معنی غرایز
لغت نامه دهخدا
غرایز. [غ َی ِ] (ع اِ) ج ِ غریزه. غرائز. رجوع به غرائز شود.
فرهنگ معین
(غَ یِ) [ع. غرائز] (اِ.) جِ غریزه.
فرهنگ عمید
غریزه
حل جدول
طبایع حیوانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) سرشت طبیعت (اعم از خیر و شر) طبع، ملکه ایست که از آن صفات ذاتی صادر شود و خوی (خلق) بدان نزدیک است جز این که در خوی اعتیاد مداخله دارد ولی در غریزه چنین نیست، استعدادی است که حیوان را خود به خود یعنی پیش از تجربه باجرای اعمال مفید و با معنی و پیچیده بر می انگیزد و قوای او را بدون احتیاج باکتساب تعدیل می کند چنانکه جوجه را فوری بدانه چیدن و مرغ را باشیانه ساختن و طیور را به ییلاق و قشلاق یا تمیز خطر از دور وامی دارد. یا غریزه جنسی. غریزه اطفای شهوت که سبب تولید نسل و بقای نوع است.
معادل ابجد
1218