معنی فرخندگی

لغت نامه دهخدا

فرخندگی

فرخندگی. [ف َ خ ُ دَ / دِ] (حامص) یمن. میمنت. فرخی. مبارکی. خجستگی. (یادداشت به خط مؤلف). خجستگی و میمونی. (آنندراج):
بزرگی و شاهی و فرخندگی
توانایی و فر و زیبندگی.
دقیقی.
به فرخندگی شاه فیروزبخت
یکی روز برشد به فیروزه تخت.
نظامی.

فرهنگ عمید

فرخندگی

میمنت، سعادت، خجستگی،

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

فرخندگی

تبرک، تیمن، مبارکی، میمنت، یمن،
(متضاد) نحوست

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرخندگی

خجستگی مبارکی میمنت خوش اقبالی یمن.

معادل ابجد

فرخندگی

964

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری