معنی غوطه

لغت نامه دهخدا

غوطه

غوطه. [طَ/ طِ] (از ع، اِ) فروشدن به آب. فرورفتگی در آب و غرق شدگی. فرورفتگی سر در آب. غوطه به واو معروف است نه به واو مجهول، زیرا در عربی به واو مجهول نمی آرند. (غیاث اللغات). سر به آب فروبردن، و فارسیان به واو مجهول خوانند؛ و با لفظ زدن و نمودن و خوردن و دادن و فروبردن استعمال شود. و بعضی قید «تا کمر» و «تاگردن » و «تا قدم » نیز کرده اند. (آنندراج). در فرهنگ اسدی و برهان قاطع غوته به تاء نقطه دار بمعنی غوطه خوردن و سر به آب فروبردن و فرورفتن در آب آمده است و همچنین صاحب برهان قاطع غوت را نیز به همین معنی آورده است، و غوطه را معرب غوته میداند، از این رو شاید غوطه ٔ عربی مأخوذ از غوت یا غوته ٔ فارسی باشد.
ترکیب ها:
- غوطه خوار. غوطه خور. غوطه خوردن. غوطه دادن. غوطه زدن. غوطه فروبردن. غوطه گاه. غوطه نمودن. غوطه ور شدن. رجوع به هر یک از این ماده ها شود.

فرهنگ معین

غوطه

(غَ وْ طَ) [ع.] (اِ.) زمین پست و هموار.

(طِ) [ع.] (اِ.) فرو رفتن در آب.

فرهنگ عمید

غوطه

فرو رفتن در آب،

حل جدول

غوطه

فرو رفتن در آب

مترادف و متضاد زبان فارسی

غوطه

غرق، غرقه، فرورفتن

فارسی به انگلیسی

غوطه‌

Dip, Duck

فارسی به عربی

غوطه

انتقاع، بطه، هبوط

فرهنگ فارسی هوشیار

غوطه

(اسم) فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن.

فارسی به آلمانی

غوطه

Ducken, Ente (f), Tauchen

معادل ابجد

غوطه

1020

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری