معنی غرایز
لغت نامه دهخدا
غرایز. [غ َی ِ] (ع اِ) ج ِ غریزه. غرائز. رجوع به غرائز شود.
غریزه ٔ جنسی
غریزه ٔ جنسی. [غ َ زَ / زِ ی ِ ج ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) یکی از غرایز. غریزه ٔ اطفاء شهوت که وسیله ٔ تولید نسل و بقای نوع است. رجوع به غریزه شود.
فرهنگ معین
(غَ یِ) [ع. غرائز] (اِ.) جِ غریزه.
فرهنگ عمید
غریزه
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) سرشت طبیعت (اعم از خیر و شر) طبع، ملکه ایست که از آن صفات ذاتی صادر شود و خوی (خلق) بدان نزدیک است جز این که در خوی اعتیاد مداخله دارد ولی در غریزه چنین نیست، استعدادی است که حیوان را خود به خود یعنی پیش از تجربه باجرای اعمال مفید و با معنی و پیچیده بر می انگیزد و قوای او را بدون احتیاج باکتساب تعدیل می کند چنانکه جوجه را فوری بدانه چیدن و مرغ را باشیانه ساختن و طیور را به ییلاق و قشلاق یا تمیز خطر از دور وامی دارد. یا غریزه جنسی. غریزه اطفای شهوت که سبب تولید نسل و بقای نوع است.
طبائع
نهادها، خویها، غرایز، سرشتها
وا خوردگی
مغلوب شدن، رد شدن مردود گشتن، مایوس سر خوردگی. توضیح وا خوردگی در اصطلاح مکتب فرویدیسم عبارتست از فراموش شدن امیال و غرایز که بر اثر نا هماهنگی با مقررات جامعه و ناسازگاری با عقل و امور اخلاقی بشعور باطن یا نا خود آگاه میروند و از صحنه روشن ذهن خارج میشوند: تحیر سرگشتگی.
فارسی به انگلیسی
Naturalism
واژه پیشنهادی
غرایز
فرانسوی به فارسی
مقوی باء , داروی مقوی غرایز جنسی.
سوئدی به فارسی
مقوی باء، داروی مقوی غرایز جنسی،
آیه های قرآن
خدا میخواهد (با احکام مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن،) کار را بر شما سبک کند؛ و انسان، ضعیف آفریده شده؛ (و در برابر طوفان غرایز، مقاومت او کم است)
یرید الله ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفا
خدا میخواهد (با احکام مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن،) کار را بر شما سبک کند؛ و انسان، ضعیف آفریده شده؛ (و در برابر طوفان غرایز، مقاومت او کم است)
معادل ابجد
1218