معنی فاسد شدن

لغت نامه دهخدا

فاسد شدن

فاسد شدن. [س ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) تباه شدن. تباه گردیدن: ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. (گلستان). || گندیدن. رجوع به فاسد شود.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

فاسد شدن

انحطاط، تحلل، غنائم، غنغرینا، ماء آسن

فرهنگ فارسی هوشیار

فاسد شدن

پوسیدن هازفتن و تباهیدن پوخستن پوخستیدن (گویش گیلکی)

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

فاسد شدن

499

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری