معنی فرهنگ لغت خلف تبریزى

حل جدول

فرهنگ لغت خلف تبریزى

برهان قاطع


فرهنگ لغت

قاموس


فرهنگ و لغت نامه

واژه نامه ،‌فرهنگ لغت ، دایره المعارف


فرهنگ لغت انگلیسی

دیکشنری


فرهنگ لغت فرانسه

لاروس


فرهنگ لغت قدیمی

برهان قاطع


فرهنگ لغت فرانسوی

لارووس

لاروس

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

خلف

خلف. [خ َ ل َ] (اِخ) ابن حیان احمر فرهانی بصری یا خراسانی، مکنی به ابومحرز رجوع به ابومحرز خلف بن حیان در این لغت نامه شود.

خلف. [خ َ ل َ] (اِخ) ابن ابی الفضل. ملقب به بهاءالدوله. رجوع به بهاءالدوله خلف ابن ابی الفضل در این لغت نامه و تاریخ سیستان شود.

خلف. [خ َ ل َ] (اِخ) ابن ایوب جوهری، مکنی به ابولولید تابعی بود. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به ابوالولید خلف بن ایوب جوهری در این لغت نامه شود.

خلف. [خ َ ل َ] (اِخ) ابن احمر خراسانی، مکنی به ابومحرز. رجوع به ابومحرز در این لغت نامه شود.

خلف. [خ َ ل َ] (اِخ) حصری. رجوع به ذیل ابوالقاسم محمد المعتمد علی اﷲ در این لغت نامه شود.

خلف. [خ ُ] (ع اِمص) دروغ. خلاف.
- برهان خلف، اثبات مطلوب به ابطال نقیض آن. قیاس خُلف. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- خلف عهد، پیمان شکنی. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف عهد کردن، پیمان شکستن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف قول، خلاف قول و پیمان. خلف عهد. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف قول کردن، پیمان و قول و قرار شکستن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف وعده، عدم وفای وعده. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف وعده کردن، بوعده وفا نکردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- دلیل خلف،برهان خلف. (یادداشت بخط مؤلف).
- قیاس خلف، برهان خُلف. (المنجد).
- هذا خلف، این برخلاف آنچه است که از پیش مسلم کردیم. (یادداشت بخط مؤلف). || ج ِ خلیف. (از منتهی الارب) (از تاج العروس).

معادل ابجد

فرهنگ لغت خلف تبریزى

3114

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری