معنی علی سلیمانی

لغت نامه دهخدا

علی سلیمانی

علی سلیمانی. [ع َ ی ِ س ُ ل َ] (اِخ) ابن عثمان بن علی بن سلیمان سلیمانی اربلی. ملقب به امین الدین. صوفی و شاعر بود و در سال 670 هَ. ق. درگذشت. او را قصیده ای است که هر بیت آن شامل نوعی از صنایع بدیعی است. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 712).


سلیمانی

سلیمانی. [س ُ ل َ] (اِخ) مولانا سلیمانی در خدمت بابرمیرزا می بود و بدیهه را روان میگفت و در جواب این مطلع خواجه حافظ که:
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود.
این مطلع را گفته:
حال هر نکته بر پیر خرد مشکل بود
آزمودیم بیک جرعه ٔ می حاصل بود.
(از مجالس النفاس ص 21).

سلیمانی. [س ُ ل َ / ل ِ] (حامص) مانند سلیمان بودن، چون سلیمان پیامبر بر همه عالم و جن و انس سلطنت کردن:
رخت بربست از آن سلیمانی
چون پری شد ز خلق پنهانی.
نظامی.
من که دیوی شدم بیابانی
چون کنم دعوی سلیمانی.
نظامی.
آگهی از ملک سلیمانیم
دیو ستم کاره چرا خوانیم.
نظامی.
|| (ص نسبی، اِ) سنگی هم هست. (برهان) (آنندراج). نام قسمی از لعل است که نسبت بشخصی که حافر آن است داده شده. (جواهرنامه). گونه ای سنگ آذرین که عبارت از سیلیکات آبدار طبیعی روی است و فرمولش را بصورت زیر میتوان نوشت nH2O و ZnO SIO2 از خواص این سنگ آن است که بر اثر سایش و اصطکاک خاصیت فسفر سانس پیدا میکند و روشنی خاص نشان میدهد و چون سختی جالب توجهی دارد جزو سنگهای زینتی و احجار کریمه بشمار میرود. حجر سلیمانی. سنگ سلیمانی. (فرهنگ فارسی معین). || نام نوعی شمشیر. (نوروزنامه). || نوعی از خرمای سفید. (برهان) (آنندراج). خرمایی است پست. (شرفنامه ٔ منیری). || قسمی کاغذ. (ابن الندیم). نام قسمی از کاغذ در قدیم منسوب به سلیمان بن راشد، حکمران خراسان بزمان هارون الرشید. (یادداشت بخط مؤلف). || نام دوائی است که بفارسی داراشکنه و در مصر داوءالشعث نامند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن). || (ص نسبی) منسوب است به سلیمان. (الانساب سمعانی).

سلیمانی. [س ُ ل ِ] (اِخ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 295 تن سکنه است. آب آن از قنات.محصول آنجا غلات، بنشن و چغندر. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

سلیمانی. [س ُ ل َ] (اِخ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 322 تن سکنه است. آب آن از قنات.محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

سلیمانی. [س ُ ل َ] (اِخ) دهی است از دهستان طاغنکو بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 698 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


قاسم سلیمانی

قاسم سلیمانی. [س ِ م ِ س ُ ل َ] (اِخ) رجوع به قاسم قادری شود.


عقرب سلیمانی

عقرب سلیمانی. [ع َ رَ ب ِ س ُ ل َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) این ترکیب در آنندراج بدون شرحی آمده وبیت ذیل نیز برای شاهد آن ذکر شده است:
نعوذ باﷲ از آن افعی زمردفام
که طعنه ها زده بر عقرب سلیمانی.
طالب آملی (در تعریف تیغ).


علی

علی.[ع َ] (اِخ) ابن عثمان بن علی بن سلیمان سلیمانی اربلی، ملقّب به امین الدین. رجوع به علی سلیمانی شود.


باغچه ٔ سلیمانی

باغچه ٔ سلیمانی. [چ َ / چ ِ ی ِ س ُ ل َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) باغ طلسم که بشعبده و سحر بنظر متخیل گردانند. (غیاث اللغات). و رجوع به باغچه ٔ سلیمان شود.


لخلخه ٔ سلیمانی

لخلخه ٔ سلیمانی. [ل َ ل َ خ َ / خ ِ ی ِ س ُ ل َ/ ل ِ نی ی] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ثفل روغن و زعفران است و آن را قرقومعما خوانند. (اختیارات بدیعی).

حل جدول

علی سلیمانی

از بازیگران سریال کیفر

فرهنگ عمید

سلیمانی

مربوط به سلیمان: انگشتر سلیمانی، مُلک سلیمانی،
مانند سلیمان: حشمت سلیمانی،
(اسم) (زمین‌شناسی) نوعی عقیق،

فرهنگ معین

سلیمانی

منسوب به سلیمان. نوعی شمشیر، گونه ای سنگ آذرین. از خواص این سنگ آن است که بر اثر سایش و اصطکاک خاصیت فسفرسانس پیدا می کند و روشنی خاص نشان می دهد و چون سختی جالب توجهی دارد جزو سنگ های زمینی و احجار کریمه به شمار می رود؛ [خوانش: (سُ لِ یا لَ) (ص نسب.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

سلیمانی

‎ وابسته به سلیمان پادشاه، دار اشکنه

معادل ابجد

علی سلیمانی

311

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری