معنی غصه

فرهنگ معین

غصه

آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود، اندوه گلوگیر. [خوانش: (غُ صِّ) [ع. غصه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

غصه

حزن، اندوه،
[قدیمی] آنچه در گلوگیر گیر کند،
* غصه خوردن: (مصدر لازم) غم و اندوه را در دل نگه‌داشتن، غم خوردن،
* غصه داشتن: (مصدر لازم) =* غصه خوردن
* غصه دادن: (مصدر متعدی) کسی را اندوهگین ساختن،

حل جدول

غصه

غم

اندوه، حزن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

غصه

غم، اندوه

کلمات بیگانه به فارسی

غصه

غم، اندوه

مترادف و متضاد زبان فارسی

غصه

اندوه، تاسف، حزن، غم، محنت،
(متضاد) شعف، شادی

فارسی به انگلیسی

غصه‌

Bother, Care, Grief, Sorrow

فارسی به ترکی

غصه‬

üzüntü

فارسی به عربی

غصه

حزن، مراهق، مشکله

فرهنگ فارسی هوشیار

غصه

اندوه گلوگیر، حزن، غم و اندوه

معادل ابجد

غصه

1095

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری