معنی غربال

حل جدول

غربال

بیخته

آردبیز

الک

آردبیز، خاک بیز، سرند، غربیل

مترادف و متضاد زبان فارسی

غربال

آردبیز، پرویزن، غربیل، منخل، خاک‌بیز، سرند

فارسی به انگلیسی

غربال‌

Mesh, Sieve

فارسی به ترکی

غربال‬

elek, kalbur

فارسی به عربی

غربال

شاشه، قیثاره، منخل

تعبیر خواب

غربال

دیدن غربال به خواب، دلیل بر خادمی بود تمیز. اگر بیند غربال نو داشت، دلیل که او را خادم یا کنیزک پاکیزه حاصل شود. اگر بیند غربال از وی ضایع شد، دلیل که خادم از وی جدا شود. - محمد بن سیرین

دیدن غربال به خواب، بر سه وجه باشد. اول: خادم. دوم: یاری مهربان. سوم: شاگردی بزرگ - امام جعفر صادق علیه السلام

اگر درخواب بیند که غله به غربال پاک کرد یا غیر غله، دلیل که کاری کند که مردم را از آن راحت بود و او مضرت رسد. اگر بیند که آن چه می کرد از آنِ او بود، دلیل منفعت بود - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

فارسی به آلمانی

غربال

Bildschirm (m), Leinwand (f), Raster (m), Schirm (m), Tarnen

واژه پیشنهادی

غربال

آردبیز-سرند

لغت نامه دهخدا

غربال

غربال. [غ ِ /غ َ] (اِ) آلت بیختن که ظرفی است دارای دیواره ٔ مدور که عموماً از تخته است و ته ظرف دارای سوراخهای بسیار است، از روده بافته می شود و یا از مفتول. (فرهنگ نظام). غربال را در قدیم از نی و سایر نباتاتی که مثل آن باشد میساختند. (از قاموس مقدس). پرویزن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). ج، غرابیل. (اقرب الموارد). ج، غربالون. (دزی). معرب گربال با لفظ شکستن مستعمل. (آنندراج) (فرهنگ رشیدی):
ما که از آه ندامت خرمن خود سوختیم
نیست صائب هیچ غم گر بشکند غربال ما.
مبدل گربال و به کسر اول معرب آن است. (آنندراج). و بعضی گویند مبدل گربال است و معرب نیست. (غیاث اللغات).مرادف گربال و بالکسر معرب آن، چه در کلام عرب فعلال بالفتح در غیر مضاعف نادر است. (فرهنگ رشیدی). این کلمه با کلمه ٔ لاتینی کریبلوم و کریب روم همریشه است و در زبان فرانسوی به صورت کریبل درآمده و در فارسی گربال و غربال گفته شده است و غِربال عربی معرب همین کلمه است. غربل. (آنندراج). غربیل. (مقدمه الارب). غلبیر. (در لهجه ٔ خراسانیان). غلبیز (مصحف غلبیر لغتی در غربال و غربیل). (برهان قاطع). قلبر (ترکی آذری). خَربه. (منتهی الارب). مِشوَل (غربال کوچک، به گفته ٔ صراح و بعضی نسخ قاموس). در مترادفات غربال، منخل نیز آمده ولی کلمه ٔ اخیر به معنی الک است که خراسانیان آن را ماشو (ماشوب: برهان قاطع) گویند. آردبیز. (برهان قاطع ذیل ماشوب). گرمه بیز. گرمه ویز. نرم بیز. (غربال سوراخ تنگ). (برهان قاطع). تنگ بیز. سِتَخسَه. (برهان قاطع). هلهال. (برهان قاطع ذیل ستخسه). چچ (غربال غله پاک کن). (برهان قاطع). غریزان. غریزن. غرویزن. پریز. پریزن. پرویز. پروزن (هر دو مخفف پرویزن). بریزن. ماشیوه. ماشوب. ماشوه.پتگیر. سرند. تبوراک. (برهان قاطع). مترادفات مذکوردر برهان قاطع به معنی نوعی غربال (الک) یا غربال مطلق آمده است. رجوع به حاشیه ٔ 4 همین صفحه شود:
زن پیر گفتار ایشان شنید
یکی کهنه غربال پیش آورید.
فردوسی.
قهرت چنان بکوفت مخالف را
در هر طریق و هر سخن و هر فن
کامروزگرچه بر سر غربال است
صدره توانش بیخت به پرویزن.
ظهیر فاریابی.
چون غربال جمله ٔ جسم چشم شده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
چون بروبی خاک را جمع آوری
گوئیم غربال خواهم ای حری.
گفت رو خواجه مرا غربال نیست
گفت میزان ده برین تسخر مایست.
مولوی.
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان و آب در غربال.
سعدی (قصاید).
قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال.
سعدی.
وجود پنبه به مخفی چو باد درقفس است
ولی به کاسر وخفری چو آب در غربال.
نظام قاری (دیوان البسه ص 127).
گندمت را پاک کردی پای در غربال زن.
صائب.
- آب به غربال پیمودن، کاری عبث کردن:
بنگر که کجا خواهدت این باز همی برد
دیوانه مباش آب مپیمای به غربال.
ناصرخسرو.
رجوع به آب و غربال بیختن شود. (منتهی الارب) (آنندراج).
و ترکیب های دیگر:
- غربال آبگون. غربال باقی. غربال بستن. غربال بند. غربال بندی. غربال بیختن. غربال درکردن. غربال زدن. غربال کردن. غربالگری. غربالی. رجوع به همین ترکیب ها شود.
- امثال:
آردم را بیختم و غربالم را آویختم. (فرهنگ نظام).
پرچشمی غربال از پردلی آسیاست. (فرهنگ نظام).
|| (ص) مجازاً مرد سخن چین. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که راز نتواند نگاه داشتن. ج، غرابیل. (اقرب الموارد).

غربال. [غ َ] (اِخ) گروهی از فرومایگان ایلات اند که از کناره ٔ دریای فارس تا نهایت نواحی سردسیر فارس رفت و آمد کنند. مواشی بیشتر آنها به اندازه ٔ حمل و نقل پلاس و چادر سیاه نشیمن است و عمل مردان و زنان آنان غربال بندی است. رجوع به غربال بند شود.


غربال بستن

غربال بستن. [غ ِ / غ َ ب َ ت َ] (مص مرکب) بستن غربال. غربال ساختن. غربال بافتن.


غربال بافی

غربال بافی. [غ ِ / غ َ] (حامص مرکب) عمل غربال بافتن. غربال ساختن. رجوع به غربال شود.


غربال درکردن

غربال درکردن. [غ ِ / غ َ دَ ک َ دَ] (مص مرکب) بوجار کردن. غربال زدن. غربال کردن.


غربال بندی

غربال بندی. [غ ِ /غ َ ب َ] (حامص مرکب) عمل ساختن غربال. غربال بافی.

فرهنگ فارسی آزاد

غربال

غِرْبال، غربال- اَلَک بزرگ- مرد مفسد و سخن چین- دایره (تنبورک)، (جمع:غَرابِیل)،

فرهنگ فارسی هوشیار

غربال

پارسی تازی گشته گربال گربال پرویزن سخن چین مرد گربال (اسم) آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند جمع: غرابیل. یا غربال آبگون. فلک. یا آب به غربال پیمودن. کاری بیهوده کردن. یا آب با (در) غربال بیختن. (پیمودن) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن. یا غربالش کن. در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید: کم است.


غربال گری

عمل غربال گر غربال کردن.


غربال بندی

عمل غربال بند غربال بافی.

فرهنگ عمید

غربال

وسیله‌ای‌ با یک سطح سوراخ‌سوراخ، برای جدا کردن اجزای ریز‌و‌درشت حبوبات، آرد، گندم و امثال آن، نوعی الک با سوراخ‌های درشت‌تر، پرویزن، غرویزن،
* غربال کردن: (مصدر متعدی)
جدا کردن اشیای ریزودرشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن،
[عامیانه، مجاز] کنار گذاشتن و جدا کردن افرادی از یک مجموعه،

فرهنگ معین

غربال

(غَ یا غِ) (اِ.) = گربال: وسیله ای مشبک یا س وراخ سوراخ برای جدا کردن اجزای ریز و درشت یک جسم، الک.

معادل ابجد

غربال

1233

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری