معنی عند
لغت نامه دهخدا
عند. [ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ] (ع اِ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید (نزد زید نشستم)، و خواه مجازی، مانند: عند زید علم ٌ (زید را علمی است). و برای زمان نیز بکار رود، مانند: وافیتک عند مَغیب الشمس (هنگام غروب آفتاب نزد تو آمدم). و کسر عین در آن فصیح تر از ضمه و فتحه است. و از حروف جاره فقط «من » بر سر آن درآید، مانند: قدمت مِن عنده (از نزد وی آمدم). «عند» از دو نظر بر «لدی » ترجیح دارد: یکی اینکه «عند» برای ظرف حقیقی و مجازی به کار می رود، دیگر اینکه عند بمعنی مطلق داشتن به کار می رود خواه همراه دارنده باشد و خواه نباشد، مانند: عندی مال، یعنی مالی دارم که خواه آن مال همراه گوینده باشد و خواه همراه او نباشد. در حالی که لدی فقط در صورتی به کار می رود که آن شی ٔ همراه گوینده باشد. اصل استعمال عند، در مورد چیزیست که نزدیک عضو و یا جانبی از جوانب شخص باشد و گویند که مفهوم عند، نهایت و غایت نزدیکی است. عند از نظر معنی در چند مورد به کار می رود که از آن جمله است: بمعنی فضل و احسان، مانند: فان أتممت عشراً فمن عندک، یعنی اگر ده [سال] را کامل کنی آن از [فضل و احسان] توست. || بمعنی حکم آید، مانند: عندی هذا أفضل من هذا؛ یعنی در حکم من این برتر از این یکی است. || بمعنی عقیده و رأی، مانند: عندی کذا؛ یعنی بعقیده ٔ من چنین است. || بمعنی مالکیت و دارندگی، مانند: عندی مال، یعنی مالی دارم. || برای اغراء و تشویق به کار رود، که در این صورت اسم فعل بحساب می آید، مانند: عندک زید؛ یعنی زید را بگیر. || گاه در غیر معنی ظرفیت بکار رود که در این صورت مراد از آن قلب سلیم و معقول است، مانند: و من أنتم حتی یکون لکم عِندُ. (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس) (از ناظم الاطباء). و رجوع به منتهی الارب و آنندراج شود. معانی فارسی «عند» کلماتی از این قبیل باشد: نزد. نزدیک. برِ. سوی. پیش. زی: ایمان آوردند عند آن که آثار و علامات عذاب دیدند. (تفسیرابوالفتوح رازی ج 3 ص 451). چگونه خدای تعالی عند نزول عذاب ایمان قوم یونس... قبول کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 51). هیچ از آنجا مفارقت نکردی جز عندحاجتی تا آنکه بالغ شدی. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
- عندالاستطاعه، هنگام توانایی. گاه ِ توانستن.
- عندالاقتضاء، هنگام اقتضا. هنگام مقتضی بودن. آنگاه که اقتضا کند.
- عندالامتحان یکرم الرجل أو یهان، به گاه آزمایش گرامی می شود شخص یاخوار می گردد.
- عندالامکان، اگر بشود. هر زمان بشود. هرگاه بشود. چون ممکن شود. هرگاه ممکن باشد.
- عندالحاجه، هنگام حاجت. وقت حاجت. هنگام نیاز. هنگام ضرورت. چون احتیاج افتد.
- عندالضروره، اگر لازم باشد. اگر بایستی. هنگام نیاز. هنگام ضرورت. چون احتیاج افتد.
- عند القدره و الاستطاعه، هنگام توانایی و استطاعت. چون توانایی دست دهد.
- عنداﷲ، نزد خداوند. پیش خدا: این کرده عنداﷲ بی اجر نمی ماند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عنداﷲ و عندالرسول، نزد خدا و پیغمبر.
- عنداللزوم، هرگاه باید. چون لازم شود. هرگاه لازم شود. وقت لزوم.
- عندالمطالبه، گاه ِ بازخواست. چون مطالبه شود. وقت مطالبه کردن: طلب فلان از من یکصد تومان که عندالمطالبه کارسازی کنم. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عِندِم ﱡ زید، مخفف «عندی ام زید» است یعنی مادر زید نزد من است. (از ناظم الاطباء).
- عند مَس ّ الحاجه، وقت احتیاج. هنگام فرارسیدن احتیاج.
- مِن عنداﷲ، از پیش خدای. از نزد خداوند.
- مِن عندی، از پیش خود. از نزد خود.
عند. [ع ُ / ع ِ / ع َ] (ع اِ) ناحیه. (از اقرب الموارد). ناحیه و اطراف. (ناظم الاطباء). کرانه. (منتهی الارب) (آنندراج).
عند. [ع ِ] (ع اِ) قلب و معقول. (اقرب الموارد). قلب و دل و خاطر. (ناظم الاطباء). || ادراک و اطلاع. (ناظم الاطباء).
عند. [ع َ ن َ] (ع اِ) جانب و طرف. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد): هو یمشی وسطاً لا عنداً (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، یعنی وی از وسط راه می رود نه از کنار و جانب.
عند. [ع َ ن ِ] (ع ص) طعن عند؛ نیزه ٔ چپ و راست زده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیزه زدن به چپ و راست. (از اقرب الموارد).
عند. [ع ُ ن ُ] (ع ص، اِ) ج ِ عَنود. رجوع به عنود شود. || ج ِ عَنید. رجوع به عنید شود.
عند. [ع ُن ْ ن َ] (ع ص، اِ) ج ِ عاند. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به عاند شود.
فرهنگ معین
(عِ) [ع.] (حراض.) نزد، پیش، نزدیک.
حل جدول
نزد عرب
فرهنگ فارسی هوشیار
ظرف غیر متصرف است برای مکان، خواه حقیقی باشد، خواه مجازی و برای زمان هم بکار میرود
فرهنگ فارسی آزاد
عِنْدَ، نزد- موقع (ظرف مکان و ظرف زمان)،
معادل ابجد
124