معنی علیل

لغت نامه دهخدا

علیل

علیل. [ع َ] (ع ص) بیمار و رنجور. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، أعِلاّء، عَلیلون، عَلیلین. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رنجور. بیمار. ضعیف. ناتوان. درمانده. عاجز از بیماری. دردمند. (ناظم الاطباء). || مرد دوباره خوشبوی مالیده. (ناظم الاطباء). رجوع به علیله شود.

فرهنگ معین

علیل

(عَ) [ع.] (ص.) مریض، بیمار.

فرهنگ عمید

علیل

بیمار، مریض، رنجور، دردمند،
دارای معلولیت: دستش علیل بود،
[مجاز] ناقص، نامفهوم، نارسا،
(قید) با بیماری و رنج: یک عمر علیل زندگی کرد،

حل جدول

علیل

معلول

مترادف و متضاد زبان فارسی

علیل

بستری، بی‌حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان،
(متضاد) تندرست

فارسی به انگلیسی

علیل‌

Affected, Broken-Down, Infirm, Invalid, Languishing, Sickly, Weakly, Wreck

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

علیل

عاجز

فرهنگ فارسی هوشیار

علیل

انگشتال بیمار (صفت) مریض بیمار رنجور، کسی که بر اثر بیماری و اختلال مزاج بنیه خود را از دست داده.

فرهنگ فارسی آزاد

علیل

علیل، بیمار-مریض- (در فارسی به معنای شخصی که بیماری یا نقص دائمی دارد)، (جمع:اَعِلّا)،

معادل ابجد

علیل

140

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری