معنی عمارت کهن شهر سنندج

حل جدول

عمارت کهن شهر سنندج

خسروآباد


مسجد کهن سنندج

دارالاحسان


اثر تاریخی شهر سنندج

عمارت خسروآباد


سنندج

مرکز استان کردستان


عمارت بیرون شهر

کوشک


از آثار تاریخی شهر سنندج

مسجد میرزا فرج الله وزیر، عمارت حبیبی، عمارت خسرو آباد، عمارت آصف

لغت نامه دهخدا

سنندج

سنندج. [س َ ن َ دَ] (اِخ) شهرستان سنندج یکی از شهرستانهای استان پنجم کشور است. و محدود است از طرف شمال به شهرستان های سقّز و مراغه، از طرف جنوب بشهرستان کرمانشاه، از طرف خاور به شهرستانهای همدان و بیجار و از طرف باختر به کشور عراق. شهرستان مذکور از هفت بخش تشکیل شده است: 1- بخش حومه شامل 5 دهستان و252 آبادی. سکنه 114 هزار تن. 2- بخش پاوه شامل 2 دهستان و 135 آبادی. سکنه 27 هزار تن. 3- بخش دیواندره شامل 6 دهستان و 266 آبادی و سکنه 48 هزار تن. 4- بخش رزاب شامل 3 دهستان و 135 آبادی. سکنه 44 هزار تن. 5- بخش روانسر شامل 1 دهستان و 150 آبادی. سکنه 8 هزار تن. 6- بخش قروه شامل 5 دهستان و 247 آبادی. سکنه 8 هزار تن. 7- بخش کامیاران شامل 4 دهستان و 154 آبادی. سکنه 38 هزار تن. 8- بخش مریوان شامل 4 دهستان و 122 آبادی. سکنه 18 هزار تن. بنابراین شهرستان سنندج از 8 بخش و 30 دهستان و 1241 آبادی تشکیل شده و سکنه ٔ آن 380 هزار تن است. رودخانه های آن شامل رودخانه ٔ قشلاق، رودخانه ٔ گاوود و رزاب و مریوان که بنام رودخانه ٔ سیروان خوانده میشود، بخش حومه را مشروب و رودخانه ٔ سیروان کشور عراق را مشروب میکند. راههای شهرستان سنندج از طرف شمال و جنوب و خاور و باختر کشیده شده است. سازمان حومه ٔ سنندج از 5 دهستان بنام کلاترزان، حسن آباد، حسین آباد، ژاوه رود، ییلاق تشکیل شده است. شهر سنندج در سال 1046 هَ. ق. زمان سلطنت شاه صفی بوسیله ٔ سلیمانخان اردلان والی کردستان ساخته شده و نام آنرا سنه نوشته اند. این شهر بناهای تاریخی و مساجد دارد. آب شهر از 1- قنات دارالاحسان. 2- قنات مشیرالدیوان. 3- قنات سادات. 4- قنات آصف اعظم. 5- قنات حاجی ابوالحسن. 6- قنات نصرت الدیوان.7- قنات پیرمحمد. 8- قنوات خسروآباد. 9- قنات مسیحی مشروب میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 62، جغرافیای غرب ایران ص 57، 62، 153، 155، 253 و تاریخ کرد ص 135 شود.


عمارت

عمارت. [ع َ / ع ِ رَ] (ع مص) عماره. مأهول و مسکون گرداندن. (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مأخوذ از عربی، آباد داشتن و آباد کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء): اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 441). از آبادی و عمارت و رعایت رعیت و آئین داد و انصاف دور بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358). || (اِمص) آبادانی. (ناظم الاطباء): و مال بی عمارت بدست نیاید. (کلیله و دمنه). چه عمارت نواحی و مزید ارتفاعات... به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه).
این ده ویران چو اشارت رسید
از تو و آدم به عمارت رسید.
نظامی.
توشه ز دین بر، که عمارت کم است
آب ز چشم آر، که ره بی نم است.
نظامی.
گفت هر دارو که ایشان کرده اند
آن عمارت نیست، ویران کرده اند.
مولوی.
|| (اِ) آبادی. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). نظیر ده وقصبه و شهر و جز آن: از آثار او در عمارت دنیا هیچ نیست جز قصر شیرین. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 107). این بحیره ای است که در میان عمارتهاست، چنانکه از آباده و خبر و نیریز و خبرز و آن اعمال به ساحل آن بسی مسافتی نیست. (فارسنامه ص 153). پیرامن آن همه عمارتهاست و چشمه ها و آبهای روان. (فارسنامه ص 155). یکی از ملوک با تنی چند از خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتاد. (گلستان سعدی). || بنا. ساختمان. هر بنای مسکون و معمور. هر جای نو ساخته شده. (از ناظم الاطباء):
چو هرچش ببایست برساختند
عمارت بخوبی بیاراستند.
فردوسی.
هرکه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت.
سعدی (گلستان).
مکن خانه بر راه سیل ای غلام
که کس را نگشت این عمارت تمام.
سعدی (بوستان).
مال کس بی عمارتی ننهاد
وین عمارت به عدل باشد و داد.
اوحدی.
|| تعمیر و مرمت. || آبادان. آباد. || فلاحت و زراعت. (ناظم الاطباء). و رجوع به عِماره شود.
- عمارت پذیر، آبادی پذیر. که تعمیر و مرمت وآبادی قبول کند. سزاوار آبادانی. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پذیرفتن، قابل آبادانی شدن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت پرست، دوستدار بنا و ساختمان. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت دوست، دوستدار آبادانی و ساختن عمارت. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت ساز،آبادان کننده. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت شدن، آباد گشتن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت کردن، ساختن. بنا کردن. مرمت کردن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت گر، عمارت ساز. بنّا و معمار. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت گری، معماری و بنّائی. شغل بنّا. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عمارت یافتن،آباد شدن. آبادی یافتن. رجوع به این ماده در ردیف خود شود.

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 257 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات و پشم است. ساکنان این ده از طایفه ٔ امرائی، و چادرنشین میباشند. مزرعه ٔ داد درشت جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان. دارای 518 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. دارای 255 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، بنشن و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام. دارای 110 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ شیروان تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پنبه و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

عمارت. [ع َ رَ] (اِخ) دهی است از دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک. دارای 456 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی زه آب تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، چغندر قند، انگور و سایر میوه ها است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

فرهنگ عمید

عمارت

بنا، ساختمان، بنای عالی: هرکه آمد عمارتی نو ساخت / رفت و منزل به دیگری پرداخت ـ وآن دگر پخت همچنین هوسی / واین عمارت به سر نبرد کسی (سعدی: ۵۲)،
(اسم مصدر) [قدیمی] ساختن، آباد کردن،

معادل ابجد

عمارت کهن شهر سنندج

1458

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری