معنی فدا کردن

لغت نامه دهخدا

فدا کردن

فدا کردن. [ف ِ / ف َ ک َ دَ] (مص مرکب) گذشت از چیزی:
فدا کرده جان را همه پیش من
به دل مهربان و به تن خویش من.
فردوسی.
پس از نیکویی ها و صد گونه رنج
فدا کردن کشور و تاج و گنج.
فردوسی.
ز گنج خسروی و ملک شاهی
فدا کردش که میکن هرچه خواهی.
نظامی.
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست به پایان برد وفا.
سعدی.
صائب چو ذره ای است چه دارد فدا کند
ای صدهزار جان مقدس فدای تو.
صائب.

حل جدول

فدا کردن

‌نثار

فارسی به انگلیسی

فدا کردن‌

Consecrate, Dedicate, Devote, Give, Sacrifice, Spend

فارسی به عربی

فدا کردن

اعط، ضح به، کرس

فرهنگ فارسی هوشیار

فدا کردن

گذشتن از چیزی

فارسی به ایتالیایی

فدا کردن

sacrificare

فارسی به آلمانی

فدا کردن

Eingeben, Erteilen, Geben, Schenken, Spenden

معادل ابجد

فدا کردن

359

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری