معنی عیناً
لغت نامه دهخدا
عیناً. [ع َ نَن ْ] (از ع، ق) درست ماننده. (فرهنگ فارسی معین). راست. درست. شخصاً. نفساً.بعینه. بنفسه. و رجوع به عینه و بعنیه و عین شود.
شخصاً
شخصاً. [ش َ صَن] (ع ق) عیناً. نفساً. بنفسه. بشخصه. بعینه.به تن خویش.
بی کم و بیش
بی کم و بیش. [ک َ م ُ] (ص مرکب، ق مرکب) بدون زیاده و کم. عیناً.
فقاً
فقاً. [ف ِق ْ قَن ْ] (ع ق) عیناً. درست مانند چیزی. (یادداشت مؤلف). کأنه. (یادداشت مؤلف).
حل جدول
درست، مانند، نظیر
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
بعینه، درست، دقیقاً، شبیه، مثل، نظیر
واژه پیشنهادی
عیناً
فرهنگ عمید
دقیقاً، عیناً،
کت ومت
عیناً، کاملاً: روی زشت آن بداختر نحس و شوم / راست گویم کتومت مانَد به بوم (فرزدق: لغتنامه: کتومت)،
فرهنگ فارسی آزاد
هُوَ به هُوَ، اصطلاح فارسی و به معنای مو به مو، عیناً، طابق الفعل بالفعل است،
معادل ابجد
131