معنی فتنه انگیز
لغت نامه دهخدا
فتنه انگیز. [ف ِ ن َ / ن ِ اَ] (نف مرکب) آنکه فتنه انگیزد. آنکه خلاف در میان دیگران اندازد. آشوبگر:
مگو کز راه من چون فتنه برخیز
چو برخیزم تو باشی فتنه انگیز.
نظامی.
دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز. (گلستان).
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه ٔ جادوی تو بود.
حافظ.
فتنه جو. فتنه خیز. رجوع به فتنه شود.
فرهنگ عمید
آنکه فتنه و آشوب برپا میکند،
[مجاز] زیبا و دلفریب،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Incendiary, Inflammatory, Mischief, Mischief-Maker, Mischief-Making, Seditionist, Seditious, Troublemaker, Wicked
فارسی به عربی
تحریضی، حافز
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه در میان مردم اختلاف اندازد آشوبگر.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
623