعبد و متدین بود و با وجودی که از قوانین وزارت هیچ نمی دانست، المقتفی باﷲ خلیفه ٔ عباسی پس از علی بن طراد زینبی، وزارت را به او داد. و بعد از او ابن هبیره وزیر شد. (از تجارب السلف نخجوانی ص 306).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صدری قونوی، ملقّب به بدرالدین. رجوع به علی قونوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صلاح الدین بن علی بن صلاح الدین حسنی کوکبانی، ملقّب به جمال الدین. رجوع به علی کوکبانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صدرالدین موسی (شیخ خواجه...) وی از صوفیان سلسله ٔ صفویه است که پس از پدرش صدرالدین موسی، به ارشاد طبقه ٔ صوفیه منصوب گشت. و در اواخر عمر به قصد حج به زیارت کعبه رفت و فرزندش شیخ ابراهیم را به جانشینی خویش گماشت و در بازگشت از حج، در راه مریض شد و درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 423). و رجوع به علی سیاه پوش شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شاهمرادبن اسدبن جلال الدین بن حسن طباطبائی حسنی نجفی. رجوع به علی طباطبائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شبیه. علی بن عبداﷲبن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، علوی، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به الشبیه یا شبیه. رجوع به علی علوی (ابن عبداﷲبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلطان حیدر صفوی (سلطان...). رجوع به علی صفوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سیدکمال الدین بن سیدقوام الدین مرعشی آملی (سید...). رجوع به علی آملی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شاطر. علی بن ابراهیم بن محمد همام بن محمدبن ابراهیم بن حسن انصاری دمشقی، مشهور به ابن شاطر و مطعم، و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. وی منجم بود و در جامع اموی دمشق عهده دار توقیت بود. تولدش در 704 هَ. ق. و وفاتش در 777 هَ. ق. بوده است. او راست: 1- الاشعهاللامعه فی العمل بالالهالجامعه. 2- الثمارالیانعه من قطوف الاله الجامعه. 3- کشف المغیب فی الحساب بالربع المجیب. 4- نزههالسامعفی العمل بالربع الجامع. 5- النفع العام فی العمل بالربع التام لمواقیت الاسلام. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس مخطوطات الفلک بالظاهریه. و شذرات الذهب ج 6 ص 252. و کشف الظنون ص 105 و 366. و ایضاح المکنون ج 1 ص 157، و ج 2، ص 368. و تراث العرب العلمی ص 388. و هدیهالعارفین ج 1 ص 725). و نیز رجوع به ابن شاطر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعیدبن سعدبن زیدبن محسن حسینی طالبی. از اشراف مکه. رجوع به علی طالبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلطان اویس ایلکانی (شاهزاده شیخ...). وی برادر سلطان حسین بن سلطان اویس بود، و سلطان حسین بر آذربایجان سلطنت می کرد، در سال 778 هَ. ق. شاهزاده شیخ علی که از قدرت امیر اسماعیل بن امیر زکریا حکمران بغداد خشنود نبود عده ای از اوباش بغداد را تحریک کرد و امیر وجیه الدین اسماعیل و امیر مسعود رشیدی عم امیر اسماعیل را کشتند. و سلطان حسین بجای ملامت برادر، او را به حکومت بغداد منصوب ساخت. و شیخ علی چون لیاقت اداره ٔ امور را نداشت، پیرعلی بادک را که از جانب شاه شجاع در شوشتر حکومت می کرد به بغداد خواند و اداره ٔ امور را به او سپرد و پس از مدتی این شیخ علی و پیرعلی، طاغی شدند و از اطاعت سلطان حسین سرپیچیدند. در سال 782 سلطان حسین به بغداد لشکر کشیدو مخالفان او به شوشتر فرار کردند و شیخ علی از در اطاعت درآمد و به حکومت شوشتر قناعت کرد. اما پس از مدتی توانست به بغداد بازگردد و اداره ٔ امور را در دست گیرد. در صفر سال 784 سلطان حسین که در تبریز بودبه دست برادر خود سلطان احمد به قتل رسید. پس از این واقعه شیخ علی و خواجه علی بادک از بغداد به تبریزلشکر کشیدند و سلطان احمد از طریق خوی به نخجوان گریخت و از قرامحمد ترکمان استمداد جست، و قرامحمد با شرایطی پنج هزار سوار به کمک او فرستاد و ترکمانان دراین جنگ شیخ علی و خواجه علی را به قتل رساندند. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 243- 245 و 247) (از تاریخ مفصل ایران، مغول تألیف عباس اقبال ص 460 و 462).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلطان العلماء مرعشی (علی نواب...). رجوع به علی مرعشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلار، ملقب به الملک العادل سیف الدین و مشهور به ابن سلار. وزیر ظافر عبیدی است، صاحب مصر. رجوع به ابن سلار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سگزی. گور وی در رباط دهستان است. و دهستان شهری است از ناحیت دیلمان. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 143).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سکون، علی بن محمدبن محمدبن علی بن سکون حلی، مشهور به ابن سکون و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حلی (ابن محمدبن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سکن معافری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی معافری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعید عسکری.محدث اواخر قرن سوم هجری. رجوع به علی عسکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعدبن علی بن یوسف الغنی باﷲبن محمدبن أحمر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الغالب باﷲ، نام او بصورت «علی بن سعدبن محمد...» و «علی بن نصربن سعدبن سلطان ابی عبداﷲ محمدبن سلطان ابی الحسن » نیز آمده است. وی از ملوک بنی الاحمر در اندلس بود. و پس از حوادث بسیاری توانست به سلطنت برسد، و با اسپانیا جنگهای بسیاری کرد که به صلح انجامید. او در بصره به مرضی شبیه صرع مبتلی گشت لذا از پادشاهی معزول شد و به شهر«منکب » منتقل گشت و در سال 890 هَ. ق. در آنجا درگذشت. (از اعلام زرکلی از نفح الطیب ج 2 ص 1260 و بدائع الزهور ج 2 ص 230 و اخبارالعصر فی انقضاء دوله بنی نصر، که در انتهای کتاب «آخر بنی سراج » چاپ شده است).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعید رستغفنی حنفی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی رستغفنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعیدبن محمدبن احمدبن محمدبن حسن بن محمدبن علی بن محمدبن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حر عاملی جبعی. رجوع به علی حر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعیدبن عثمان بن سعید مصری، مکنی به ابوعلی. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلطان محمد هروی قاری حنفی، مکنی به نورالدین. رجوع به علی قاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طاهربن جعفر سلمی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سلمی (ابن طاهر...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعیدبن حمامه ٔ صنهاجی (شیخ...). رجوع به علی صنهاجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعیدبن احمدبن یحیی مزیدی حلی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به ملک الادبا و استاد شهید. شاگرد علامه. رجوع به ابوالحسن (علی بن سعید...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعید. نام او علی بن موسی بن عبدالملک بن سعید عبسی اندلسی غرناطی مغربی و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سعید است. رجوع به ابن سعید و علی بن موسی بن عبدالملک بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعد بیوسی احمدی شافعی أشعری. رجوع به علی احمدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعد انصاری. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعدالدین مسعود ابهری، ملقب به صدرالدین. وزیر تکش. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالعزیز میوروقی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی میوروقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعید اصطخری. رجوع به علی اصطخری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عباس اندآنی، مکنی به ابوالحسن. والی اصفهان. رجوع به علی اندآنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالحسین بن علی اصغر حائری ایروانی. رجوع به علی حائری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالجلیل بیاضی. رجوع به علی بیاضی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعیدبن عبدالرحمان بن محرزعبدری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عبدری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سیده. علی بن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر، مشهوربه ابن سیده و مکنّی به ابوالحسن. متولد در سال 398هَ. ق. در مرسیه. رجوع به ابن سیده و نیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 36. بغیهالوعاه سیوطی ص 327. کشف الظنون ص 691 و 812 و سایر صفحات. هدیهالعارفین ج 1 ص 691. الصله ٔ ابن بشکوال ص 410. انباءالرواه قفطی ج 2 ص 225. لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 205. البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 95. مرآهالجنان یافعی ج 3 ص 82. مطمح الانفس ص 60. بغیهالملتمس ص 405. الدیباج ابن فرحون ص 204. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 305. المختصر فی أخبارالبشر ج 2 ص 195. مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 99. مختصر دول الاسلام ج 1 ص 207. فهرست الخدیویه ج 4 ص 184. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 180. طبقات النحاه و اللغویین ص 409. التذکره ٔ طاهر جزائری. ص 6.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیم بن ربیعه ٔ اذرعی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به ضیاءالدین. رجوع به علی اذرعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان یمنی بکیلی تمیمی زیدی اسماعیلی، ملقّب به حیدره. رجوع به علی بکیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سهل فوشنجی (شیخ...) مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن فوشنجی و نیز به علی بن احمدبن سهل فوشنجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سهل اصفهانی، مکنّی به ابوالحسن (علی بن سهل...) و نیز به اصفهانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سهل بن عباس بن سهل نیشابوری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی نیشابوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سهل بن ربن طبری، مکنّی به ابوالحسن. طبیب و مطلع در طبیعیات و در انجیل. وی در طبرستان متولد شد و سپس نزد خلیفه المعتصم عباسی اسلام آورد و المتوکل او راجزء ندیمان خویش قرار داد. وی پیش از سال 228 هَ. ق. می زیست و برخی وفات او را در سال 247 هَ. ق. نگاشته اند. رجوع به ابن ربن و نیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 106. الوافی صفدی ج 12 ص 76. عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 309. تاریخ الحکمای قفطی ص 231. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 296. تاریخ حکماءالاسلام بیهقی ج 22 ص 23. کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 71. المخطوطات العربیه ٔ شیخو ص 148. هدیهالعارفین ج 1 ص 669.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سهل بن ازهر اصفهانی، مکنّی به ابوالحسن. از مشایخ صوفیه و معاصر جنید. رجوع به ابوالحسن (علی بن سهل...) و نیز به اصفهانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سهل. تابعی است. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سهروردی. علی بن مسلم بن محمدبن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی، مشهور به ابن سهروردی و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الاسلام.رجوع به علی سهروردی (ابن مسلم بن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعدبن علی، مکنی به ابوالحسن. وی یکی از امرای بنی نصر بود که از سال 629 تا 897 هَ. ق. در غرناطه حکومت کردند. او دو بار حکومت را به دست گرفت، یکی از سال 866 تا 887 و یک بار از 888 تا 890. (از طبقات سلاطین اسلام ص 25) (از معجم الانساب زامباور ص 94).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سودون یشبغاوی قاهری دمشقی حنفی، مکنّی به ابوالحسن. شاعر بود ودر سال 810 هَ. ق. در قاهره متولد شد و در نیمه ٔ رجب سال 868هَ. ق. در دمشق درگذشت و در مقبره ٔ فرادیس دفن شد. رجوع به ابن سودون و نیز به مآخذ ذیل شود:معجم المؤلفین ج 7 ص 106. الضوءاللامع سخاوی ج 5 ص 229. شذرات الذهب ابن عماد ج 7 ص 307. کشف الظنون ص 803.فهرست الخدیویه ج 4 ص 291. هدیهالعارفین ج 1 ص 734.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سنجر بغدادی حنفی، مشهور به ابن سماک (یا ابن سباک) و ملقّب به تاج الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سماقه. علی بن احمد سماقه ٔ عاملی مشغری. رجوع به علی سماقه (ابن احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیم، مکنی به ابوسلیم. تابعی بود و از انس بن مالک روایت کرد. و اسرائیل بن یونس از وی روایت دارد. و نیز رجوع به ابوسلیم شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شاکر موستاری، مشهور به جابی زاده. رجوع به علی جابی زاده شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان یمنی. رجوع به علی یمنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان کلبی، مکنی به ابونوفل. محدث است و از ولیدبن مسلم بن نوفل بن ابی عقرب روایت کند. نیز رجوع به ابونوفل شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان زهراوی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زهراوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان دمنتی بوجمعوی مغربی مالکی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی دمنتی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان بحرانی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به جمال الدین یا کمال الدین). رجوع به علی بحرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان بن فضل بغدادی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به أخفش صغیر (یا أخفش أصغر). نحوی و اخباری و لغوی معروف. وی شاگرد مبرد و ثعلب بن یحیی بود و در سال 315 هَ. ق. در بغداد در حدود هشتادسالگی درگذشت. رجوع به أخفش صغیر و مآخذ زیر شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 104 و الوافی صفدی ج 12 ص 73 و طبقات النحاه و اللغویین ابن شهبه ص 423 وتاریخ دمشق ابن عساکر ج 12 ص 54 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 83 و معجم الادباء ج 13 ص 246 و بغیه الوعاه سیوطی ص 338 و مرآهالجنان یافعی ج 2 ص 61 و کشف الظنون ص 1427 و ایضاح المکنون ج 2 ص 274 و هدیه العارفین ج 1 ص 676.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان بن علی بن عبداﷲبن عباس هاشمی عباسی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی (ابن سلیمان بن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سندبن علی بن سلیمان لواتی الاصل ابیاری شافعی مصری. رجوع به علی ابیاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صباغ. علی بن محمدبن احمد، ملقّب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ. رجوع به علی بن محمدبن... و نیز به ابن صباغ (شیخ نورالدین علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن محمد حر عاملی. رجوع به علی حر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعدبن محمد، مکنی به ابوالحسن و ملقب به الغالب باﷲ. از ملوک بنی الاحمر اندلس. رجوع به علی بن سعدبن علی بن یوسف الغنی باﷲ... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صفدربن صالح رضوی قمی کشمیری. رجوع به علی رضوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صالح جرجانی. رجوع به علی جرجانی (ابن صالح...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوود بغدادی. کاتب زبیده بنت جعفر. رجوع به علی بغدادی (ابن داوود...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن حسن بن علی بن اسماعیل جرجانی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. فقیه و ادیب و شاعرو مورّخ و مفّسر و خطّاط و نویسنده بود. وی در زمان صاحب بن عباد عهده دار امر قضاء در ری بود و در همین شهر در 23 ذی حجه ٔ سال 392 و یا به قولی در 366 هَ. ق. درگذشت. و جسد او به جرجان منتقل شد. او راست: 1- تفسیر القرآن المجید. 2- تهذیب التاریخ. 3- کتاب فی الوکاله. 4- الوساطه بین المتنبی و خصومه. و نیز او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین بنقل از سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 5. الوافی صفدی ج 12 ص 97. طبقات الفقهاء شیرازی ص 101. مناقب الشافعی و طبقات اصحابه من تاریخ الذهبی ص 95. فهرس المؤلفین بالظاهریه. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 167. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 408.تاریخ جرجان سهمی ص 277. طبقات الشافعیه ٔ سبکی ج 2 ص 308. معجم الادباء ج 14 ص 14. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 57. مرآهالجنان یافعی ج 2 ص 386. کشف الظنون ص 782 و سایر صفحات. کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 164. الحیاهالادبیه ٔ محمد عبدالمنعم خفاجی ص 368. هدیهالعارفین ج 1 ص 684). و نیز رجوع به ابوالحسن علی بن عبدالعزیز فقیه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقادربن محمدبن یحیی بن مجدالدین طبری حسینی شافعی مکی. رجوع به علی طبری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقادربن سوده ٔ مری، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقادربن سالم عیدروس علوی. رجوع به علی عیدروس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالغنی فهری حصری ضریر قیروانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالغنی عشاقی. رجوع به علی عشاقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالغفار جرجانی کاتب، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی جرجانی (ابن عبدالغفار...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالصادق بن احمدبن عبدالصادق بن محمدبن عبداﷲ عیادی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عیادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعظیم تبریزی خیابانی. رجوع به علی تبریزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن مرزبان بن شاپور بغوی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بغوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن محمد دولابی. رجوع به علی دولابی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن علی بن جابر مغربی بغدادی، ملقّب به تقی الدین. رجوع به علی مغربی (ابن عبدالعزیزبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی، مشهور به سیدفرضی و ملقّب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سری بن صقربن حمل. محدث بود. (منتهی الارب) (تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن حسام بن حامد، مشهور به ابن ام ولدزاده ٔ رومی. رجوع به علی رومی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن أبی محمدخلیعی موصلی حلبی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی خلیعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن ابراهیم بن بناء، مکنّی به ابوالحسن ومشهور به ابن حاجب النعمان. متولد سال 340 و متوفی در 423 هَ. ق. رجوع به ابن حاجب النعمان (ابوالحسن علی بن...) و به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 122. الوافی صفدی ج 12 ص 99. معجم الادباءج 14 ص 35. ایضاح المکنون ج 1 ص 485. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5ص 114. ارشادالاریب ج 5 ص 259. میزان الاعتدال ج 2 ص 232.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیز. از شاگردان و روات ابوعبید قاسم بن سلام است. وفات او در سال 287 هَ. ق. بوده است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعالی بن عبدالباقی بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی عاملی میسی. رجوع به علی میسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالصمد سخاوی، ملقب به علم الدین. رجوع به علم الدین (علی بن محمدبن عبدالصمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن وزیر جَرَوی، مشهور به ابن جروی. از فرماندهان شجاع مصری است. پدرش بر مطلب بن عبداﷲ و سری بن حکیم، دو والی مصر شورش کرد و چون در سال 205 هَ. ق. در هنگام محاصره ٔ اسکندریه درگذشت، علی بن جروی به جای او محاصره را ادامه داد و با عبیداﷲبن سری که اونیز پس از مرگ پدرش مقاومت می کرد، چند بار جنگید و سرانجام با هم صلح کردند. و علی بن جروی از جانب مأمون، خلیفه ٔ عباسی حاکم بر تنیس و حوف شرقی گردید. بعداً بر اثر اختلافی که با ابن السری پیدا کرد به اشاره ٔ مأمون به بغداد رفت. و افشین دیگر بار او را به مصر فرستاد تا اموالی که نزد او بود به وی دهد. اما ابن جروی از پرداخت اموال خودداری کرد و افشین در سال 215 هَ. ق. او را به قتل رساند. (از اعلام زرکلی بنقل از خطط مقریزی ج 1 ص 179) (الولاه و القضاه ص 169).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان بن احمدبن سلیمان أنصاری قرطبی عباسی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی انصاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالکریم بن علی ابن محمدبن علی بن عبدالحمید حسینی علوی نیلی نجفی، مشهور به نسابه و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی نیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام انصاری خزرجی سبکی شافعی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سبکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالباقی بن احمد رومی حنفی، مشهور به ظریفی. رجوع به علی ظریفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن عبدالرزاق مرغینانی، ملقّب به ظهیرالدین. رجوع به علی مرغینانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طاهربن معوضهبن تاج الدین قرشی اموی، مکنّی به ابوالحسن و ملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسین دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری (ابن طاهربن معوضه...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان سعدی، مشهور به ابن قطاع و مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به ابن قطاع (ابوالقاسم علی بن جعفر...) و معجم المؤلفین ج 7 ص 119 و الخریده ٔ عماد ج 11 ص 21 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقاهربن آسه، مکنّی به ابومحمد. وی عالم به علم فرائض بود و در ربیعالاول سال 530هَ. ق. درگذشت. او را تألیفاتی در فرائض است. (ازمعجم المؤلفین بنقل از سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 142).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن جعفربن یحیی بن بکربن سعید بصری، مشهور به ابن مدینی و ملقّب به ابوالحسن. رجوع به علی بصری. (ابن عبداﷲبن جعفربن نجیح) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن جعفربن نجیح بن بکر بصری، مشهور به ابن مدینی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن جعفر. از ذریه ٔ جعفر طیار. رجوع به علی جعفری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن اماجور منجم، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن ابی القاسم عبداﷲبن...) و به ابن اماجور شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد نیشابوری، مشهور به ابن ابی الطیب و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی نیشابوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد علوی حنفی. ادیب مصری. رجوع به علی حنفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالستار قوصی. رجوع به علی قوصی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد زیدی ملقّب به منصور. از بنی قاسم و از نوادگان الهادی الی الحق. امام زیدی یمن. رجوع به علی زیدی (ابن عبداﷲبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمدبن علی بن عیسی بن محمدبن عیسی حسنی شافعی سمهودی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سمهودی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن ابی زرع فاسی.مکنّی به ابوالحسن. «بروکلمان » نام ابوالحسن ابی زرع را بدین صورت آورده است. رجوع به ابن ابی زرع شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن ابراهیم بن محمد انصاری مالکی، مشهور به متیطی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی متیطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ آق کرمانی حنفی. رجوع به علی آق کرمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طاهر، مشهور به سیدمرتضی علم الهدی. برادر سیدرضی.رجوع به علم المهدی موسوی (علی بن ابی احمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ، معروف به علی دایه. سپهسالار سلطان مسعود غزنوی. رجوع به تاریخ بیهقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ، مشهور به زین العرب مصری. رجوع به علی زین العرب شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲ، مکنّی به ابوالحسن. تابعی است. نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود. در «منتهی الارب » آمده است که: «علی بن عبداﷲ» از محدثان است.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالکریم کاتب. به عربی شعر می گفت و دیوان او سی ورقه است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالکریم باکوئی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به فریدالدین. رجوع به علی باکوئی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالکریم بن محمدبن محمدبن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری، ملقّب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمدبن محمدبن محسن جلال حسنی صنعانی. رجوع به علی جلال شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالکریم بن علی طباطبائی بروجردی. رجوع به علی بروجردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالسلام تسولی مالکی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی تسولی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالصمد بکری کرمانی قنوجی هندی حنفی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر کرمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان. وی طبیب و حکیم و ریاضی دان و فلکی و از مردم مصر بود. و در روزگار العزیز باﷲ و فرزندش الحاکم می زیست و زمان الظاهر لاعزار دین اﷲ فرزند الحاکم را نیز درک کرد. او راست: 1- اختصار کتاب الحاوی، در طب. 2- الامثله و التجارب و الاخبار و النکت والخواص الطبیه المنتزعه من کتب ابقراط و جالینوس و غیرهما. 3- التعالیق الفلسفیه، که در سال 411 هَ. ق. در حلب شروع به نگاشتن آن کرد. 4- مقاله أرسطوطالیس فی الابصار و تعدید شکوک فی کواکب الذنب. 5- مقالهفی أن قبول الجسم التجزؤ لایقف و لایتنهی. (از معجم المؤلفین از عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 2 ص 90).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالبر حسنی شافعی. مشهور به ونائی و ملقّب به جمال الدین. رجوع به علی ونائی شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن عیسی بن عروهبن جراح قنائی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قنائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن صالح بن عبدالفتاح جارم. رجوع به علی جارم شود

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالباقی بن قاضی خان، ملقّب به علأالدین. او راست: کنزاللاَّلی فی شرح بدءالامالی، که در سال 979 هَ. ق. در مدینه از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 2 ص 387).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عباس مجوسی، مشهور به ابن مجوس. رجوع به ابن المجوس و به علی مجوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عباس بن راضی بن حسن أبوطبیخ. ادیب و شاعر، متولد در سال 1311 هَ. ق. در نجف. وی در شوال سال 1361 هَ. ق. درگذشت در حالی که سن او پنجاه سال و اندی بود. او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41 ص 284).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عباس بن حسین زیدی، ملقب به المنصور باﷲ. امام زیدی یمن. رجوع به علی زیدی (ابن عباس بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عباس بن جریح بغدادی، مشهور به ابن رومی و مکنّی به ابوالحسن. شاعر رومی الاصل. متولد در رجب سال 221 هَ. ق. در بغداد، و متوفی در جمادی الاولای 283 یا 284 یا 286 هَ. ق. رجوع به ابن رومی و نیز به مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 114. سیرالنبلاء ذهبی ج 9 ص 117. الوافی صفدی ج 12 ص 80 فهرس المؤلفین بالظاهریه. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 165. تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 12 ص 23. العمده ٔ ابن رشیق ج 1 ص 64. الکامل ابن أثیر ج 7 ص 159. البدایه ٔ ابن کثیر. ج 11 ص 74. اللباب ابن اثیر ج 1ص 48. المختصر فی اخبارالبشر ابوالفداء ج 2 ص 60. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 766. ابن الرومی نوشته ٔ عباس عقاد. امراءالشعرالعربی انیس مقدسی ص 272. اعیان الشیعه ج 41 ص 281. ابن الرومی نوشته ٔ محمد عبدالغنی حسن. ابن الرومی نوشته ٔ عمر فروخ. فهرس المخطوطات المصوره ٔ سید ج 1 ص 451. فهرس الخدیویه ج 4 ص 233. رسالهالتشبیه فی شعر ابن المعتز و ابن الرومی. مراجعات فی الاداب و الفنون عباس عقاد ص 159. الحیاه الادبیه فی العصر العباسی نگارش محمد عبدالمنعم خفاجی ص 199. روضات الجنات خوانساری ص 473. ساعات بین الکتب عباس عقاد ج 2 ص 199. تاریخ الشعرالعربی بهیتی ص 517. حصادالهشیم ابراهیم مازنی ص 298.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عباس بن اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت نوبختی، مکنّی به ابوالحسین. رجوع به علی نوبختی (ابن عباس بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عباس بن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن علی بن أبی طالب، مکنّی به ابوالحسن. فقیه و اصولی بود و در حدود سال 340 هَ. ق. درگذشت. او راست: 1- اختلاف اهل البیت. 2- مایجب أن یعمله المجتهد. (ازمعجم المؤلفین بنقل از تراجم الرجال جنداری ص 24).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طرخان. علی بن حسن، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن طرخان. از استادان موسیقی و غناء. رجوع به ابن طرخان (ابوالحسن علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عباد. علی بن محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن مالک بن عباد نفری رندی مالکی، مشهور به ابن عباد.رجوع به علی نفری (ابن محمدبن ابراهیم بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ظهیره. علی بن جاراﷲ بن محمدبن أبی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی محزومی حنفی، مشهور به ابن ظهیره.رجوع به علی مخزومی (ابن جاراﷲبن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ظهیرالدین ابی منصور فرامرزبن علاءالدوله ابی جعفرمحمد، معروف به کاکویه. یکی از دیالمه ٔ کاکویه. رجوع به علی بن فرامرزبن علاءالدوله... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ظبیان، مکنّی به ابوالحسن، تابعی است. و رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ظاهر وتری حسنی مدنی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مدنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ظهیربن شهاب مصری، مشهور به ابن کفتی و ملقّب به نورالدین، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ظاهر مطیری اسدی حلی. رجوع به علی حلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ظافربن حسین أزدی مصری مالکی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الدین. رجوع به علی أزدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طیب بن عبدالرحمان شرفی اندلسی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اندلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طلق بن منذربن قیس بن عمربن عبداﷲبن عمربن عبدالعزی بن سحیم حنفی سحیمی یمامی. رجوع به علی سحیمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طلحهبن کردان واسطی، مکنّی به ابوالقاسم. رجوع به علی واسطی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طلحهبن طاهر ذوالیمینین. وی پس از اینکه پدرش طلحه در سال 213 هَ. ق. در خراسان درگذشت، قائم مقام وی شد و در نواحی نیشابور با جمعی از خوارج جنگید و شهید گشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 344).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عاصم بن صهیب واسطی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی واسطی (ابن عاصم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالحق حجاجی مالکی قوصی. رجوع به علی قوصی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان بن احمدبن محمد سعدی صالحی حنبلی مرداوی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مرداوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سلیمان بن عبداﷲ منصوری مصری. رجوع به علی منصوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شاهک عصار ضریر بیهقی. رجوع به علی بیهقی (ابن شاهک...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالاعلی، مکنّی به ابوالحسن. تابعی است و زهیر از او روایت کند. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طبیب. علی بن نصر، مشهور به ابن طبیب و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بن نصر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان خزاز شوشی، مکنّی به ابوالعلاء. رجوع به علی خزاز شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالجباربن سلامه ٔ هذلی توسنی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی هذلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان تلمسانی. رجوع به علی تلمسانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان اندلسی، مشهور به ابن هذیل. رجوع به علی اندلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن یونس بن عبدالاعلی مصری، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن یونس. منجم قرن چهارم هجری. رجوع به ابن یونس و نیز به علی بن عبدالرحمان بن احمدبن یونس... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن یوسف انصاری طلیطلی، مشهور به ابن لونقه و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی طلیطلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن هارون بن عیسی بن هارون بغدادی شافعی، مکنّی به ابوالخطاب. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن مهدی بن عمران اشبیلی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن اخضر. رجوع به علی اشبیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن محمد نظاری، امیر یمن. رجوع به علی نظاری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طرادبن دبیس اسدی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اسدی (ابن طراد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن محمد خفاف مالکی جزائری. رجوع به علی جزائری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن محمدبن محمدبن اسماعیل شلقامی قاهری شافعی، ملقب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قاهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن شبیب بن حمدان بن شبیب حنبلی حرانی، ملقّب به نورالدین. رجوع به علی حرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن حسین عثمانی صفدی شافعی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی صفدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان صانع. رجوع به علی صانع شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن تمیم طنجی مکناسی. رجوع به علی طنجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن بَرنی. محدث است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن احمدبن یونس بن عبدالاعلی صدفی مصری، مکنّی به ابوالحسن. منجم مشهور قرن چهارم هجری است که درشوال سال 399 هَ. ق. در مصر درگذشت. او راست: 1- تاریخ اعیان مصر. 2- زیج ابن یونس، در چهار مجلد، که آن را برای العزیزباﷲ نوشته است. 3- العقود والسعود فی اوصاف العود. 4- غایهالانتفاع فی معرفه الدائر و السمت قبل الارتفاع. و نیز او را اشعاری است. رجوع به ابن یونس (ابوالحسن علی بن...) و نیز به کتب ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 118. سیرالنبلاء ذهبی ج 11ص 23. الوافی صفدی ج 12 ص 95. فهرس مخطوطات الظاهریه. وفیات الاعیان ج 1 ص 474. تاریخ الحکماء قفطی ص 230. میزان الاعتدال ذهبی ج 2 ص 227. المختصر فی اخبارالبشر ابوالفداء ج 2 ص 145. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 156. لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 232. مرآهالجنان یافعی ج 2 ص 451. حسن المحاضره ٔ سیوطی ج 1 ص 113. کشف الظنون ص 304 و سایر صفحات. ایضاح المکنون ج 2 ص 138. هدیهالعارفین ج 1 ص 684.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان. تابعی است. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالحمید مغربی. رجوع به علی مغربی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالحمیدبن فخاربن معد موسوی حلی، مشهور به مرتضی. رجوع به علی مرتضی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالحمید آلوسی. ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی آلوسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن محمدخطیب شربینی مصری شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی شربینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالکریم بن طرخان حموی صفدی، ملقّب به علأالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی حموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طرادبن محمد زینبی، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به شرف الدین. رجوع به علی زینبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن طلحه، مکنّی به ابوالحسن. تابعی است. و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالرحیم بن محمد کندی، آل باکثیر. رجوع به علی کندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمزه ٔ اصفهانی. رجوع به علی اصفهانی (ابن حمزه) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعدالدین مسعودبن علی ابهری، ملقب به صدرالدین. وزیر سلطان علاءالدین تکش. رجوع به صدرالدین علی... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن روزبه شیبانی، ملقب به اختیارالدین. از امرا و ملوک جبال. رجوع به اختیارالدین (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن محمدبن محمد حسینی عاملی جزینی، مشهور به صائغ. رجوع به علی صائغ شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن محمدبن عمر، مشهور به ابن مسلمه و ملقب به رئیس الرؤساء. وزیر القائم بامر اﷲ عباسی. رجوع به رئیس الرؤساء، و تجارب السلف نخجوانی ص 256 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن یحیی. فقیه و عالم علم فرایض (متوفی در حدود سال 660 هَ. ق.). او راست: 1- الدر فی الفرائض.2- القمر المنیر فی حل عقود التحریر. 3- اللمع. (از معجم المؤلفین از تراجم الرجال جنداری ص 24).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن هندو بغدادی، مکنی به ابوالفرج و مشهور به ابن هندو. رجوع به ابن هندو و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 82 و عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 323 و تاریخ حکماء اسلام بیهقی ص 93 و فوات الوفیات ابن شاکر کتی ج 2 ص 45 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 379 و کشف الظنون ص 1762 و کنوز الاجداد محمد کردعلی ص 213 و هدیه العارفین ج 1 ص 686.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن وافد، مکنی به ابوالحسن. از تابعیان. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن موسی کاظم بن جعفر الصادق بن محمد باقربن علی زین العابدین بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، مشهور به شریف مرتضی و علم الهدی، و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علم الهدی موسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن بابویه. رجوع به ابن بابویه و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 81 و الفهرست طوسی ص 93 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 196 و کتاب الرجال نجاشی ص 184 و فوائد الرضویه ٔ عباس قمی ص 222 و روضات الجنات خوانساری ص 377 و منتهی المقال ابوعلی ص 213 و منهاج المقال میرزا محمد ص 231 و هدیه العارفین ج 1 ص 678.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن منصور حریری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حریری (ابن حسین بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن مکرم، مکنی به ابوالقاسم، و ملقب به ناصرالدین و مؤیدالدوله، و مشهور به ابن مکرم. وی فرزند ناصرالدوله و از ملوک عمان بود. شخصی کریم و بخشنده به شمار می رفت و مهیار دیلمی وی را مدح کرده. وی در سال 428 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی از ابن خلدون ج 4 ص 93 و دیوان مهیار دیلمی ج 1 ص 35).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی بیهقی حنفی، ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن محمودبن محمد رشید (علی بای...)، مکنی به ابوالحسن. امیر تونس. رجوع به «علی بای دوم » شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن محمد زینبی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی زینبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن محمدبن احمدبن هیثم بن عبدالرحمان بن مروان بن عبداﷲبن مروان بن محمد (آخرین خلیفه ٔ اموی) اصفهانی صاحب کتاب أغانی، مکنی به ابوالفرج. رجوع به ابوالفرج (علی بن...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 78 و الفهرست طوسی ص 192 و وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 421 و معجم الادباء ج 13 ص 94 و تاریخ بغداد خطیب بغدادی ج 11 ص 398 و الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 115 و یتیمه الدهر ثعالبی ج 3 ص 96 و انباء الرواه قفطی ج 2 ص 251 و النجوم الزاهره ٔ ابن تغری ج 4 ص 15 و میزان الاعتدال ذهبی ج 2 ص 223 و مرآهالجنان یافعی ج 2 ص 359 و المنتظم ابن جوزی ج 7 ص 71 و لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 221 و الهدایه ٔ ابن کثیر ج 11 ص 263 و شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 19 و المختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 2 ص 114 و مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 184 و کشف الظنون ص 26 و 43 و سایر صفحات، و کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 159 و دراسه الاغانی شفیق جبری و معجم الاطباء احمد عیسی ص 304 و مقدمه ٔ کتاب اغانی از شفیق جبری و هدیه العارفین ج 1 ص 681 و الذریعه ٔ آغابزرگ ج 2 ص 304 و کتاب صاحب الاغانی ابوالفرج اصفهانی، ابن محمد احمد خلف اﷲ و فهرست الخدیویه ج 4 ص 204 و فهرست کتابخانه ٔ رضوی ص 109 و روضات الجنات خوانساری ص 478 و فوائد الرضویه ٔ عباس قمی ج 3 ص 378 و سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 196 و الوافی صفدی ج 12 ص 44 و عیون التواریخ ابن شاکر کتبی ج 12 ص 126 و فهرس المؤلفین بالظاهریه.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعدبن علی بن عبدالواحدبن عبدالقاهربن أحمدبن مسهر موصلی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به مهذب الدین و مشهور به ابن ابی الوفاء. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین اصابی قطیعی یمنی شافعی. رجوع به اصابی و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 72 و هدیه العارفین ج 1 ص 710 و اعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 90 و العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 128.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن قاسم بن منصوربن علی مصولی شافعی، مشهور به ابن شیخ عوینه و ملقب به زین الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی مسعودی، مکنی به ابوالحسن. صاحب مروج الذهب. رجوع به مسعودی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی کرمانی. رجوع به علی کرمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی کاشفی. رجوع به علی کاشفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی عوض مزیدی اسدی حلی. رجوع به علی عوض شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی عیسی فراء، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فراء شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی عیسی، مشهور به ابن کوچک وراق. رجوع به علی عیسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن محمد سغدی حنفی. رجوع به علی سغدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن همدانی، مشهور به ابن فاکهی و مکنی به ابوالفضل. رجوع به علی فاکهی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین جوری (یا حوری)، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی جوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سراج بن عبداﷲ مصری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سعدبن عبداﷲعسکری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عسکری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن میمون ربعی دمشقی، مشهور به ابن ابی زروان. رجوع به علی ربعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین قهستانی، شاعر، مکنی به ابوبکر. رجوع به علی قهستانی (ابن حسین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سدیر، علی بن محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن سدیر. رجوع به علی بن محمدبن عبداﷲ شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمزه، مکنی به ابوالحسن. وی ادیب بود و به دمشق رفت و ابوالفتح صالح بن اسد کاتب را در آنجا مدح کرد.علی بن عبدالسلام صوری از وی روایت میکند. او در سال 430 هَ. ق. در طرابلس درگذشت. او راست: رساله الحماریه. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 55).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمدون بن سماک بن مسعودبن منصور جذامی، مشهور به ابن اندلسی. رجوع به علی جذامی (ابن حمدون بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رؤیم کوفی. رجوع به علی کوفی (ابن رؤیم) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حکیم ازدی، مکنی به ابوالحسن. تابعی. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حکم سلمی، برادر معاویهبن حکم. رجوع به علی سلمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حکم بنانی، مکنی به ابوالحکم. محدث بود و ابوالاشهب از او روایت کند. رجوع به ابوالحکم (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حصین بن مالک بن خشخاش عنبری تمیمی، مکنی به ابوالحر. رجوع به علی عنبری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی بن محمد بغدادی حائری، مشهور به درویش. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین مغربی کاتب، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مغربی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین مروزی حنفی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مروزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین انصاری، مشهور به حاجی زینل عطار. از دانشمندان قرن هشتم هجری. رجوع به حاجی زینل عطار شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی ترکی (علی بای...)، مکنی به ابوالحسن. امیر تونس. رجوع به علی بای اول شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین قمی شیعی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی قمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین قرشی. رجوع به علی قرشی (ابن حسین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین قدامه ٔ موسوی، مکنی به ابوجعفر. ممدوح ادیب صابر ترمذی. رجوع به علی موسوی (ابن حسین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین طریحی نجفی. رجوع به علی طریحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین شاکر جرکسی پارسی. رجوع به علی شاکر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین داوودی، مکنی به ابوالقاسم. رجوع به علی داوودی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین خیقانی حلی نجفی. رجوع به علی خیقانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین حسینی مرعشی. رجوع به علی مرعشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین مسرعی، مشهور به بولاقی. رجوع به علی بولاقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین خلیعی شاعر، مکنی به ابوالحسین. رجوع به علی خلیعی (ابن حسین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی اصفهانی باقولی ضریر، مشهور به جامع و مکنی به ابوالحسن. نحوی بود. او راست: 1- کشف المشکلات و ایضاح المعضلات فی علل القرآن. 2- المجمل. رجوع به ابوالحسن (علی بن حسین...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 75 و معجم الادباء ج 13 ص 164 و انباء الرواه قفطی ج 28 ص 24 و بغیه الوعاه سیوطی ص 335 و کشف الظنون ص 263 و روضات الجنات خوانساری ص 485 و هدیه العارفین ج 1 ص 697.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بدلیسی حنفی، ملقب به حسام الدین. رجوع به علی بدلیسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن سیازی، رجوع به علی سیازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی بن علان بن عبدالرحمان، مشهور به ابن حرانی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به حرانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمد طایی حرمی کوفی، مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی طاطری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمدبن یحیی، مشهور به علان مصری. ابوبکر زبیدی نام وی را آورده و گوید که او از علمای نحو بود و در شوال سال 337 هَ.ق. درگذشت. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 115).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن سنهوری شافعی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی سنهوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن رندی (امیر امام جلال الدین...). رجوع به علی رندی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن ذهلی أفطس، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی أفطس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن برزنجی مدنی شافعی. رجوع به علی برزنجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن ببای حنفی. رجوع به علی ببای شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن أکوع صنعانی. رجوع به علی أکوع شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن أحمر. رجوع به علی أحمر شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی لیثی مصری. رجوع به علی لیثی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن هبهاﷲبن عبداﷲبن حسین دمشقی شافعی، مشهور به ابن عساکر و ملقب به ثقهالدین و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن عساکر و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 69 و وفیات اعیان ج 1 ص 242 و طبقات الشافعیه ٔ سبکی ج 4 ص 273 و معجم الادباء ج 13 ص 73 و النجوم الزاهره ٔ ابن تغری بردی ج 6 ص 77 و تذکره الحفاظ ذهبی ج 4 ص 118 و شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 239 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 12 ص 294 و الدارس نعیمی ج 1 ص 100 و المختصر فی اخبار البشر ابوالفداء ج 3 ص 62 و مختصر دول الاسلام ج 2 ص 62 و مفتاح السعاده ٔ طاش کبری ج 1 ص 216 و ج 2 ص 211 و کشف الظنون ص 54 و سایر صفحات، و ایضاح المکنون ج 1 ص 224 و کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 306 و فهرست الخدیویه ج 5 ص 25 و مقدمه ٔ تاریخ ابن عساکر از صلاح الدین منجد و فهرس مخطوطات المصوره ٔ سید ج 2 ص 29 و فهرس مخطوطات الظاهریه ٔ یوسف عش ج 6 ص 109 و جوله فی دور الکتب الامیرکیه ٔ کورکیس عواد ص 89 و فهرس المخطوطات المصوره ٔ لطفی عبدالبدیع ج 2 ص 66 و هدیهالعارفین ج 1 ص 701 و سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 278 و التذکره ٔ طاهر جزائری ص 24 و فهرس المؤلفین بالظاهریه و الزیارات عدوی ص 20 و الاعلام بوفیات الاعلام ذهبی ص 210 والوافی صفدی ج 12 ص 35 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 327.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمد همدانی مسعودی، مشهور به ابن شهاب. رجوع به علی مسعودی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمدبن فهر فهری مصری مالکی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی فهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی بن حسین بن خلف بن محمد ارموی، مشهور به ابن قاضی عسکر و ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ارموی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن شافعی، مشهور به بیهقی. رجوع به علی بیهقی (ابن حسن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمدبن حسن بن قاسم حسنی فاطمی علوی، مشهور به شریف. رجوع به علی شریف شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمدبن علی طباطبایی حایری (علینقی...). رجوع به علینقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمدبن حسن بن عبدالرحمان بن یحیی بن عیسی نعمی حسنی یمنی. رجوع به علی نعمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن محمدبن اسماعیل خزرجی زبیدی یمنی، مشهور به ابن وهاس و ملقب به موفق الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی یمنی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن فضیل بن مروان. وی فارسی الاصل بود و ابن الندیم گوید که او را کتاب «الاصنام و ما کانت العرب و العجم تعبد من دون اﷲ عز و جل » بوده است. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 112).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن فضال. از علمای شیعه بود و اوراست کتاب فضائل القرآن. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن عنتربن ثابت حلی، مشهور به شمیم و ملقب به مهذب الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی شمیم شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن وحشی نحوی موصلی، مکنی به ابوالفتح. رجوع به علی موصلی (ابن حسن بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمد سعیدبن عبداﷲبن حسین سویدی بغدادی عباسی، مکنّی به ابوالمعالی. رجوع به علی سویدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن احمدبن عبدالرحمان بن احمدبن عبدالرحمان بن یعیش زهری باجی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی باجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمزهبن علی طلحهبن علی رازی بغدادی، مکنی به ابوالحسین و مشهور به ابن بقشلان و ملقب به علم الدین. رجوع به علی رازی (ابن حمزهبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی بن محمدبن عبدالمعین بن عون هاشمی. آخرین ملک هاشمی در حجاز. رجوع به علی هاشمی (ابن حسین بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن شقیق خراسانی، مکنی به ابوعبدالرحمان. از روات حدیث بود. و نیز رجوع به ابوعبدالرحمان (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن حیدر رضا عاملی رکینی. رجوع به علی رکینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، مکنی به ابوالحسن و ابومحمد و ابوالقاسم و ابوبکر، و ملقب به سیدالعابدین و زین العابدین و زکی و امین و سجاد. امام چهارم از ائمه ٔ شیعه ٔ اثناعشریه. رجوع به ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن... (ع) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 61 و سایر صفحات شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن حسان بن باقی قرشی. رجوع به علی قرشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن علی بن ابی بکربن محمد موصلی حنبلی، ملقب به عزالدین. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن عزالدین بن حسن بن محمدبن صلاح بن حسن بن جبریل حسنی یمنی شامی. رجوع به علی شامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن عروه مشرقی دمشقی حنبلی، مشهور به ابن زکنون و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی مشرقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی، مشهور به محقق ثانی و محقق کرکی و شخی علایی و مولی مروج. رجوع به علی کرکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن طریف کوفی، مکنی به ابومنذر. رجوع به علی کوفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن صلاح بن بدرالدین حسنی صنعانی مؤیدی، ملقب به جمال الدین. رجوع به علی مؤیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی اسنوی مصری شافعی، ملقب به بدرالدین. رجوع به علی اسنوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به وصفی. رجوع به علی رضابن حسین... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن حیدرهبن محمدبن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوالحسن. از فرزندان عقیل بن ابی طالب. رجوع به علی عقیلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن حمویه بن زید، مکنی به ابوالحسین. از صوفیان بود و در سال 384 هَ. ق. متولد شد. او راست: بهجه الاسرار در تصوف. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 257).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی نیشابوری صندیلی حنفی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی نیشابوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن حرب، مکنی به ابوعبید. فقیه و مجتهد. وی در سال 232 هَ. ق. در بغداد متولد شد. سپس به مصر رفت و امر قضاوت را در آنجا عهده دار گشت، ولی پس از مدتی از این منصب معزول شد و به بغداد بازگشت و در سال 319 درگذشت. او را تصانیفی است. (از معجم المؤلفین از اعلام زرکلی ج 5 ص 87). و نیز رجوع به ابوعبید (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن صقلی قزوینی. رجوع به علی صقلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن جنید رازی، مشهور به مالکی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی رازی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن احمدبن حسن بن قاسم بن حسن بن علی همدانی، مشهور به فلکی و مکنی به ابوالفضل. رجوع به علی فلکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن احمدبن ابراهیم عکبری، مشهور به ابن جدا و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عکبری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین آمدی نحوی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی آمدی (ابن حسین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین، ملقب به غیاث الدین. رجوع به غیاث الدین علی بن کمال الدین حسین کاشانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین. یکی از علمای فقه از مردم سَکَلکندبود، و آن شهری است به طخارستان. (از منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بن سلام شرغی. رجوع به علی شرغی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین بیاعی. محدث. رجوع به علی بیاعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن بن علی زمیلی بغدادی، شافعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین کاکی. رجوع به علی کاکی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمدان، مکنی به ابوالحسن و ملقب به سیف الدوله. رجوع به سیف الدوله و الاَّثار الباقیه ٔ بیرونی ص 133 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین أماسی. رجوع به علی اماسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رستم بن هردوز، مشهور به ابن ساعاتی و ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالحسن.نام وی را بصورت علی بن محمدبن رستم بن هردوز نیز آورده اند. وی در سال 553 هَ. ق. متولد شد و در سال 604در قاهره درگذشت. او را دیوان شعری است در دو مجلد، و نیز دیوانی به بنام «مقطعات النیل » دارد. رجوع به ابن ساعاتی و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 92 و وفیات الاعیان ج 1 ص 458 و شذرات الذهب ج 5 ص 13 و مرآهالجنان یافعی ج 4 ص 254 و کتاب فی التراجم ج 1 ص 4616.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمزه، نام او علی بن حمیدصعیدی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حمزه یا ابن صباغ است. رجوع به علی صعیدی (ابن حمید...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمزهبن عمارهبن حمزهبن یساربن عثمان اصبهانی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اصفهانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رجاء، ملقب به شرف الدین. وی در سلک وزیران طغرل بن محمدبن ملکشاه به شمار می رفت و چون مردی نالایق بود طغرل عزم عزل او کرد. اما پیش از عزل کردن وی روزگار سلطنتش به سر آمد و شرف الدین علی به آذربایجان رفت و جزء ملازمان سلطان داوودبن محمود گردید. و هنگامی که خوارزمشاه به عراق لشکر کشید وی کشته شد. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 209) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن روزبهان بن محمد خنجی، ملقب به زین الدین. رجوع به علی خنجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رکن الدوله حسن بن بویه دیلمی، ملقب به فخرالدوله. رجوع به فخرالدوله ٔ دیلمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رکانه. برخی او را از صحابه دانسته اند، ولی ابن منده گوید که صحابی بودن اومورد تردید است. (از الاصابه ٔ ابن حجر ج 4، قسم 1).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رفاعه ٔ قرظی. رجوع به علی قرظی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رضی الدین بن علی بن احمدبن محیی الدین جامعی عاملی. رجوع به علی جامعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن دقیق العید، علی بن محمدبن علی بن وهب بن مطیع قشیری شافعی، ملقب به محب الدین و مشهور به ابن دقیق العید. رجوع به علی قشیری (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رضوان بن علی بن جعفر مصری، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن رضوان. رجوع به علی مصری (ابن رضوان بن...) و ابن رضوان شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رسول رسولی. رجوع به علی رسولی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رزین ترمذی خراسانی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ترمذی (ابن رزین...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن (یا حسین) علوی بغدادی، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به ابن أعلم. ریاضی دان و منجم مشهور قرن چهارم هجری. رجوع به ابن اعلم و علوی (علی بن حسن...) و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 64 و ایضاح المکنون ج 1 ص 621 و اعیان الشیعه ج 41 ص 35 و الاعلام زرکلی ج 5 ص 80 و هدیه العارفین ج 1 ص 682.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رزین بن سلیمان. از بنی مروان بن ابی حفصه بود و شعر می گفت. او را دیوانی بود که نزدیک پنجاه ورق داشت. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ربیعه، مکنی به ابوالمغیره. وی تابعی بود و از علی علیه السلام روایت کرد. و سلمهبن کهیل از او روایت دارد. و نیز رجوع به ابومغیره (علی بن...) شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن رومی، علی بن عباس بن جریج بغدادی، مشهور به ابن رومی و مکنی به ابوالحسن. شاعر رومی الاصل. رجوع به ابن رومی به علی بن عباس بن جریج... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ربن، علی بن سهل طبری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن ربن و علی بن سهل بن ربن طبری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رباح. از محدثان بود. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن راهبه. وی طبیب المتقی خلیفه ٔ عباسی بود و نزد او احترام و اکرامی خاص داشت. او بهمراهی بختیشوع و أتوش و ثابت بن سنان بن ثابت، طبابت المتقی را عهده دار بود. (از تاریخ الحکماء قفطی ص 235).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رافع. مولای پیغمبر (ص).وی در عهد پیغمبر (ص) متولد شد و پیغمبر اکرم وی را«علی » نام نهاد. (از الاصابه ٔ ابن حجر ج 5، قسم 2).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسین اردکانی شیرازی (علی رضا...)، مشهور به تجلی. رجوع به علی رضا (ابن حسین...) و تجلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رضابن محمدمهدی بحرالعلوم طباطبائی. رجوع به علی طباطبائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن کاتب. از شعرای مصر بودو دیوان او سی ورقه است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زکرون، علی بن احمدبن زکریا، مشهور به ابن زکرون و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن احمدبن زکریا شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمزهبن عبداﷲبن عثمان اسدی کوفی، مشهور به کسائی و مکنی به ابوالحسن. مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن قهستانی، مکنی به ابوبکر و ملقب به عمیدالملک. عارض سپاه محمود غزنوی و از بزرگان فضلا و ادبای خراسان و نیز رئیس دارالانشاء و ندیم محمدبن محمود غزنوی و ممدوح فرخی شاعر است و چهار قصیده در دیوان حاضر فرخی (ص 169، 195، 317، 323 چ دبیرسیاقی) در مدح او آمده است. علی قهستانی بعدها به خدمت سلاجقه پیوست و در سال 431 هَ. ق. در آن دولت به مقامات جلیله رسید. سوزنی در حق فرخی و این ممدوح گوید:
فرخی هندی غلامی از قهستانی بخواست
که غلام ترک دادش خوش لقا و خوش کلام.
رجوع به ابوبکر (علی بن حسن...) و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 116، و دیوان فرخی چ محمددبیرسیاقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمشادبن سختویه، مکنی به ابوالحسن (نام او را بصورت علی بن محمدبن سختویه بن حمشاد نیز ضبط کرده اند). وی محدث و حافظ و اهل نیشابور بود و در سال 258 هَ. ق. تولد یافته و به شهرهای مختلفی سفر کرد و نزد اشخاص بسیاری تحصیل کرد. و در 14 شوال سال 338 درگذشت. او راست: 1- الانوار، در دویست وشصت جلد. 2- التفسیر، در دویست وسی جلد. 3- المسندالکبیر، در چهارصد جلد. (از معجم المؤلفین از سیرالنبلاء ذهبی ج 10 ص 98 و الوافی صفدی ج 12 ص 56 وعیون التواریخ ابن شاکر کتی ج 12 ص 82 و المنتظم ابن جوزی ج 6 ص 364 و شذرات الذهب ابن عماد ج 2 ص 348 و البدایه ٔ ابن کثیر ج 11 ص 222 و هدیه العارفین ج 1 ص 679).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زیل، مکنی به ابوالحسن، علی بن سهل طبری. کاتب مازیاربن قارن است. وی چون به دست خلیفه مسلمانی گرفت، مقرب شد و فضل او پیدا گشت و متوکل او را در جمله ٔ ندماء درآورد. او راست: کتاب فردوس الحکمه و تحفه الملوک، و کناش الحضره، و منافع الاطعمه و الاشربه و العقاقیر (از الفهرست ابن الندیم). اما این مرد همان علی بن ربن طبری است که ابن الندیم در اینجا اشتباهاً نام پدر او را «زیل » نوشته است. و کلمه ٔ ربن همان «ربنا» است در زبان یهود. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ابن ربن شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره ٔ زبیری قرشی اسدی، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زیدبن حسن شظبی صریمی صنعانی. رجوع به علی صنعانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سختویه بیهقی خسروجردی. رجوع به علی بیهقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سالم بن مخارق والبی، مولای عباس بن عبدالمطلب. رجوع به علی والبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سالم بن عبدالناصر غزی شافعی. رجوع به علی غزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن سالم، نام او علی بن خلیل بن احمدبن سالم شافعی، و ملقب به علاءالدین است. رجوع به علی شافعی (ابن خلیل بن احمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ساعی، علی بن أنجب بن عثمان بن عبداﷲبن عبیداﷲبن عبدالرحیم بغدادی خازن شافعی، مشهور به ابن ساعی و ملقب به تاج الدین و مکنی به ابوطالب. رجوع به ابن ساعی و علی بن أنجب بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ساعاتی، علی بن رستم بن هردوز، مشهور به ابن ساعاتی و ملقب به بهاءالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن ساعاتی و علی بن رستم بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن دبیس بن صدقهبن منصور اسدی مزیدی. اسدی بود. رجوع به علی مزیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زین نصرانی. او راست: کتاب الاَّداب و الامثال علی مذاهب الفرس و الروم و العرب. (از الفهرست ابن الندیم). اما احتمال دارد که این مرد همان علی بن ربن الطبری باشد. رجوع به ابن ربن شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زین. در عجایب البلدان خاطره ای از وی درباره ٔ کوه دماوند ذکرشده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 674 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زیدبن محمدبن حسین بن سلیمان بن أیوب انصاری أوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن دلدار علی لکهنوئی هندی. رجوع به علی لکهنوئی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زیدبن ابی ملیکه زهیربن عبداﷲبن جدعان، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جدعان. وی فقیه و نابینا بود و روایت حدیث می کرد ولی از محدثان موثوق نبود. اصل او از بصره است و در سال 129 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی از خلاصه تذهیب الکمال ص 232 و التبیان و تاریخ الاسلام الذهبی ج 5 ص 283).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رئاب. وی از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه بود. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زیاد تونسی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی تونسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زیاد تمیمی، مکنی به ابوالحسن. یکی از نقله ٔ کتب فارسی به عربی است. رجوع به ابوالحسن (علی بن زیاد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زیاد اسکندری، مشهور به محتسب و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی محتسب شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زکی بوسنوی رومی حنفی. رجوع به علی بوسنوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زکریا نیشابوری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی نیشابوری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زکریا مسبحی. رجوع به علی مسبحی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زین العابدین بن هاشم عراقی حسینی فاسی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عراقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زکریابن مسعود حنفی (متوفی در سال 686 هَ. ق. در قدس). او راست: شرح معانی الاَّثار طحاوی. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون ج 2 ص 505).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن دریهم، علی بن محمدبن عبدالعزیزبن فتوح بن ابراهیم تغلبی موصلی دمشقی شافعی، مشهور به ابن دریهم و ملقب به تاج الدین. رجوع به ابن دریهم و علی بن محمدبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زقاق، علی بن عطیهبن مطرف بن سلمه ٔ لخمی بلنسی، مشهور به ابن زقاق و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی لخمی (ابن عطیهبن مطرف ابن...) و ابن زقاق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ذری حضرمی. رجوع به علی حضرمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمزه ٔ بصری. رجوع به علی بصری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حیون، علی بن نعمان بن محمدبن حیون، مکنی به ابوالحسن و مشهوربه ابن حیون. رجوع به علی بن نعمان بن محمد... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوودبن سلیمان جوهری مصری شافعی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی جوهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حیدربن محمدبن احمد هاشمی حسنی تهامی. رجوع به علی تهامی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوودبن سلیمان اصفهانی، ملقب به صائن الدین. رجوع به علی اصفهانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خضربن حسن عثمانی دمشقی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عثمانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خشرم. از محدثان بود. (منتهی الارب).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خسرو ازنیقی (علی چلبی...). رجوع به علی چلبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خروف، علی بن محمدبن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی، شاعر، ملقب به نظام الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف. رجوع به ابن خروف (ضیأالدین ابوالحسن...) و علی بن محمدبن یوسف بن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حموش بن محمدبن مختار قیروانی اندلسی قرطبی. رجوع به علی قیروانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خروف، علی بن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی، مشهور به ابن خروف و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی (ابن محمدبن علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خدیعکرمانی. وی پس از اینکه پدرش «کرمانی » به دست یکی از چاکران نصربن سیار در مرو کشته شد، در سال 330 هَ. ق. نزد ابومسلم خراسانی آمد و چند روزی در خدمت اوبود اما از وی روی گردان شد و به خدمت نصربن سیار شتافت. در این هنگام سلیمان بن کثیر به وی پیغام داد که این غایت بی حمیتی توست که از کسی متابعت میکنی که پدر تو را به خدعه به قتل رسانده است. این سخن در علی بن خدیع مؤثر افتاد و با نصر به مخالفت برخاست و قبیله ٔ ربیعه را با خود همداستان ساخت. درین هنگام هر یک ازین دو تن پیغام نزد ابومسلم فرستادند و از او یاری خواستند. ابومسلم پس از مشورت با شیعه ٔ عباسیه جانب ابن کرمانی را گرفت. پس از چندی ابن کرمانی به مرو حمله کرد و نصف شهر را از چنگ نصر بدرآورد. در این هنگام ابومسلم خراسانی به کمک وی شتافت و با کمک قبیله ٔ ربیعه، مرو را تسخیر کرد و از یاران نصر و مروانیه هرکه را یافت به قتل رساند و ابن کرمانی را نیزچند روزی در سلک چاکران خود جای داد، اما او را نیزپس از چندی به قتل رساند و تمامی ملک خراسان را به تصرف خود درآورد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 195).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خاتون، علی بن احمدبن خاتون عاملی، مشهور به ابن خاتون. رجوع به علی عاملی (ابن احمدبن خاتون) شود.

علی.[ع َ] (اِخ) ابن حیدره. او راست: شرح تلخیص اعمال الحساب ابن بناء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 472).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوودبن یوسف رسولی، مشهور به مجاهد رسولی. رجوع به علی رسولی (ابن داوود مؤید...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حیدربن علی قمی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی قمی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خطیب الناصریه، علی بن محمدبن سعدبن محمدبن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی، مشهور به ابن خطیب ناصریه و مکنی به ابوالحسن و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی حلبی (ابن محمدبن سعدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حوشب فزاری، مکنی به ابوسلیمان. محدث بود و ولیدبن مسلم از او روایت کرد. و نیز رجوع به ابوسلیمان (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حنظله، مکنی به ابوطلق. از تابعیان بود. و رجوع به ابوطلق شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حنا، علی بن محمدبن سلیم مصری، ملقب به بهاءالدین و مشهور به ابن حنا. وزیر الظاهر فاطمی. رجوع به علی مصری (ابن محمدبن سلیم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمید سعیدی، مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن صباغ یا ابن حمزه. رجوع به علی سعیدی (ابن حمید...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی. رجوع به علی قرشی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خراسان، علی بن احمدبن عبدالعزیزبن عبدالحق بن خراسان، مشهور به ابن خراسان. آخرین تن از امرای آل خراسان در تونس. رجوع به علی بن احمدبن عبدالعزیزبن... شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالحسین بن سلطان موسوی حسینی. رجوع به علی موسوی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن کوفی، مکنی به ابوالشعثاء. محدث بود و از حفص بن غیاث روایت کرد. و رجوع به ابوالشعثاء (علی بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حسن هنائی، مشهور به کراع النمل و دوسی، و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی کراع النمل شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوود خطیب جوهری، مشهور به ابن صیرفی.رجوع به علی جوهری (ابن داوودبن ابراهیم...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خضربن احمد عمروسی مالکی. رجوع به علی عمروسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زاهده، علی بن مبارک، مشهور به ابن زاهده و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن مبارک شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیفه ٔ موصلی. رجوع به علی موصلی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلف بن خلیل بن عطأاﷲ غزی شافعی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی غزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوود (یا داوودبن داوود)، مکنی به ابوالمتوکل و ملقب به ناجی. محدث است. و نیز رجوع به ابوالمتوکل شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیل مرصفی (یا مرصفاوی) مصری مدنی شافعی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی مرصفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیل شاعر. یکی از رؤسای متکلمان زنادقه (مانویه) بود که خود را مسلمان می نمود. او را صد ورقه شعر بوده است. (از الفهرست ابن الندیم). و رجوع به ثمار القلوب ثعالبی ص 138 شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیل حنفی طرابلسی. رجوع به علاءالدین طرابلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیل بن علی بن حسین دمشقی، مشهور به ابن قاضی عسکر و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی دمشقی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زریق بغدادی، مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بغدادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوود. کلیله و دمنه را به شعر کرده است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمودبن محمدبن سعیدبن سلطان بوسعیدی. از سلاطین زنگبار. وی در سال 1298 هَ. ق. متولد شد و در سال 1316 هَ. ق. بعد از درگذشت پدرش به سلطنت زنگبار رسید ولی دولت انگلستان به بهانه ٔ خردسالی وی، خود عهده دار اداره ٔ امور آنجا شد تا اینکه در سال 1322 هَ. ق. بعضی اختیارات داخلی به وی واگذار شد اما بسبب بسیاری اختلافات با نماینده ٔ انگلستان، در سال 1329 هَ. ق. به کناره گیری از سلطنت مجبور گشت و به پاریس رفت و در آنجا اقامت گزید و در سال 1336 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی از عشر سنوات حول العالم ص 462).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیل بن ابراهیم بن محمدعلی رازی طهرانی نجفی. رجوع به علی تهرانی (ابن خلیل بن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوود. او افسانه ها از زبان حیوان می کرده است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیل بن احمدبن سالم شافعی، ملقب به علاءالدین. رجوع به علی شافعی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیفه ٔ حسینی مالکی. رجوع به علی حسینی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیفهبن یونس بن ابی القاسم بن خلیفه ٔ خزرجی، مشهور به ابن ابی اصیبعه و ملقب به رشیدالدین و مکنی به ابوالحسن. متولد در سال 579 هَ. ق. در حلب و متوفی در سال 616، و جسد او در بیرون باب الفرادیس مدفون است. او راست: 1- تعالیق من مجربات فی الطب. 2- کتاب طب السوق.3- کتاب المساحه. 4- مقاله فی السبب خلقت الجبال. 5- مقاله فی نسبه النبض و موازنته الی الحرکات الموسیقاریه. 6- الموجز المفید فی علم الحساب. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 57 و عیون الانباء ج 2 ص 246 و کشف الظنون ص 1899 و ایضاح المکنون ج 2 ص 267 و روضات الجنات ص 487). نیز رجوع به ابن ابی اصیبعه شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلیفهبن علی نحوی، مشهور به ابن منقی و مکنی به ابوالحسن. وی اهل موصل بود و در ادب تبحر داشت و در مسجد نبی (ص) در موصل می نشست. در معجم الادباء قطعاتی ازاشعار او نقل شده است. او در ربیعالاول سال 562 هَ.ق. درگذشت. (از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 206).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلف بن عبدالوهاب کاتب، مکنی به ابوالحسن. او راست: موارد البیان. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1888).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلف بن عبدالملک بن بطال بکری قرطبی مالکی، مشهور به ابن لجام و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قرطبی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوودبن ابراهیم جوهری، مشهور به ابن صیرفی. رجوع به علی جوهری شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوودبن جراح، مکنی به ابوالحسن. وزیر و کاتب المقتدرباﷲ عباسی بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 377).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خلف بن عبدالمطلب بن حیدربن محمدبن فلاح موسوی حسینی مشعشعی حویزی. محدث و مفسر و ادیب. رجوع به علی حویزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن خواجه بهاءالدین محمد جوینی، نواده ٔ خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان. رجوع به علی جوینی (ابن بهاءالدین محمد...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن داوود. منجم فاضل و مقدم. او راست: کتاب الامطار. (از الفهرست ابن الندیم).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن زقاق، علی بن قاسم بن یونش اشبیلی، مشهور به ابن زقاق و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اشبیلی (ابن قاسم بن یونش...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمودبن میمون بن احمد ادریسی حسنی علوی حمودی، ملقب به الناصر لدین اﷲ. نخستین سلطان حمودیه در قرطبه و مالقه. رجوع به علی حمودی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن حمویه. وی فرزند حمویه حاکم نیشابور در عهد امیر نصر سامانی بود و خود در بارگاه امیر نصر میزیست. و او را با حسین بن علی گفتگوئی است که در تاریخ حبیب السیر نقل شده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 7 ص 358).

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن علی آغا مصری (علی بهجت...). رجوع به علی بهجت شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی اکبر بروجردی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر بروجردی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رجب علی دیزجی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر دیزجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی بن ابی بکربن علی نسفی بیکندی. رجوع به علی نسفی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن غلام علی هیدجی زنجانی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر زنجانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن ابی قصیبه. علی بن محمدبن علی غزالی، مشهور به ابن ابی قصیبه. رجوع به علی غزالی (ابن محمدبن علی...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبدالقادربن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن امین علوی اندلسی جزایری مالکی شاذلی. رجوع به علی اندلسی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن علی زیدی. رجوع به علی زیدی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی عزی مالکی. رجوع به علی عزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی سوادی کوکبانی. رجوع به علی کوکبانی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن محمد علی آبادی ملقّب به بدرالدین. رجوع به علی علی آبادی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن حسین بن علی، علیهم السلام، ملقّب به افطس. رجوع به علی افطس شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن شوکانی. علی بن محمدبن علی بن محمدبن علی بن عبداﷲ یمنی صنعانی حنبلی، مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی (ابن محمد بن علی بن محمدبن...) شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمدبن علی شربینی. رجوع به علی شربینی شود.

فرهنگ معین

علی

(عَ یّ) [ع.] (ص.) شریف، بزرگوار.

(عُ لا) [ع.] (اِ.) شرف، رفعت، بزرگواری.

فرهنگ عمید

علی

رفعت، بلندی قدر، شرف، بزرگواری،
(اسم) آسمان،
(اسم) مکان بلند،

دارای علت،

حل جدول

علی

امام اول شیعیان، امام متقیان

فارسی به انگلیسی

علی‌

Causal, Causative

فارسی به عربی

علی

سببی

نام های ایرانی

علی

پسرانه، نام مستعار، نام حضرت علی (ع)، امام اول شیعیان

عربی به فارسی

علی

وصل , روشن , برقرار , روی , بر , بر روی , فوق , بر فراز , بمحض , بمجرد

فرهنگ فارسی هوشیار

علی

صعود کردن، بالا رفتن بلند قدر، نام امام اول شیعیان علی (ع)

فرهنگ فارسی آزاد

علی

عِلِیّ، عُلُوّ-ارتفاع- بلندی و رفعت،

عَلی عُلی (عَلی، یَعلِی)، بالا رفتن، صعود کردن، ایضاً هر مکان بالا و مرتفع

عَلِی، بلند-شریف-بلندمرتبه-بلند قدر- قوی- از اَسْماءُ الله است،

عَلی، بر-روی-بالای- مجازاً:در، از، به- از حروف جارّه می باشد،

عَلِیّ، در آثار حضرت اعلی در بعضی موارد مقصود از عَلیّ و علیّ حمید ذات مبارک حضرتشان است- در آثار بهائی نیز در مقامی از جمله در سوره ملوک و لوح احمد منظور حضرت سید علی محمد باب (حضرت ربّ اعلی) می باشند (به«باب» مراجعه شود)،

عَلِیّ، حضرت علیّ ابن ابیطالب ابن عَبْدُالْمُطَّلِب ابن هاشم، مُسَمّی به حَیْدَرَه، و مُکنّی به اَبُوتراب و مُلَقَّب به اَسَدُاللهِ الغالب، مرتضی، اَمیرُالمُومنین پسر عمو و داماد و برادر خوانده حضرت رسول و امام اوّل شیعیان و خلیفه چهارم اهل سُنَّت بودند.سی سال بعد از حضرت رسول متولد شدند و سی سال بعد از آن حضرت در سال 40 هجری شهید گشتند. از آثار مبارکه آنحضرت مجموعه تنظیمی از خُطَب و مکاتیبشان میباشد که بنام نهج البلاغه منتشر است. حضرتشان بالقاب منیعه عُلیا چون « طیر هویه» و «سلطان بقا» در شریعت ابهی ملقب میباشند،

واژه پیشنهادی

علی

شرف

معادل ابجد

علی

110

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری