معنی فرمانبر
مترادف و متضاد زبان فارسی
خادم، خدمتکار، گماشته، مستخدم، نوکر، تابع، فرمانبردار، مطیع،
(متضاد) فرمانده
حل جدول
واژه پیشنهادی
امربر
مطیع و فرمانبر گشتن
رام شدن
کنایه از فرمانبر و مطیع
غاشیه بر دوش
مطیع و فرمانبر و خاضع بودن
پشت به خَم بودن کسی یا چیزی
کنایه از فرمانبر و مطیع کسی بودن
خاک لیس کسی بودن
کنایه از مطیع و بنده و فرمانبر کردن
حلقه نهادن بر کسی یا چیزی
مطیع و رام
فرمانبر
مطیع و تابع
فرمانبر
فارسی به انگلیسی
Myrmidon
معادل ابجد
573