معنی غذای نذری

لغت نامه دهخدا

نذری

نذری. [ن َ] (ص نسبی) آنچه نذر کنند. آنچه نذر شده باشد. نذرانه. منسوب به نذر. رجوع به نذر شود: آش نذری. گوسفند نذری.

نذری. [ن ُ را] (ع اِ) ترس. بیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نُذُر. نذاره. انذار. (از المنجد).

نذری. [ن َ] (اِخ) نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفه ٔ شاملو و از شعرای قرن یازدهم است. به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری «شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام، با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست. با حسن بیگ عجزی زدوخورد کرد، حسن بیگ سر او را شکست، او گریبان حسن بیگ را چاک زد. از اینجابلندی و کوتاهی قد هر یک معلوم می گردد»! او راست:
به کنج هجر تو آن بی کسم که گر میرم
کسی به پرسش من جز بلا نمی آید.
تازه عاشق گشته ام چشم ترحم وامگیر
نومسلمان گشته را یک چند عزتها بود.
نمی دانم چه بی دردی است یارب ناصح ما را
که چاک سینه را از چاک پیراهن نمی داند.
صبا تاری که از زلف تو بگشود
برهمن زینت زنار خود کرد
دو روزی یار با ما سرگران بود
ولی آخر محبت کار خودکرد.
دلت آزرده می گردد خدا را در دلم مگذر
که ویران گشته پر تنگ است و در وی درد بسیار است.
رجوع به مجمع الخواص ص 212 و صبح گلشن ص 514 وقاموس الاعلام ج 6 و آتشکده ٔ آذر ص 27 و ریاض الجنه ص 931و شمع انجمن ص 458 و فرهنگ سخنوران ص 599 شود.


غذای سنگین

غذای سنگین. [غ ِ / غ َ ی ِ س َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خوراکی که سنگین باشد. غذای دیرهضم. غذای گران. غذای ناگوار.


غذای گران

غذای گران. [غ ِ / غ َ ی ِ گ ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خوراکی که سنگین باشد. غذای دیرهضم. غذای سنگین. غذای ناگوار.


غذای دهقان

غذای دهقان. [غ ِ / غ َ ی ِ دِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خورش دهقانی. یکی از انواع غذاهائی بود که برای خسرو پرویز تهیه می شد و آن عبارت بود ازگوشت گوسفند نمکسوز و نارسوز (گوشتی که در رب انار بخوابانند) و تخم پخته. (از کتاب ایران در زمان ساسانیان چ 1317 هَ. ش. ص 338 و چ 1332 هَ. ش. ص 499).


غذای شاه

غذای شاه. [غ ِ / غ َ ی ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) خورش شاهی. از جمله ٔ غذاهای مطبوع بود که در قصرخسرو پرویز برای پادشاه ولاش مهیا می کردند و آن مرکب بود از گوشت گرم و گوشت سرد و برنج و برک معطر و مرغان مسمن و خبیص و طبرزد. (از کتاب ایران در زمان ساسانیان چ 1317 هَ.ش. ص 338 و چ 1332 هَ.ش. ص 499).

فرهنگ فارسی هوشیار

نذری

در تازی نیامده پتیست، در راه خدا، رایگان مفت ‎ (صفت) آنچه که بعنوان نذردرراه خدادهند: میرزای مخدوم تصدیق اذعان ایشان کرده وجوه نذری راکه قریب بدویست تومان بوده بان جماعت دادند، مجانی مفت مفت مسلم: یک اتومبیل رسیدومارانذری سوار کردوبه شمیران رساند.

فرهنگ معین

نذری

(نَ) (ص نسب.) آن چه که رایگان به عنوان نذر در راه خدا دهند.

گویش مازندرانی

تزییه نذری

برخی افراد با خود عهد می نمایند تا در صورت برآورده شدن نذر، هزینه...

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

غذای نذری

2671

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری