معنی عمق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(عُ مْ) [ع.] (اِمص.) ژرفا، گودی. ج. اعماق.
فرهنگ عمید
فاصلۀ سطح تا انتهای چیزی، ژرفا،
بخش داخلی چیزی، گودی،
شدت، اندازه: هنوز به عمق عشقش آگاه نشده بود،
(اسم مصدر) [مجاز] معنای ژرف داشتن، عمیق بودن،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
ژرفا، گودی
کلمات بیگانه به فارسی
گودی، ژرفا
مترادف و متضاد زبان فارسی
ته، ژرفا، ژرفنا، غور، کنه، گودی
فارسی به انگلیسی
Deepnees, Depth, Profundity, Third Dimension
فارسی به ترکی
derinlik
فارسی به عربی
عمق
عربی به فارسی
گود , ژرف , عمیق , گودی , ژرفا , عمق
فرهنگ فارسی هوشیار
قعر چاه و دره و وادی و دریا و امثال آن، ژرفنای، دور و دراز و گسترده و عمیق شدن
اصطلاحات سینمایی
یکی از مهم ترین مسائل فیلمبرداری، عمق بخشیدن به تصاویر روی پرده است. هر بیننده ای که تصویری را بر پرده سینما می بیند، در ذهن خود برای آن عمق قائل می شود، چون به این شیوه دیدن عادت کرده است. اما فیلمساز علاوه بر آنکه می تواند روی تخیل تماشاگر حساب کند، در ضمن باید بکوشد که توهم عمق را در صحنه خلق کند و به آن، حال و هوای واقعی ببخشد.حس عمق فضایی در بیننده را از چند طریق می توان تشدید کرد:1- خلق عمق در هر صحنه و تاکید بر کوچک و بزرگی اشیا بسته به فاصله آنها از یکدیگر. 2- متفاوت بودن نورپردازی صحنه در مناطق مختلف به نحوی که سطوح متمایز نور و سایه محسوس باشد. 3- تغییر زاویه و فاصله از نمایی به نمای دیگر تا بیننده در صحنه درگیر شود. 4- حرکت دادن دوربین و استفاده از حرکتهای تعقیبی دوربین. 5- حرکت دادن بازیگران در سطوح مختلف.
فارسی به ایتالیایی
profondità
واژه پیشنهادی
قعر
معادل ابجد
210