معنی عوض کردن

لغت نامه دهخدا

عوض کردن

عوض کردن. [ع ِ وَ ک َ دَ] (مص مرکب) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن. کوهریدن. گهولیدن. تبدیل نمودن. (ناظم الاطباء). عوض گردانیدن. تعویض. بدل کردن:
به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
که کرد دولت بیدار را به خواب عوض.
صائب (از آنندراج).

حل جدول

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عوض کردن

جابجا کردن، جابجاکردن

کلمات بیگانه به فارسی

عوض کردن

جابجا کردن

فارسی به انگلیسی

عوض‌ کردن‌

Change, Connection, Renew, Turn, Vary

فارسی به ترکی

عوض کردن‬

başkalaşmak

فارسی به عربی

عوض کردن

تبادل، تغییر، عدل

فرهنگ فارسی هوشیار

عوض کردن

ورتنیدن

فارسی به ایتالیایی

عوض کردن

cambiare

mutare

scambiare

فارسی به آلمانی

عوض کردن

Andern [verb], Sich umziehen, Umsteigen, Verandern, Veränderung (f), Wechselgeld (n), Wechseln

معادل ابجد

عوض کردن

1150

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری