معنی عنصر گازی بیرنگ و بو
حل جدول
هلیوم
گازی بیرنگ و بیبو
آرگون
گازی بیرنگ و آتشزا
اتیلن
گازی بیرنگ و تندبو
آمونیاک
گازی قلیایی و بیرنگ
آمونیاک
گازی بیرنگ و خفه کننده
بوتان
گازی بیرنگ و بابوی زننده
اتیلن
گازی بیرنگ با بوی تند
آمونیاک
عنصر بی رنگ گازی
رادون
لغت نامه دهخدا
گازی. (اِ) نام گلی است خوشبوی که بهندی گیوره گویند. (برهان). صحیح کازی است (به کاف تازی و ذال معجمه) بمعنی گل گیوره و عربی است، مگر آنکه گوئیم به زای و کاف فارسی است و به ذال معجمه و کاف تازی معرب آن است. (رشیدی از برهان قاطع چ معین). و رجوع به کاذی شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ساده، بدونرنگ،
(متضاد) رنگی، ملون
گویش مازندرانی
قسمت انتهایی خیار، بیماری عصبی و کج شدن موقتی چانه که در...
نوعی پشه ی بزرگ، ورم و آماس قسمتی از صورت و کشاله ی ران
ترکی به فارسی
غازی
فرهنگ عمید
بوییدن
(اسم) آنچه بهوسیلۀ بینی و قوۀ شامه احساس میشود، رایحه،
(اسم) [مجاز] اثر،
(اسم) [قدیمی، مجاز] امید،
* بو برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] بو گرفتن، بوناک شدن،
* بو بردن: (مصدر لازم)
احساس بو کردن،
[قدیمی] اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن،
گمان بردن،
پی بردن،
* بو دادن: (مصدر متعدی)
بوناک بودن و بو پس دادن،
تف دادن چیزی روی آتش، مثل تف دادن تخم هندوانه و امثال آن،
* بو کردن: (مصدر متعدی) بوییدن، بو کشیدن، استشمام،
* بو کشیدن: (مصدر متعدی) بوییدن، بو کردن، استشمام،
* بو گرفتن: (مصدر لازم) بو برداشتن، خوشبو یا بدبو شدن، بوناک شدن،
* بوی کوهی: (زیستشناسی) [قدیمی] گیاهی صحرایی بومی خراسان که از ریشۀ آن نوعی صمغ به دست میآید،
معادل ابجد
744