معنی غده

فرهنگ معین

غده

قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود می آید، عضوی گِرد یا بیضی در بدن که از خود مایع مورد نیاز بدن را ترشح می کند. [خوانش: (غُ دِّ) [ع. غده] (اِ.)]

فرهنگ عمید

غده

(پزشکی) تومور: غدۀ سرطانی،
(زیست‌شناسی) بافتی در بدن که ماده‌ای ترشح می‌کند: غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید،
تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ‌تر که میان گوشت پیدا می‌شود، دژپیه،
* غدۀ فوق‌ کلیوی: (زیست‌شناسی) هریک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه‌ها که بخش مرکزی آن‌ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می‌کند،
* غدهٴ وذی: (زیست‌شناسی) [قدیمی] = پروستات

حل جدول

غده

تومور

مترادف و متضاد زبان فارسی

غده

آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل

فارسی به انگلیسی

غده‌

Excrescence, Knurl, Protuberance, Tumor, Tumour

فارسی به ترکی

غده‬

beze, gudde

فارسی به عربی

غده

عقده، غده، ورم

فرهنگ فارسی هوشیار

غده

تکه گوشت مانند پیه به اندازه فندق یا بزرگتر که در زیر پوست میان گوشت پیدا گردد ولی درد ندارد

فارسی به ایتالیایی

غده

tumore

فارسی به آلمانی

غده

Buchse (f), Drüse (f), Knorren, Knoten (m), Knüpfen, Schüssel (f)

معادل ابجد

غده

1009

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری