معنی فروشنده متقلب
حل جدول
لغت نامه دهخدا
متقلب. [م ُ ت َ ق َل ْ ل ِ] (ع ص) برگردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). بازگشته. (ناظم الاطباء). || بی ثبات و دیگرگون شونده: اهالی آن سرزمین متقلب الرأی و متلون المزاج اند. (حبیب السیر). || از این پهلو بآن پهلو گردنده:
متقلب درون جامه ٔ ناز
چه خبر دارد از شبان دراز.
سعدی (کلیات چ مصفا، ص 479).
|| مردم نادرست. (ناظم الاطباء). دغلکار. فریبنده. ج، متقلبین. (فرهنگ فارسی معین). ناسره کار.صاحب تقلب در عمل و در سخن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || برگردانیده شکم. (ناظم الاطباء). || سرنگون شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). واژگون شونده. (فرهنگ فارسی معین). || چست و چالاک. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || واژگون کننده ٔ هر چیزی. (ناظم الاطباء). || کسی که در کاری به نفع خود و به ضرر دیگری عمل کند. (فرهنگ فارسی معین).
فروشنده
فروشنده. [ف ُ ش َ دَ / دِ] (نف) بایع. کسی که چیزی را فروخته یا میفروشد. (ناظم الاطباء). بایع. مقابل خریدار. (یادداشت بخط مؤلف):
نبینید کایدر فروشنده ام ؟
ز بهر خور خویش کوشنده ام ؟
فردوسی.
فروشنده ام هم خریدار جوی
فزاید مرا نزد کس آبروی.
فردوسی.
فروشنده ام هم خریدار نیز
فروشم، بخرم ز هر گونه چیز.
فردوسی.
فروشنده ٔ گوهر آمد پدید
متاع ازفروشنده باید خرید.
نظامی.
رجوع به فروش شود.
فرهنگ عمید
کسی که در کاری دغلی و نادرستی میکند، دغلکار،
[قدیمی] دگرگونشونده، برگردنده،
فارسی به عربی
سمک القرش، غشاش، نصاب، اِحتیالی
عربی به فارسی
شطرنجی , پیچازی , دارای تحولا ت , پرشکاف , اندکی متلا طم , متغیرودستخوش تغییر وتبدیل , متلون , دمدمی , بی ثبات , بی وفا
فرهنگ معین
دگرگون کننده هرچیزی، مردم نادرست و دغل. [خوانش: (مُ تَ قَ لِّ) [ع.] (اِفا.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
بدجنس، جلب، خائن، دغلکار، دغل، دغلباز، نادرست،
(متضاد) درستکار
فرهنگ فارسی هوشیار
مردم نادرست، فریبنده، دغلکار
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَقَلِّب، متحول، دگرگون شونده، بی قرار و غلت زننده در بستر، تغییر دهنده امور به نفع خود، در فارسی: دغل کار، نادرست،
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
1217