معنی فته
فرهنگ معین
(فَ تِ) (اِ.) = پته: جواز، پروانه.
حل جدول
گویش مازندرانی
آویزی از طناب که در قدیم غذا را در آن قرار داده و در فضای...
خواب آلود
فت فراوان
سیمی که جهت بند زدن قوری چینی استفاده می شود
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
فته طلب. [ف َ ت َ / ت ِ طَ ل َ] (نف مرکب) پَته طلب. جوازطلب. رجوع به پته شود.
فته کش
فته کش. [ف َ ت َ ک َ] (اِخ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رودخانه ٔ نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است.آب آنجا از چشمه و رودخانه ٔ نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
معادل ابجد
485